تئاتر می خواست نشان بدهد که در اسلام مرز نداریم؛ یعنی همه کشورهای اسلامی باید متحد شوند. خیلی از مشکلاتی که در جامعه ما و در جامعه جهانی وجود دارد، به خاطر همین مرزها و خط کشی هاست که انسان ها را از هم جدا می کند.
حالا شاه رفته بود و نظام جمهوری اسلامی جایگزینش شده بود. لذا ما سعی میکردیم این مردم نظام جمهوری اسلامی را با محبت دریافت کنند...یکی از چیزهایی که به الفت بیشتر کمک میکرد، حضور در مساجد آنها و نمازخواندن با آنها بود. من از همان روزهای اول حضور در قصرقند مانند سایر ...
از اول بنا را بر این گذاشتیم که اصلاً وارد مسائل مذهبی نشویم. به اینکه کجا اختلاف داریم و کجا اختلاف نداریم و... کار نداشته باشیم. با همه دوستان توافق کردیم که تنها وظیفه ما کار کردن برای مردم است و بر این اساس تنها ملیت و دین خود را محور قرار بدهیم که همه ما ایرانی و مسلمان هستیم. ...
اهلسنت بلوچستان، بسیار مردمان عاطفی هستند و اگر مهربانی ببینند، با شما همراه میشوند. برخوردهای عاطفی و انسانی در مردم بلوچستان خیلی تاثیرگذار است. آدمهای بسیار مهربانی هستند. بنابراین تعامل با اهلسنت بلوچستان خیلی آسان است.
جهادی ها آنقدر صادقانه خدمت کرده بودند که وقتی ما به مدرسه روستا رفتیم که رئیس آن مولوی همان روستا بود ابراز لطف شدیدی به اینها کرد و حرف عجیبی را زد. گفت: لطفا شما به این دانش آموزها بگویید که به حرف ما گوش کنند!
پای صحبتهای ابوالفضل سعیدی که بنشینید، ساعتها برایتان خاطره میگوید و شما گذر زمان را احساس نمیکنید. چنان با حرارت از روزهای خدمت خود و دوستانش در جهاد سازندگی بلوچستان تعریف میکند که احساس میکنی هنوز هم با همان شور و قوت جوانی آماده خدمترسانی به مردم محروم ...
شیوهای که جهاد برای تعامل با اهلسنت انتخاب کرده بود، شیوه اسلامی همراه با محبت و رسیدگی بود. هیچ هدف سیاسی نداشتیم. مردم هم بالاخره متوجه میشدند....صداقت را میپذیرفتند
با شروع جنگ در کردستان نظر جهاد سازندگی این بود که راه موفقیت در کردستان جنگ نیست بلکه خدمت است. و این شد که علیرغم تبلیغات وسیع ضدانقلاب، هنوز که هنوز است خاطره خوش خدمت جهاد در ذهن مردم کرستان باقی مانده