در حال بارگذاری ...
 
 از تاریخ
 تا تاریخ
 
امید من به همین یک نفر بود...

ماجرای دوستی شهید آتش دست با رهبر انقلاب در ایرانشهر
امید من به همین یک نفر بود...

ماجرای دوستی شهید آتش دست با رهبر انقلاب در ایرانشهر

در ایران­شهر در میان آن‌همه نوجوان و کودک فقط یک­ نفر دل و روحیه‌ی مبارزه را داشت و آن احمد آتش دست بود، امید من به همین یک­ نفر بود. او بچه­ ها را جمع می­کرد، مسجد را از حضور پرشور آن­ها رونق می­داد. کتاب از من می­گرفت و تقسیم می­کرد، سخنرانی می­کرد.

خاطرات وحدت,مهم |

خبرگریه‌ی
خبرگریه‌ی "آقا" بین مردم بلوچ پخش شد

خاطرات رهبری از سیل ایرانشهر

از دور خانواده ای بلوچ دیدیم که می آیند. آنها چند زن و یک مرد و یک کودک بودند. کودک در دست مرد خواب بود و زن­ها گریه و زاری می­کردند. وقتی به ما نزدیک شدند، فهمیدیم طفلی که در دست مرد است، مُرده. این تصویر مرا از درون ویران کرد و بلند بلند گریه کردم...

خاطرات وحدت,مهم |

از اولین دغدغه هایم در ایرانشهر

معرفی کتاب
از اولین دغدغه هایم در ایرانشهر

معرفی کتاب "بر تبعید" + قسمتی از کتاب

تقسیم بندی طایفه ای در ایرانشهر، متاسفانه به جدایی مساجد سنی از مساجد شیعه منجر شده بود. اهل سنت مساجد کوچکی داشتند که هرکدام چند نفر نمازگزار داشت و شیعیان یک مسجد داشتند که تمام سال تعطیل بود!

برگزیده,خاطرات وحدت,شخصیت ها |