کسانی که اخبار را نه از منابع فارسی و نه با عینک طائفی و نه از روی حب و بغض های منطقه ای می نگرند نیک واقفند که میان حماس و گروه های جهادی تکفیری از ابتدا اختلافات ماهوی و از زمان درگیری های سال ۲۰۰۹ کینه ای عمیق برقرار است.

حسین همازادهاز ابتدای انقلاب اسلامی و بخصوص در هنگام تصویب قانون اساسی این موضوع که انقلاب ایران تا چه حد شیعی است و تا چه اندازه نگاه های فرامذهبی دارد مورد سوال و گفت و گو بوده است. هرچند به نظر می رسد سیر تحولات سال های اخیر منطقه و به طور خاص جنگ های سوریه، عراق و یمن، جانب انگاره سنتی و پیشاانقلابی تشیّع را اگر نگوییم غلبه داده، دست کم به طور جدی تقویت کرده است. انگاره ای که شاید متاثر از نزاع تاریخی تشیع و تسنن، اکنون به هواداران نگرش تقریبی طعنه هم بزند که اساسا قمار بر ارتباطات برون مذهبی از ابتدا اشتباه بوده و صرف نظر از برخی تعارفات رسانه ای و دیپلماتیک و حفظ ظواهر، جمهوری اسلامی از ابتدای انقلاب می بایست محاسبه اش را بر جنبش ها و جریانات شیعی متمرکز می نمود.  حماس و سوریه پدیده حماس در این میان از جایگاهی ویژه برخوردار است. جایگاه ویژه فلسطین در افکار عمومی عرب و مسلمان و ضدامپریالیستی و حقوق بشری دنیا به حماس نیز که سمبل فلسطینیِ مبارزه با صهیونیسم در سال های اخیر محسوب می شود، جایگاهی ویژه بخشیده. حماس به واسطه ایدئولوژی مبارزه مسلحانه برای آزادی سرزمین های اشغالی فلسطین و البته محبوبیت مردمی و سازماندهی گسترده تشکیلاتی در طول سال های پس از تاسیس همواره مورد حمایت جمهوری اسلامی قرار داشت تا اینکه پاشنه آشیل نظام در منطقه، یعنی سوریه رخ نمود. حماس به واسطه اخوانی بودن از یک طرف و ارتباطات مناسب با جمهوری اسلامی و نظام سوریه از طرف دیگر از معدود کانال هایی بود که می توانست در ابتدای بحران سوریه نقش آفرینی کند و کرد. طرح آنها البته از سوی رهبران حزب بعث سوریه پذیرفته نشد. جزئیات این طرح هیچ وقت منتشر نشد و مورد بحث این نوشتار هم نیست. اما توقعاتی که منطقی ترینش «عدم ورود نظامی حماس به نفع معارضه» و غیرمنطقی ترینش «ورود حماس به نفع نظام سوریه» بود باعث شد رابطه جمهوری اسلامی و جنبش حماس دست خوش تغییرات و افولی چشم گیر شود.  حماس و جمهوری اسلامی اما براستی ما از کدام رفتارهای حماس می توانیم ناراحت باشیم و به تناسب آنها دست به بازنگری در ارتباطات دوجانبه مان بزنیم و از کدام رفتارها نمی توانیم؟ ما می توانیم – و بلکه باید- از اینکه جنبش حماس، پرونده فلسطین را به سایر پرونده ها -له یا علیه ما- آغشته کند ناراحت باشیم؛ خواه پرونده سوریه باشد یا لبنان یا یمن یا هر حوزه جغرافیایی دیگر. همانطور که در شعار فراگیر «القدس تجمعنا» مشهود است، فلسطین تنها و تنها موضوعی است که تقریبا تمام جریانات اسلام گرا، چپ گرا و ملی گرای جهان اسلام، شیعه و سنی و بسیاری از جوامع حقوق بشری غیرمسلمان (اعم از اروپایی، امریکایی و ...) -البته با خاستگاه هایی متفاوت- ذیل پرچمش گرد هم می آیند و اتحاد سیاسی بی بدیلی ایجاد می کند. پس اگر خالد مشعل در غزه پرچم معارضه سوریه را بلند کند یا اسماعیل هنیه در قاهره برای پیروزی ملت سوریه [در برابر نظام این کشور] دعا کند راه به خطا برده اند.  