گروهی بودند که در نتیجه نگرش شان به دین و نسبت آنها با اتفاقات جامعه، با افرادی نظیر آقای خامنه ای دشمنی داشتند!!! حاج شیخ مرتضی علم الهدی علیه مسجد کرامت و آیت الله خامنه ای سخنرانی کرد. بعد میگوید دوتا حسینیه اضلال که دارند جوان ها را وهابی می کنند و افکار کمونیستی وهابی به آنها می گویند؛ یکی در تهران و یکی در مشهد هستند. در تهران حسینیه ارشاد علی شریعتی است، در مشهد هم حسینیه کرامت سیدعلی خامنه ای است!!!

برش هایی از کتاب مسجدرهبر   مصاحبه مرکز اسناد انقلاب اسلامی با غلامرضا اسدی(ص۱۴۹) شاید برخی از روحانیان به دلیل ترس از عکس العمل حکومت، با طرح بعضی از مباحث مخالف بودند، اما گروه دیگری هم بودند که در نتیجه نگرش شان به دین و نسبت آنها با اتفاقات جامعه، با افرادی نظیر آقای خامنه ای دشمنی داشتند!! «اگرچه درس تفسیر ایشان بدون مزاحم نبود، هم مورد تعرض روحانیان وابسته به رژیم، هم مورد تعرض روحانیان متحجر گردید و خلاصه اتهام هایی هم از همان زمان، نظیر اتهام سنیگری و اتهام وهابیگری و از این گونه مسائل به ایشان می زدند؛ اما ایشان که به مسئله آشنایی جوانان و طلاب با قرآن علاقه داشتند، گوش شان بدهکار این حرفها نبود. در همین زمان بود که ایشان درس رسائلی هم در مدرسه خیرات خان در جمع محدودی آغاز کردند که باز با استقبال پرشور طلاب جوان و مردمی که به انقلاب و امام علاقه داشتند مواجه شد و باز هم جمعیت شرکت کنندگان در این درس افزایش پیدا کرد.»   تهمت ها (ص۲۵۵-۲۵۷) مخالفت برخی روحانیان با شخصیت هایی نظیر آقای خامنه ای، گاهی به شکل تهمت پراکنی نمود پیدا می کرد. تهمت وهابی گری و بی سوادی، از جمله تهمت هایی است که آقای خامنه ای با آن مواجه بود. تهمت وهابیگری: ممکن است باعث تعجب شود، اما در گزارش های متعدد، متحجران و گاه افراد ناآگاه به آقای خامنه ای نسبت وهابیگری می دادند. «افرادی بودند در همین اطراف، از افراد شاخص منبری مشهد، این جوری با انگشت اشاره به طرف مسجد کرامت اشاره می کردند، میگفتند اینجاها نبرید بچه هایتان را وهابی میکنند. مثلا تعابیر اینجوری داشتند.»[1] «ما گاهی وقت ها در بین راه که به مسجد کرامت می رفتیم، به مسجد ملاهاشم میرسیدیم، آنجا آقای مروارید نماز می خواندند. البته گاهی هم شهید هاشمی نژاد نماز می خواند. وقتی ما از آنجا رد میشدیم، بارها این طلبه ها که مثل ما طلبه بودند، می پرسیدند کجا می روید؟ میگفتیم نماز می رویم. می گفتند اینجا هم نماز است، اما میگفتیم می خواهیم آنجا برویم . میگفتند نه ، آن آقا (آقای خامنه ای) گمراه و وهابی است.[2] چون شاه هم برای آخوندهای انقلابی تبلیغ می کرد که مارکسیست اسلامی هستند و این آخوندها هم آقا را به عنوان وهابی معرفی می کردند. همان طور که امام از دست مقدس مآب ها خون دل خورد، ایشان هم خون دل خورد و هر کس دنبال ایشان بود، خون دل خورد.»[3] بهانه این تهمت از خود آن تعجب برانگیز تر است؛ پرداختن زیاد به قرآن.   مرتضی سادات فاطمی در این باره می گوید: «ممکن است از قدیمی هایی که اطلاع دارند بشنوید که حتی مثلا یک عده از متدینان ، آقا را متهم می کردند به وهابیگری. می گفتند آقا چرا اینقدر اصرار به قرآن دارند؟! کانه قرآن مال وهابی هاست!»[4] او همچنین درباره سخنرانی های آقای خامنه ای و تفاوت او با سایر خطبای آن روز میگوید: آقای خامنه ای مثلا بین نمازهایشان از صحیفه سجادیه ، از نهج البلاغه و آیات قرآن استفاده می کردند. یعنی قبل از انقلاب، شاید جزء معدود روحانیانی بودند که در سخنرانی شان علاوه بر روایات و احادیث، آیات قرآن را مطرح می کردند و صحبت می کردند. اکثر آقایان فقط روایت، یعنی منبرشان از اول تا آخر، چهارتا روایت بود که آن روایت را شرح و توضیح می دادند و تمام میشد؛ اما ایشان نه، آیات قرآن را می کشاندند وسط و تفسیر می کردند، تفسیر روز هم می کردند.»