وی در تفسیر خود به مناسبت‌هایی ‌در ذیل آیات، روایاتی را نقل می‌کند که در این روایات، به صراحت و یا به اشاره از صحابه پیامبر به صورت نوعی یا به صورت شخصی تجلیل می‌شود...

حجت الاسلام مهدی مهریزی ابو الفتوح در تعریف صحابه نوشته است: «و الذین اتّبعوهم باحسان»، گفت آنان بودند که از پس سابقان ایمان آوردند از مهاجر و انصار گفتند: آنان بودند که در عهد صحابه پس از رسول ایمان آوردند. در عرف آنان را که در عهد رسول در خدمت بودند و در صحبت او بودند، ایشان را صحابه گفتند، و آنان را که پس از عهد رسول بودند تابعین، و آنان که پس از ایشان بودند اتباع تابعین. آنگه حق تعالی جمع کرد از میان همه در رضای خود گفت: «رضی الله عنهم و رضوا عنه»، خدای تعالی راضی است از ایشان، و ایشان از خدای راضی اند. «وأعد لهم جنات تجری تحتها الأنهار»، بجارده ست برای ایشان بهشت‌هایی ‌که در زیر درختان آن جوی‌ها ‌می‌رود.(روض الجنان، ج۱۰، ص۱۸) ابو الفتوح رازی تفسیر خویش را با درود بر پیامبر و خاندان او و اصحاب آن حضرت آغاز می‌کند: و درود بر رسول او که سید پیغمبران و ختم مرسلان است و بر اهل البیت او که ستارگان زمین و پیشوایان دین اند، و بر یاران او بزرگان و اخیار از مهاجر و انصار. وی در تفسیر خود به طور وسیع به نقل آرای اجتهادی صحابه و تابعین در تفسیر آیات پرداخته و توجه ویژه ای به فهم ایشان از آیات مبذول داشته است؛ اما این مطلب به منزله اعتبار مطلق قائل شدن وی به آرای اجتهادی ایشان در تفسیر نیست. استناد ابوالفتوح در تفسیر و تبیین آیات به روایات صحابه به گونه ای است که نظیر آن در میان عالمان شیعی کمتر یافت می‌شود. ایشان در تفسیر خود از حدود دو هزار روایت برای تفسیر و شرح آیات و معارف قرآنی بهره برده است. از این رویکرد پیداست که تفسیر قرآن به وسیله روایات در نزد ابوالفتوح از جایگاه بلندی برخوردار است. ایشان ترجیح یک احتمال از محتملات آیات متشابه را با روایات امکان پذیر می‌داند و تفسیر قرآن بدون استناد به روایات و اخبار رسول و ائمه (ع) را تفسیر به رأی می‌داند. از این روی سعی بلیغی در نقل روایات برای روشن شدن تفسیر آیات دارد. ابوالفتوح در تفسیر خود در نوع عملکرد و روش چنان به روایات صحابه اهمیت می‌دهد که از جهت تعداد، روایات صحابه در تفسیر ایشان بسیار بیشتر از روایات اهل بیت(ع) است و از جهت دیگر، با این روایات با تسامح برخورد کرده است و به نقد و بررسی سندی و دلالی این روایات نپرداخته است. نتیجه طبیعی و قهری روش وی، ارتقای جایگاه صحابه در تفسیر روض الجنان است، به خصوص که ایشان گاهی علاوه بر استفاده از روایات صحابه، بدون نقد و بررسی، به بیان دیدگاههای صحابه در کنار نظر اهل بیت(ع) برای تفسیر آیات می‌پردازد، بدون این که بین آنها قضاوتی کند و نظر اهل بیت(ع) را ترجیح دهد. از این قبیل موارد، در تفسیر ایشان کم نیست؛ مثلا ایشان در ذیل آیات سوره قدر، اقوال مختلفی را از صحابه در مورد شب قدر می‌آورد و در کنار آن به روایات اهل بیت(ع) اشاره می‌نماید، بدون این که قضاوتی بین آنها کند و اقوال اهل بیت(ع) را ترجیح بدهد:   «علما در او خلاف کردند. بیشترینه ایشان گفتند: یعنی شب تقدیر و فصل احکام و تقدیر قضایا آنچه خواهد بودن در سال از آجال و ارزاق و اقسام، همه در این شب کنند... و روایت کرد ابو الضحی از عبد الله عباس که... سعید جبیر گفت: ... ابو بکر وراق گفت: ... سهل بن عبد الله گفت: ... صحابه خلاف کردند در او . بعضی گفتند: این در