دوگانه استراتژیک اما از سوی دیگر این توقع که حماس در پرونده سوریه هم موضع حزب الله و جمهوری اسلامی باشد توقعی کاملا نابجا و تمامیت خواهانه است و ما را در دوگانه خطرناک دیگری به لبه پرتگاه می کشاند: سنی های اسلام گرا یا سکولار؟ در واقع ما با مساله ای به مراتب با اهمیت تر و فراگیرتر مواجه هستیم و آن نوع مواجهه ما با «جریانات اسلام گرای سنی مذهب» در منطقه است و بواسطه موضع غیرهمراستای ایشان در قبال تحولات سال های اخیر منطقه بسیاری از تحلیلگران به این جمع بندی رسیده اند که امکان پیشبرد پروژه مدنظر جمهوری اسلامی در منطقه از طریق ارتباط با جریانات اسلام گرای سنی مذهب وجود ندارد و در دوگانه مذکور به جانب تقویت ارتباط با جریانات سنی مذهب سکولار متمایل شده اند. به عبارت دیگر منافع کوتاه مدت منطقه ای جمهوری اسلامی باعث شده جریانات سکولار و لائیک که اساسا با ورود شریعت به سیاست و با اصل حکومت دینی و اسلام سیاسی مخالف اند بر کسانی که قرائت ایدئولوژیک شان از تحولات منطقه با جمهوری اسلامی مخالف است ترجیح یابند.  استانداردهای دوگانه جالب تر اینجاست که شخصیت ها و رسانه هایی که در حوزه سیاست داخلی به شدت به دنبال جذب حداکثری و طرد نگاه های رادیکال هستند در حوزه بین الملل کاملا تمامیت خواهانه عمل می کنند و در کنار برجسته سازی نقاط اختلافی با جریانات اسلام گرا و نادیده گرفتن نقاط اشتراک، به وفور دست به جعل خبر، دروغ پراکنی، شایعه سازی و ترجمه اخبار سایت های دست چندمی که از بیخ ضد اسلامی اند زده و عملا مروج نگاه صفر و یکی و «هر که با ما نیست برماست» آن هم در شرایط غبارآلود و احساسی فعلی منطقه شده اند. در شرایطی که بواسطه ضدیت جریان اصلی خبری جهان با مواضع منطقه ای جمهوری اسلامی، بسیاری از مسلمانان اهل سنت یا مخالف مواضع منطقه ای ما هستند یا حداقل در شرایط «انتخاب بین بد و بدتر» به سر می برند دمیدن در موج نفرت پراکنی و طرد و دفع دوستان قدیمی راه به ترکستان خواهد برد. این سخن البته به معنای نادیده گرفتن اشتباهات تاکتیکی و یا حتی راهبردی آن دوستان قدیمی نیست بلکه به معنای فرزند زمان بودن و تشخیص موقعیت کنونی خطیر جهان اسلام و شعله ور شدن آتش نزاع های طائفی در سرتاسر منطقه و اتخاذ موضعی پدرانه است.  تعامل با واقعیت تلخ یا زندگی در توهم شیرین؟ فلذا تکلیف این انتخاب که با واقعیت تلخ، تعامل کنیم یا در توهمات شیرین خود سیر کنیم کاملا مشخص است. اینکه یک سایت خبری تاپ نیوزش را به گروه «صابرین غزه» و شیعیان این باریکه اختصاص دهد ناشی از همان نگرش توهمی است که در حوزه داخل کشور در قبال تعامل با مسجد مکی وجود دارد. هر کس در سیستان و بلوچستان نخواهد مسجد مکی را ببیند یا وزن معدود مولوی هایی را که زبان نقد فروخته اند بالاتر یا حتی