[5]   تهمت بی سوادی(ص۲۶۳) متحجران افزون بر اتهام وهابیگری، به قصد تخریب جایگاه اجتماعی رهبران نهضت امام خمینی، آنان را «بی سواد» هم خطاب می کردند؛ تهمتی که متوجه بارزترین شاگرد امام خمینی در مشهد نیز شده بود. او خود در این باره می گوید: «در دوران مبارزات طولانی در آن سال های اختناق که شماها در دنیای مخصوص آخوندی و طلبگی ماها نبودید، یکی از کارهایی که معمول بود، این بود که روحانیون مبارز را به بی سوادی رد می کردند، در صورتی که اینها از خیلی از آنها با سوادتر بودند. ما در مشهد مسجدی به نام مسجد کرامت داشتیم که اجتماع عظیمی از جوانان و نوجوانان در آنجا گرد می آمدند. من یک وقت در آنجا در خلال صحبت، به یکی از این حرف هایی که درباره ما گفته شده بود، اشاره می کردم، این شعر که ظاهرا متعلق به میرزا حبیب است به زبانم آمد: زین علم که رسمی است پی بحث و جدل نیز/ افزون ز تو چندین ورق باطله داریم. بعد گفتم اگر نوشته های علمی و نوشته های فقه و اصولی ام را به سر هرکدامتان بزنم ، سرتان می شکند؛ این قدر زیاد است.»[6]   خاطرات شفاهی(ص۲۶۵-۲۶۷)و(۲۶۹) حجت الاسلام ایزدپناه حجت الاسلام ایزدپناه برخوردهای تند متحجران با آقای خامنه ای را نقشه ساواک میداند. «نظام به این فکر افتاد که از طریق مذهب علیه مذهب، مسجد کرامت را تعطیل کند. یعنی اصلا دیگر دیدند نمی شود ساواک هزینه تعطیلی یک مسجد را بدهد. چون آنها مواظب بودند که هزینه ندهند؛ یعنی مذهبی ها را تحریک نکنند. خب آنجا اشخاصی مثل میرزا جواد آقای تهرانی بودند و بزرگان این طوری بودند، مرحوم نوغانی و شخصیت های بزرگی بودند که هرچند خودشان مثل آیت الله خامنه ای انقلابی نبودند، اما تعطیلی مسجد و چنین مکان هایی را بر نمی تافتند. بر همین اساس آمدند در مسجد حاجی ملا هاشم که آیت الله مروارید نماز می خواندند [و] بعد از نماز ظهر آقای حاج شیخ مرتضی علم الهدی می رفت منبر. حاج شیخ مرتضی علم الهدی آنجا شروع می کند علیه مسجد کرامت و آیت الله خامنه ای سخنرانی کردن. بعد میگوید دوتا حسینیه اضلال که دارند جوان ها را وهابی می کنند و افکار کمونیستی وهابی به آنها می گویند؛ یکی در تهران و یکی در مشهد هستند. در تهران حسینیه ارشاد علی شریعتی است، در مشهد هم حسینیه کرامت سیدعلی خامنه ای است. سخنرانی های این چنینی زمینه را آماده میکند و می آیند مسجد کرامت را می بندند و بعد که مسجد کرامت را می بندند، آقا را هم محدود می کنند.»[7] حسن فیروزآبادی فیروزآبادی همین جریان را در تسهیل اعمال محدودیت بر دیگر فعالیت های آقای خامنه ای مؤثر می داند. تعطیلی درس های آقای خامنه ای و سپس بازداشت او هم زمان شده بود با کاهش حضور طلبه ها در درس هایش. «ساواک در ابتدا شروع کردند به جوسازی های بسیار زشتی در سطح شهر مشهد. من دوستان طلبه ای داشتم که اصرار میکردم در درس آقا شرکت کنند. به آنها مراجعه کردم و از آنها خواهش کردم که بیایید با هم برویم. این طلبه ها گفتند در مدارس ما و در حوزه های ما بعضی از استادهای ما می گویند که آقای سید علی خامنه ای طرفدار دکتر شریعتی است و از او دفاع می کند؛ بنابراین ما مجاز نیستیم و مصلحت نیست که در درس ایشان شرکت کنیم . حتی روزهای آخر، جملات بسیار بسیار زشت تری شنیده شد. ما اصطلاح زیبایی در آن روزها بین خودمان داشتیم که ترکیب جمعیتی حضار پای درس آقا را با آن ارزیابی می کردیم. وقتی طلبه ها تعدادشان زیاد می شد، می گفتیم برف آمده یا مقدار برفی که آمده زیاد بوده یا کم بوده. برحسب تعداد عمامه های سفیدی که در بین زلف های سیاه جوانان وجود داشت، ارزیابی می کردیم. البته به تدریج در شش ماه آخر مقدار برف جلسات کم شد و به تقریب به چند نفر محدود شد. شنیده شده بود که در روزهای آخر، یکی از آقایان در بین طلبه ها با یک حالت به مثل غصه و اظهار نگرانی، دست هایش را روی هم زده و گفته بود چه کنیم آقا سیدعلی ما هم وهابی شده و متأسفانه به سبب تیرهای زهرآگین که با تحریک ساواک و رژیم و دوست نماها جریان پیدا کرد، زمینه های تعطیل کردن دروس آقا فراهم شد و بعد هم آقا را دستگیر کردند.»