عهد رسول بود. ... تا به قیامت باشد. ابو مرثد گفت از ابوذر غفاری ... این یک روایت است از عبد الله مسعود، و مذهب ابو حنیفه است ... این قول عبد الله عمر است و حسن بصری و سعید جبیر ... ابو رزین گفت: ... حسن بصری گفت: ... و این مذهب اهل البیت است و شافعی. و ابو هریره خبری دگر روایت کرد ... و امیر المؤمنین علی گفت ... ابو سعید خدری گفت ... و عبد الله عمر گفت ... ضمره بن عبد الله گفت ... عبد الله عباس گفت: عمر خطاب صحابی رسول را ... و عبد الله عمر گفت... ابن کعب را پرسیدند... ابو بکر وراق را پرسیدند . یکی را از بزرگان صحابه پرسیدند ... حسن بصری ... ابو هریره روایت کرد ... عبد الله عباس روایت کرد . و روایت کرد ابو الضحی از عبد الله عباس ... سعید جبیر گفت .... ابو بکر وراق گفت ... سهل بن عبد الله گفت ...»( روض الجنان، ج ۲۰، ص ۳۴۱-۳۵۷ ) وی در تفسیر خود به مناسبت‌هایی ‌در ذیل آیات، روایاتی را نقل می‌کند که در این روایات، به صراحت و یا به اشاره از صحابه پیامبر به صورت نوعی یا به صورت شخصی تجلیل می‌شود ؛ مثلا ایشان در ذیل «بسم الله الرحمن الرحیم» به مناسبت اهمیت بلند خواندن این آیه، روایتی منتسب به امام رضا(ع) نقل می‌کند: «از رضا(ع)، روایت کردند، از پدرش کاظم از پدرش صادق که او گفت:... آل محمد علیهم السلام اجماع کردند بر آنکه آواز بر باید داشتن بدین آیت (آیه بسمله) و بر قضای نماز شب به روز باید کردن، و قضای نماز روز به شب و در صحابه رسول خیر باید گفتن [عبارت عربی روایت: و على أن یقولوا فی أصحاب النبی(ص) أحسن قول]»( همان، ج ۱، ص ۴۹ – ۵۰) در جایی دیگر ابوالفتوح یک حکایت روایی را نقل می‌کند که در ضمن آن، به جایگاه خلیفه اول و خلیفه دوم اشاره شده است: «در خبر است که: مردی نام او حنظله از جمله صحابه رسول در راه می‌آمد و می‌گفت: من منافقم من منافقم، بر خود ندا می‌کرد. ابوبکر پیش او بر افتاد، گفت: چرا چنین می‌گویی؟ گفت: من چون پیش رسول میباشم، دلم ترسان است و چشم گریان است، و چون از پیش او به درآیم و به خانه باز روم، آن رقت دل برود و به خنده درآیم، می‌ترسم که این نفاق باشد. ایشان در این بودند، عمر نیز به ایشان رسید و این حدیث بشنید. ایشان گفتند: ما نیز همچنین باشیم. آنگه به یک جا پیش رسول آمدند و از رسول(ص) بپرسیدند. رسول گفت: این نفاق نباشد، به خدای که اگر شما هم بر آن حال بماندی که پیش من باشی، فرشتگان در راه شما را مصافحه کردندی و دست در دست شما نهادندی».( همان، ص ۱۳۵) در موضعی دیگر ایشان سخنی را از خلیفه سوم نقل می‌کند: «... از اینجاست حدیث عثمان عفان، ما تمنیت منذ أسلمت، أی ما کذبت؛ گفت: تا اسلام آوردم، دروغ نگفتم».( همان، ج ۲، ص ۵۲) همچنین یکی از اختصاصات تفسیر روض الجنان نسبت به تفاسیر شیعی قبل از آن، استفاده از حکایات و داستانهایی در ذیل آیات است. ابو الفتوح در بسیاری از موارد برای تبیین مفاد بعضی از آیات و برای نزدیک کردن معانی بلند آیات، از حکایات و قصص استفاده می‌برد. ظاهرا هدف ایشان از نقل این مطالب واقعی یا تخیلی، این بوده است که معارف بلند قرآنی را در حد فرهنگ عمومی و فهم عموم تنزل دهد و یا این که مصداق عینی از مفاد آیه را در قالب حکایت و داستان به مخاطب ارائه دهد. در این میان، ابوالفتوح در بین حجم فراوانی از این گونه داستانهای حکایاتی را نقل می‌کند که به صراحت یا اشاره به تجلیل صحابه می‌پردازد؛ مثلا ایشان در ذیل آیه ۱۹۰ بقره: «و قاتلوا فی سبیل الله الذین قاتلونکم