همتراز از مسجد مکی ببیند تنها خود را فریفته است. جنبش حماس از حیث توان رزمی و تشکیلاتی و محبوبیت مردمی در فلسطین بی بدیل است. حماس در آخرین هماورد گروه های فلسطینی آن هم در دانشگاه بیرزیت واقع در رام الله (کرانه باختری) که یکی از دو دانشگاه بزرگ کرانه باختری و نمایانگر گرایشات نخبگانی فلسطینیان ضفّه به شمار می رود موفق شد همین ابتدای اردی بهشت ماه با کسب ۲۶ کرسی در مقابل ۱۹ کرسی بر شاخه دانشجویی فتح غلبه کند. جایی که جبهه الشعبیه ۵ کرسی و جریانات چپ دیگر یک کرسی را از آن خود کردند. این تازه کرانه باختری و طیف روشنفکران فلسطینی است و پرواضح است که این محبوبیت در بدنه مردم و بخصوص در نوار غزه به مراتب بیشتر و افزون تر است. کما اینکه بار اصلی جنگ ۵۱ روزه با رژیم صهیونیستی را نیز مجاهدان گردان های عزالدین قسام به دوش کشیدند. جهت پیشگیری از سوء برداشت تاکید می شود که این گزاره نه به معنای توصیه به نادیده گرفتن دیگر گروه های جهادی در غزه بلکه به عکس، به معنای درنظر داشتن وزن واقعی حماس و تقویت ارتباط و حمایت از قدرتمندترین و سازمان یافته ترین گروه جهادی فلسطینی علیه غده سرطانی اسرائیل است.  حماس و گروه های جهادی تکفیری کسانی در داخل عامدا یا از روی جهل همانند نخست وزیر رژیم صهیونیستی ، حماس را معادل گروه های جهادی تکفیری نظیر داعش معرفی می کنند. اما کسانی که اخبار را نه از منابع فارسی و نه با عینک طائفی و نه از روی حب و بغض های منطقه ای می نگرند نیک واقفند که میان حماس و گروه های جهادی تکفیری از ابتدا اختلافات ماهوی و از زمان درگیری های سال ۲۰۰۹ کینه ای عمیق برقرار است.  اختلاف در مبانی، روش و اهداف حماس، یک سازمان اسلام گرای سنی مذهب سیاسی- نظامی است که در سال ۱۹۸۷ تاسیس شده و به عنوان شاخه فلسطینی اخوان المسلمین فعالیت می کند. تعلق حماس به سنت اخوانی و تفسیر متفاوت آنها از اسلام باعث شده در طول سالیان پس از تاسیس و به ویژه در هفت سال اخیر که کنترل نوار غزه را در اختیار دارد کاملا متمایز از گروه های تکفیری عمل نماید. در زمینه تعامل و احترام به اقلیت ها جملات ذیل از شهید شیخ احمد یاسین (موسس و رهبر معنوی حماس) در پاسخ به کسی که از علت مبارزه حماس با یهودیان سوال کرده بود، راهگشاست: «ما با یهودیان نمی جنگیم، ما به آنها احترام می گذاریم. اجداد ما طی صدها سال با آنها زندگی کرده اند. ما تنها با اشغالگران مبارزه می کنیم» در همین راستا حماس تنها جنبش فلسطینی بود که در سال ۲۰۰۶ در مبارزات پارلمانی یک کاندیدای مسیحی را در لیست اصلی خود گنجانده بود. اینها در کنار رویکرد اقلیت کُشی داعش بیشتر تمایزات حماس را با تکفیری ها نمایان می کند. در واقع باید این مساله را ذیل عنوان کلی تری مانند «نوع حکمرانی» گنجاند. بر خلاف داعش که در حکمرانی اش از حداکثر خشونت و وحشی گری استفاده می کند، حماس در عین تاکید و التزام به مبانی، هرگز از افکار عمومی فلسطینی غفلت نمی کند و انتخابات های عمومی و صنفی داخل فلسطین نیز به