بنده غیظ حاج قاسم را آنجایی دیدم که برادری طلبه، مثلاً اقدام هایی فرهنگی و تبلیغی کرده بود برای جا انداختن مکتب شیعه در میان اهل سنّت و در آنجا مباحث شیعی را مطرح کرده بود؛ لذا ایشان برخورد کردند و گفتند: «ایشان دیگر حق ندارند در اینجا باشند و از اینجا برشان گردانید ایران...»
از محرم تا اربعین عروسی نمی گرفتیم. عروسی هم اگر دعوت می شدیم نمی رفتیم. لباس نو تن نمی کردیم. خانه عوض نمی کردیم. سفر تفریحی نمی رفتیم. هر کاری که نشانه شادی بود نمی کردیم.
گفت میخواهم برای افراد دیگر تابوی نماز خواندن پشت سر یک سنی بشکند. ما عملا باید برادر و متحد باشیم...
گفت امام خمینی در وصیتنامهاش گفته شما به هیچ سنی کار ندهید. گفتم من تا اندازهای که وصیتنامهشان را دیدم، چنین چیزی ندیدم. تو مطمئنی؟ اگر ایشان چنین چیزی گفته باشند، من دیگر ایشان را کنار میگذارم. شما خبر ندارید ولی من که خبر دارم در ایران نماینده مجلس سنی است، فرماندار ...
عاجزانه تقاضا می کرد و می گفت: اختلاف بین هر مذهب و آئینی طبیعی است. ما نباید کاری کنیم که این اختلافات به روابط ما خدشه ای وارد کند. ما بین مذاهب چهارگانه ی خودمان هم اختلاف داریم ولی هیچ گاه به تشنج و دعوا ختم نمی شود.
این نشان از ناآگاهی ما نسبت به برادران سرزمینمان می داد. که ریشه بسیاری از مشکلات هم به خاطر همین ناآگاهی ها و عدم شناخت درست است.
شیعیان افغانستان با صمیمیت و همدلی در کنار اهل سنت مجاهدت می کردند... در آن روزگار شیعیان و رهبرانشان که عمدتا روحانی بودند، گاهی از مناطقی که اهل سنت در آن زندگی می کردند، نیز حمایت می کردند و به خاطر حفظ جان سنی ها زخمی یا کشته می شدند!
یک لحظه دوربین بنده خاموش شد و از ایشان پرسیدم که ملا سعید نظرت درباره امام(ره) چیست؟ دیدم چهره اش به پهنای صورت خیس اشک شد و دستش را روی سینه اش گذاشت و با گریه گفت: «امام(ره) قلب من را تسخیر کرد
در آشنایی با جناب سید شناور که از اهل تسنن بود، دریافتیم ایشان کتابی درباره ی احساسات حضرت علی(ع) به زبان بنگالی نوشته است. وی پس از اهداء نسخه ای از این کتاب با شور و حراراتی شبیه به یک شیعه ی تمام عیار از عشق و علاقه اش به حضرت علی(ع) سخن می گفت
ملا حیدر فهیم یکی از عاشقان واقعی امام(ره) بود. شبانه ملا فهیم را دزدیدند. هرچه ملا حیدر را تهدید کردند، به انقلاب پشت نکرد. گفتند: از امام(ره) دست بردار. گفت: امام(ره) همه چیز من هست. امام خمینی(ره) عشق من هست و از او دست برنمی دارم
بعد از دو سال که یکی از اساتید دانشگاه بلوچ از کاروان سرزمین برادری پرسید و اینکه چرا ادامه پیدا نکرد و ... می گفت اخلاص و صداقتی که در این کاروان بود باعث شد که اثرگذار باشد و در خاطره ها بماند...سریع تندیسی که از کاروان گرفته بود را آورد و گفت این را یادگاری نگه داشتم.
کاروران «ایران سرزمین برادری» یک کار دکوری و نمایشی نبود. یعنی هم شیعیان که مهمان بودند و هم اهل سنت که میزبان بودند، دلشان میخواست این دیدار صورت بگیرد. من احساس می کردم که از دیدن یکدیگر خوشحال هستیم