باز خورشید عشق می تابد این دعا...نه...یقین قلب من است صلح و آزادی و غرور و شرف همه در سایه ی یکی شدن است

 شاعر: محمدجواد الهی پور    زخم من کهنه زخم تو تازه  زخمی پنجه های بی رحمیم  بین ما وجه مشترک کم نیست  حرف هم را چه خوب می فهمیم  *** گر چه این روزها تن اسلام  زخمی از تیغ مارقین دارد  متحد می شویم و می بینند  خشم ما آه آتشین دارد  *** باز خورشید عشق می تابد  این دعا...نه...یقین قلب من است  صلح و آزادی و غرور و شرف  همه در سایه ی یکی شدن است  *** صبح آن روز را تصور کن  که جهان زیر چتر قدرت ماست  شرق تا غرب هم صدا...هم دل  این همان وعده و قرار خداست  *** صبح آن روز را تصور کن  که فلسطین دوباره آزاد است  دل فرزند های شام و عراق  فارغ از رنج و مرثیه... شاد است  *** صبح آن روز خاک مرده به عشق  یک سلام دوباره خواهد کرد  شتک اشک مادران شهید  خاک را پر ستاره خواهد کرد  *** این شعار و خیال باطل نیست  بغض یک امت است...می دانی؟  امت واحده ست غایت ما  با دلی قرص و عزم طوفانی  *** نقشه ی راهمان بصیرت ماست  تکیه گاه همیم پس غم نیست  قبله، قرآن، پیامبر، دین، اسم  بین ما وجه مشترک کم نیست  *** خواب شوم نفاق را باید  دل بیدارمان به هم بزند  سرنوشت تمام دنیا را  یکدلی هایمان رقم بزند  *** شب ما رنگ فجر خواهد داشت  پیشتازان جاده ی سحریم  آخر قصه ی من و تو یکی ست  هر دو در انتظار یک نفریم