خوبی گویای این مساله است. حماس در عین اینکه یک گروه مقاومت مسلحانه ضد اشغالگری است در مقام یک جنبش اجتماعی – حتی پیش از انتخابات ۲۰۰۶- دارای شبکه گسترده رفاهی و خیریه ای بوده و بر خلاف داعش هرگز تلاش نکرده با کشتن و سرکوب ملت فلسطین و استراتژی رعب و وحشت حکومت کند. حماس در نوار غزه نیز نکوشیده ظواهر شریعت را به زور حاکم کند. مساله ای که بارها باعث ایجاد اختلاف میان این گروه و تکفیری های غزه شده است.  در کنار اینها باید به نفس اعتقاد حماس به انتخابات و آراء عمومی نیز که از منظر گروه های رادیکال کفر محسوب می شود نیز اشاره کرد. ورود حماس به فضای رقابتی سال ۲۰۰۶ باعث شد ایمن الظواهری در یک نوار ویدئویی که شبکه الجزیره آن را منتشر کرد خطاب به رهبران حماس بگوید: «سلسله امور از انتخابات بر اساس قانون اساسی سکولار به احترام به قوانین بین المللی و سپس به موافقت با حکومت وحدت ملی و سپس به دست کشیدن از جهاد و... می انجامد» او در ادامه افزود «هر راهی غیر از جهاد منتهی نمی شود مگر به گمراهی و خسارت. آنها که می کوشند سرزمین اسلام را از طریق انتخابات مبتنی بر قوانین سکولار یا بر مبنای تسلیم فلسطین به یهودیان آزاد کنند حتی یک ذره از خاک فلسطین را نیز آزاد نخواهند کرد بلکه تلاش هایشان به سرکوب جهاد و فشار به مجاهدین خواهد انجامید» لحن این خطاب در سال ۲۰۰۷ تندتر و صریح تر هم شد: «رهبران حماس به قطار انور سادات، قطار ذلت پیوستند. رهبران حماس فلسطین را فروختند و پیش از آن حکمرانی شریعت را فروختند، همه چیز را فروختند تا به آنها اجازه داده شود یک سوم حکومت را در اختیار داشته باشند» بهره مندی از این نوع «واقع گرایی» و «مصلحت سنجی» و یا به عبارتی پراگماتیسم در حکمرانی باعث شده حتی کسانی چون مایکل فلین، ژنرال بازنشسته و رئیس سابق آژانس اطلاعات نظامی امریکا نیز ضمن هشدار به اسرائیلی ها در مورد حذف حماس بگویند: «اگر حماس برود ممکن است گروهی بدتر از آن بیاید» اشتاینبرگ، پژوهشگر موسسه مطالعات امنیتی و سیاسی برلین نیز معتقد است «ممکن است حماس شریک خوبی برای مذاکرات نباشد... اما شریک بهتری در نوار غزه پیدا نمی شود» وجه ممیز مهم دیگر حماس با گروه های تکفیری فلسطینی بودن آن – چه از لحاظ اعضاء و چه از لحاظ آرمان و چه از لحاظ حوزه جغرافیایی فعالیت- است. جنبش حماس رسما اعلام کرده است تنها در زمینه آزادی سرزمین های اشغالی مبارزه می کند و البته مسئولیت اقدامات و مواضع برخی از اعضا که به لحاظ ایدئولوژیک به سمت گروه های رادیکال متمایل شده و رسما از حماس جدا شده اند به عهده این جنبش نیست. این در حالی است که گروه های تکفیری جهادی در سوریه و عراق با اعلام اعتقاد به ایدئولوژی خلافت و پوچ شمردن مرزها و قوانین بین المللی جنبش هایی جهان وطنی به شمار می روند. در همین راستا تفاوت دیگر در ترسیم چشم انداز روشن سیاسی است. حماس به طور روشنی چشم اندازش را آزادی سرزمین های فلسطینی و بازگشت خانواده ها ترسیم کرده است در حالی که در میان گروه های تکفیری این مساله اصلا روشن نیست. و در پایان یکی دیگر از مهمترین تفاوت های حماس و گروه های تکفیری – به خصوص داعش- دست های کاملا فعال سرویس های جاسوسی کشورهای مختلف – به خصوص امریکا، انگلستان و عربستان سعودی - در شکل گیری، جهت دهی و رهبری این گروه هاست در حالی که حماس جنبشی مشروع با خاستگاهی کاملا مردمی و بومی است.  