[8]   مهدوی راد مهدوی راد از تذکر یکی از مأموران ساواک و نهی مغازه داران از شرکت در نماز جماعت آقای خامنه ای می گوید: «به صورت بسیار بسیار محسوسی وقتی آقای خامنه ای نماز را در مسجد کرامت شروع کرد، نمازهای اطراف خلوت شد. با اینکه بعضی از مساجدی که آن اطراف بودند و من اسم نمی برم، به لحاظ جو کاملا هم متفاوت بودند با ایشان، ولی عملا جمعیت های آنها هم شل شد. ساواک خیلی هراسید، یعنی خیلی برای ساواک سنگین شد. ما دوستی داشتیم که بعدها قاضی شد. پدر ایشان پارچه فروشی خیلی بزرگی نزدیک حرم داشت.... یک ساواکی بود به نام رجائی، این بسیار پررو بود؛ یعنی از آن ساواکیهای بسیار بسیار دریده. همه می دانستند این ساواکی است. کله اش را هم از بیخ می زد. مثلا توی مجالس آقای خامنه ای هم می آمد می نشست؛ این قدر این آدم دریده و پررو بود! این دوست ما از قول بابایش نقل می کرد می گفت: وقتی که نماز آقای خامنه ای در مسجد جا افتاد، این رجائی هفته ای یک بار، گاهی دو بار مغازه های حدفاصل حرم تا چهارراه شهدای کنونی را از یک سمت خیابان میگرفت و میرفت و میگفت نماز این سید نروید، این وهابی است. نماز این سید نروید، این سنی زاده است.... تا میرسید چهارراه شهدا، باز از آن طرف می گرفت می آمد تا حرم و...     [1] مصاحبه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی با محمد وفایی،۲۸فروردین ۱۳۹۰  [2] این کنایه ها به گوش آیت الله خامنه ای هم می رسد. ایشان واکنش خود به این سنخ تهمت ها را چنین روایت می کند: «من قبل از انقلاب مدتی در مشهد سخنرانی داشتم، جوانان بسیاری برای گوش دادن به سخنرانی من می آمدند. این سخنرانی ها بعد از نماز مغرب و عشا بود، حرف هایی از این قبیل که حالا با شما می زنم ، میگفتم، خبر می دادند که فلانی گرایش سنی پیدا کرده است! بعد دیدند این کم است، گفتند "گرایش وهابی پیدا کرده است و این اخبار به گوش من می رسید. آدم های مغرضی نبودند، بلکه جاهل بودند. عده ای از من می خواستند که برخوردی داشته باشم. من در سخنرانی میگفتم: وقت ندارم و نمی خواهم به این منازعات بپردازم. پرداختن به منازعات سخنانی از این قبیل که شما سنی شده ای؛ شیعه نیستی و من هم بخواهم شیعه بودن خود را اثبات کنم، بیهوده است. مهم نبود عده ای شیعه بودن مرا باور کنند یا نکنند. من کار دیگری داشتم. کاری که همه عشق و زندگی مرا تشکیل می داد. می خواستم معارف عمیق اسلامی را به نسلی که در اختیار و در دسترس من بود منتقل کنم و این کار مؤثر واقع شد. همین کارها بود که ذره ذره جمع شد و در سراسر کشور گفتمانی انقلابی به وجود آورد» سیدعلی خامنه ای ، (بیانات در دیدار روحانیان اهل تسنن استان سیستان و بلوچستان، 6 اسفند ۱۳۸۱)، به نقل از نرم افزار حوزه و روحانیت (رهنمودهای مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای) تولید مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی نور، به سفارش مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی [3] مصاحبه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی با محمد جواد فاضلی، ۲۱آذر ۱۳۸۸ [4] مصاحبه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی با سید مرتضی سادات فاطمی، ۵شهریور ۱۳۹۳ [5] همان، ۱شهریور ۱۳۹۳ [6]  سید علی خامنه ای ، (بیانات در دیدار جمعی از هنرمندان، ۴ آذر۱۳۷۰). نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله سید علی خامنه ای، وب سایت خبری ، دسترسی ۲۱ آذر ۱۳۹۷ http : / / farsi . khamenei . ir [7] . مصاحبه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی با عبدالرضا ایزدپناه . ۵ فروردین ۱۳۹۴ [8] حسن فیروزآبادی گنجینه دل؛ خاطرات سرلشکر بسیجی سید حسن فیروزآبادی (تهران: بنیاد حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس، ۱۳۸۷). صص۱۱۰ - ۱۱۱   منبع: کتاب مسجدرهبر، تاریخ شفاهی مسجدکرامت