ولا تعتدوا إن الله لا یحب المعتدین» حکایتی را نقل می‌کند که مفاد آن ذکر مناقبی از خلیفه اول است: «عطاء بن أبی رباح روایت کند که: چون ابوبکر (الصدیق)، یزید بن ابی سفیان را به عمل شام فرستاد، به تشییع او بیرون آمد، یزید سوار بود و ابوبکر پیاده با او می‌رفت و او را وصایت می‌کرد. یزید گفت: یا خلیفه رسول الله! یا برنشین، یا من نیز پیاده شوم. گفت: من بر ننشینم و تو پیاده نشوی، من این گام‌ها ‌در سبیل خدای برمی دارم، تو را وصایت میکنم به وصایایی؛ باید که نگاه داری...»( همان، ج ۳، ص ۷۱) ابوالفتوح در ذیل آیه‌ای دیگر حکایتی درباره خلیفه دوم نقل می‌کند: «عمر بن عبدالعزیز روایت کند که یک روز عمر خطاب پیری را دید از اهل ذمت که بر در سرایی سؤال می‌کرد. عمر گفت: انصاف نیست که ما از تو جزیت می‌ستدیم تا جوان بدی، چون پیر شدی، صدقه به تو ندهیم. آنگه اجرایی پدید کرد از بیت المال».( همان، ج ۴، ص ۸۲) همچنین ابوالفتوح در ذیل آیات « أَلَا یَظُنُّ أُولَئِکَ أَنَّهُم مَّبْعُوثُونَ* لِیَوْمٍ عَظِیمٍ* یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ»، بعد از توضیح مختصری در مورد مفاد آیات حکایتی را در مورد عبدالله عمر نقل می‌کند: «... راوی خبر گوید: یک روز عبدالله عمر این سورت(سوره مطففین) می‌خواند، به این آیت (آیه «یوم یقوم الناس لرب العالمین») رسید چندان بگریست که بیفتاد و دگر نتوانست خواندن».( روض الجنان، ج ۲۰، ص ۱۸۳) ابوالفتوح علاوه بر نقل حکایات و روایات، گاه در مورد بعضی از صحابه از القاب یا جملات دعایی استفاده می‌نماید که به گونه ای حکایت از منقبت آن صحابه می‌کند؛ مثلا هر جا (سیزده مورد) از خلیفه اول نام می‌برد، لقب «صدیق» را برای او به کار می‌برد(ر.ک: همان، ج ۳، ص ۷۰ و ۲۴۵؛ ج ۵، ص ۲۷۸؛ ج ۶، ص۱۲۵؛ ج۷، ص۵؛ ج ۹، ص۲۵۲و ۲۵۳؛ ج ۱۰، ص ۸۴؛ ج ۲۰، ص ۱۵۲، ۲۵۵، ۳۰۴ و ۴۲۰) و یا در بعضی موارد بعد از واژه «صحابه رسول» تعبیر «رضی الله عنه» را استعمال می‌کند. برخی از این تعابیر بدین شکل است: - صحابه رضی الله عنهم. (ر.ک: همان، ج ۱، ص۴۸؛ ج ۲، ص۲۰۳؛ ج۱۴، ص ۷۲) - صحابه رسول رضی الله عنهم. (ر.ک: همان ج ۱، ص ۵۰ و ۱۲۴؛ ج ۸ ص ۳۲۷) - اصحاب محمد رضی عنهم. (ر.ک: همان، ج ۲۰، ص ۱۵۰) - اصحاب رسول الله رضی عنهم. (ر.ک: همان، ج ۲، ص ۳۲) - اصحاب او از مهاجر و انصار رضی الله عنهم. (ر.ک: همان، ج ۱۰، ص ۶۴) - عمار یاسر، حذیفه بن یمان، عبدالله رضی الله عنهم. (ر.ک: همان، ج ۷، ص۶) - عبیده حارث و حمزه بن عبدالمطلب و جعفر بن ابی طالب رضی الله عنهم. (ر.ک: همان، ج ۱۵، ص ۳۸۱) - ابن مسعود رضی الله عنه. (ر.ک: همان، ج ۱، ص ۱۲) نکته جالبی را که در پایان این مبحث باید یادآوری کرد، این است که مرحوم سید محسن عاملی در کتاب اعیان الشیعه وقتی از کتاب شرح شهاب الاخبار ابو الفتوح یاد کرده، می‌نویسد که وی در این کتاب روایت‌های ‌بسیاری در فضیلت خلفای سه گانه آورده، به سخن او بنگرید: «روح الأحباب و روح الألباب فی شرح الشهاب ألفه باسم تاج الدین و الشهاب هو جمعه القاضی القضاعی من کلام النبی صافی الأحکام و المواعظ و الآداب و الحکم، فی الریاض: رأیت نسخه من شرح الشهاب فی طهران و أخرى فی هراة و هو حسن الفوائد و أدرجه الاستاد (المجلسی) فی بحار الأنوار و قد أورد فی شرح الشهاب عند قوله: احفظ لی اصحابی فانهم خیار امتی، طرفا من الأخبار فی فضائل الخلفاء الثلاثه». (اعیان الشیعه، ج6، ص126) منبع: کتاب «اندیشه های تقریبی ابوالفتوح رازی» صص181-190