نقاط عطف تعارضات اولین نقطه عطف به «جند انصار الله» بر می گردد؛ حرکتی تکفیری در نوار غزه که ضمن انجام برخی عملیات های کور، تشکیل امارت اسلامی شان را به رهبری «عبد اللطیف موسی» ملقب به «ابو النور المقدسی» اعلام و پایگاه شان را نیز مسجد ابن تیمیه غزه قرار دادند. حماس در واکنش به این اقدام در روز ۱۴ آگوست سال ۲۰۰۹ با محاصره مسجد ابن تیمیه از اعضای جند انصار الله خواست تا خود را تسلیم کنند که با مخالفت ایشان روبرو شد. در ادامه حماس تلاش کرد تا با میانجیگری یکی از رهبران سرشناس گردان های عزالدین قسام به نام محمد بوجبرییل الشمالی، اعضای گروه مذکور را قانع کند تا سلاح ها و مواد منفجره خود را تحویل بدهند اما هنگامی که مذاکره کننده حماس وارد مسجد شد از سوی مسلحین مورد هدف قرار گرفته و کشته شد. در نهایت پس از ۷ ساعت تبادل آتش سنگین و تخریب مسجد ابن تیمیه و کشته شدن ۲۴ نفر از جمله ابوالنور المقدسی و زخمی شدن ده ها تن غائله به صورت موقت پایان پذیرفت اما موج انتقادات حرکت های تکفیری جهادی نسبت به حماس پس از این واقعه شدت گرفت و از این واقعه تحت عنوان قتل عام مجاهدینی یاد شد که همرزمانشان در عراق و سومالی و افغانستان در حال جنگ هستند. طبیعی است که پایان غائله جند انصارالله، نه تنها پایان تفکر تفکیری در غزه نبود بلکه آغازی شد بر اختلافات جدی حماس و جریانات تکفیری جهادی که در طول سالیان اخیر بارها و بارها در نوار غزه ظهور و بروز داشته اند نظیر جیش الاسلام، جیش الامه، جماعه التوحید و الجهاد، جند الله و... که عمده ایشان از حدود یک سال پیش ذیل مجلس شوری المجاهدین ائتلاف کرده اند. آخرین مورد از ظهورات عمومی ایشان تظاهرات علیه مجله شارلی ابدو و حمایت از تروریست هایی بود که در پاریس جنجال آفرین شدند. پیشتر فعالیت هایی نظیر آتش زدن کافی نت ها و آرایشگاه های زنانه و ... در کارنامه ایشان دیده می شد.  اما در دومین نقطه عطف تعارضات باید به ربودن و سپس اعدام اکتیویست چپ گرای ایتالیایی حامی فلسطین، ویتوریو آریگونی در آوریل ۲۰۱۰ از سوی تکفیری های نوار غزه اشاره کرد که موجب شعله ور شدن مجدد اختلافات و درگیری ها میان حماس و ایشان شد. جماعه التوحید و الجهاد در بیانیه ای قتل ویتوریو را «نتیجه طبیعی سیاست های سرکوب گرانه حماس ضد سلفی ها» دانست و گفت «پیشتر به حماس در مورد استمرار ظلم ضد جریان سلفی برای راضی کردن جامعه بین المللی هشدار داده بودیم» حماس بالاخره با پیگیری های امنیتی در سال ۲۰۱۱ متهمین قتل ویتوریو را در اردوگاه نصیرات شناسایی کرد. در درگیری های مسلحانه، عبدالرحمن البریزات که دارای اصلیت اردنی بوده به همراه بلال العمری کشته شده و محمود السلفیتی نیز مجروح و توسط حماس بازداشت شد.  ویتوریو آریگونی؛ اکتیویست چپ گرای ایتالیایی که توسط تکفیری های غزه کشته شدبه عنوان سومین نقطه عطف می توان به برقراری روابط مناسب با تکفیری های سیناء (انصار بیت المقدس) پس از انقلاب ۲۰۱۱ مصر و انجام عملیات های مشترک (ضد ارتش مصر یا پرتاب موشک به سوی شهرک نشین های صهیونیستی نزدیک نوار غزه) اشاره کرد که مطلقا مطابق سیاست های دولت حماس نبوده و موجب تشدید و تعمیق اختلافات فیمابین شد. در اکتبر سال ۲۰۱۴ نیز «ولایت غزه» یا تکفیریانی که خود را نماینده داعش در غزه می دانند مسئولیت حمله به «مرکز فرهنگی فرانسه» در غزه را بر عهده گرفتند و در ماه نوامبر ضمن صدور بیانیه ای از زنان غزه خواستند قوانین شریعت در پوشش را رعایت کنند و در دسامبر نیز در خلال بیانیه ای نویسندگان و شعرای غزه را تهدید کردند که در صورت استمرار اهانت به اسلام کشته خواهند شد.  دور جدید اختلافات در آخرین روزهای مارس امسال، خالد مشعل در مصاحبه با سردبیر بخش خاورمیانه بی بی سی (جرمی باون) صریحا از داعش انتقاد و آنها را تکمیل کننده پازل امریکا و اسرائیل دانست. مشعل مبنای مبارزه مسلحانه حماس را مبارزه با اشغالگری اعلام کرد و ضمن مخالفت با قرائت داعش از اسلام، کشتار بیگناهان و غیرنظامیان و یا کشتار بر اساس هویت، اعتقادات و نظرات مختلف مذهبی و سیاسی از سوی آنها را محکوم کرد. این مصاحبه پس از متشنج شدن اوضاع یرموک و دقیقا در روزی منتشر شد که داعش به یرموک حمله (اول آوریل) و با همکاری جبهه النصره عمده اردوگاه را اشغال کرد. اگرچه در طول این سال ها حماس برخی از نیروهای تکفیری را دستگیر و زندانی کرده است اما مرتبط با آنچه در یرموک اتفاق افتاد، در ۶ آوریل امسال (۱۷ فروردین) حماس یک شیخ سلفی به نام عدنان خضر میط را در اردوگاه البریج (جنوب غزه) بازداشت کرد. خضر میط خطیبی صریح اللهجه و مدافع داعش در منطقه دیر البلح غزه بود که به واسطه آنچه عدم اقامه حدود شرعی می نامید مکررا به حماس انتقاد می کرد.  شیخ عدنان خضر میط این بازداشت در اوج مرزبندی های حماس و داعش اتفاق افتاد و موج تهدیدات تکفیری های جهادی علیه حماس را موجب شد. «ولایت غزه» در بیانیه ای خواستار آزادی زندانیان «دولت اسلامی» در نوار غزه شد و بسته های انفجاری را به عنوان هشدار در روزهای ششم، دهم و هفدهم آوریل در نوار غزه منفجر کرد. در بیانیه تهدیدآمیز ایشان خطاب به حماس آمده است: «ما، یاوران حکومت خلافت اسلامی به حکومت غزه و به خصوص دستگاه امنیت داخلی اعلام می کنیم که فشار، سبب انفجار خواهد شد و به خداوند سوگند در حالی که برادران و شیوخ ما بخصوص شیخ عدنان میط در زندان های شما هستند آرام نخواهیم نشست و خبر، آن چیزی است که خواهید دید نه آنچه که می شنوید» داعش ضمن اعلام اولتیماتوم چند روزه به حماس گفت: «تهدید و بازداشت های سیاسی و بستن دهان ها برای آنکه پروژه توحید موفق نشود به سرانجام نخواهد رسید» آمار دقیقی از زندانیان سلفی نزد دولت حماس موجود نیست اما گفته می شود حدالاقل ۳۰ نفر از چهره های متمایل به داعش و گروه های جهادی تکفیری در زندان های غزه به سر می برند. شیخ علی الغفری مسئول جماعت «تبلیغ و دعوت» در نوار غزه نیز در مصاحبه ای ابراز داشت: «فرد بازداشت شده در گذشته عضو جماعت تبلیغ و دعوت بود سپس به حرکت حماس ملحق شد و الان گفته می شود که نه فقط سلفی افراطی بلکه مشمول «امر دیگری» است»؛ منظور او از «امر دیگر» داعش بود اما در عین حال ضمن اشاره به اینکه وی «شخصی ملتزم به شریعت و مبلغ و دوستدار خیر است» خواستار آزادی او با اخذ الزامات معین شد. در مقابل مسئول رسانه ای حرکت حماس، ابراهیم صلاح در صفحه فیس بوکش نوشت: «آنها که داعش را ساختند و با فعالیت های احمقانه و نسبت دادن آنها به دین خدا، در خراب کردن چهره اسلام تعمد ورزیدند آنها کسانی هستند که با میانه روی جنگ ورزیدند و آزادی ها را سرکوب کردند و بر ملت ها چیره شدند و پذیرای فاسدین شدند پس بنابراین انقلاب علیه ایشان و پاک کردن زمین از نجاست و فسادشان اولی از جنگ با داعش است چرا که با رفتن ایشان پرده از چشمان بسیاری از جوانان پاک که فریب ظواهر و شعارها را خورده اند کنار می رود و داعش، تمام درخشش ساختگی اش را از دست می دهد و به ذات خود باز می گردد» و ایاد البزم، سخنگوی وزارت کشور حماس هم در صفحه اش نوشت: «داعش یک هوس گذرا و آلت دست ساخت خارج از فرهنگ انسانی و ادیان آسمانی است که ماندگاری نخواهد داشت»  اگر حماس در موضعی بینابین هم از مشروعیت دولت منصورهادی حمایت کرده و هم ضمن مخالفت با دخالت قدرت های خارجی بر گفت و گوی بین فرزندان ملت یمن تاکید کند در داخل کشور به عنوان «حمایت قاطع حماس از حمله آل سعود به یمن» ترجمه می شود اما مواضع فوق از آنجا که مخالف فضای تحلیلی برخی اصحاب قدرت و رسانه در داخل کشور است هرگز در فضای فارسی ترجمه نمی شود.  جمع بندی تمام تلاش این نوشتار بر این بوده که حماس را آنگونه که هست ببینیم. ما به عنوان جمهوری اسلامی اگر نتوانیم با حماس به عنوان یک «تشکیلات قدرتمند اسلام گرای سنی مذهب فلسطینی ضد اسرائیل» - با وجود همه اختلافاتی که داریم- تعامل کنیم باید حداقل خیال خودمان را از حیث نظری راحت کنیم که توانایی تعامل با اسلام گرایان سنی مذهب را نداریم و حداقل با شعارهای پرطمطراقی چون رهبری جهان اسلام و ... خداحافظی کرده و در رسانه هایمان نیز در این توهم ندمیم. ما باید این واقعیت را نخست ادراک کرده و سپس بپذیریم که اگر نیاز ما به حماس بیشتر از نیاز حماس به ما نباشد کمتر نیست. در این وانفسای فضای طائفی منطقه و نزاعات خونین جاری و مع الاسف مواضع نسنجیده مسئولین کشوری و لشگری که بر امپراطوری ایرانی و هلال شیعی و... تاکید می کنند تنها دست آویز جمهوری اسلامی برای پاسخ گویی به حملات رسانه ای دشمنان و ترسیم چهره طائفی از نظام، برجسته سازی حمایت از پرونده فلسطین است و کیست که نداند حماس در این پرونده با فاصله ای بسیار از دیگران قرار دارد؟