نمی توان در لعن یزید شک کرد بخاطر بزرگی گناهان او و کافی است که جنایات او در مکه و مدینه را بدانیم! چنانچه طبرانی با سند حسن نقل می کند که خداوندا! هر کس به اهل مدینه ظلم کرد و آنها را ترساند لعنت خدا و ملائکه و همه مردم علیه او باد. از او هیچ عملی قبول نمی گردد و جنایت بزرگ، عملی بود که با اهل بیت انجام داد و حسین علیه و علی جده سلام را کشت

آیت الله شیخ حسین الراضی    مراد از وحدت اسلامی این نیست که شیعه، سنی یا سنی، شیعه بشود و این ادعا فقط برای تفرقه افکنی و مخالفت با وحدت مطرح شده است بلکه مراد از وحدت «التعاون فیما اتفقوا و یعذر بعضهم بعضا فیما اختلفوا» یعنی همکاری در مسائل مشترک و عدم سرزنش در مسائل اختلافی است تا بتوانند در مسائل اساسی امت اسلامی همکاری کنند.  امام حسین علیه السلام تلاش کرد تا امت اسلامی را در مقابل نظام ظلم و جور متحد نماید لذا با امر به معروف و نهی از منکر آنها را تشویق کرد تا علیه کفر و فساد و برای حفظ اسلام قیام کنند و در مقابل یزید و ابن زیاد بایستند و گول وعده های دروغین آنها را نخورند. ایشان خطبه ای مفصل درباره تفرقه مردم کوفه و ذلت شان در عدم یاری حق ایراد کرد:  «ای مردم! زیان و سختی بر شما باد! هر آینه آن هنگام که سرگردان و حیرانند از ما طلب فریادرسی کردید پس ما مرکب های خود را راندیم و با شتاب به سوی شما آمدیم تا به فریادتان برسیم ولی شما بر روی ما شمشیر کشیدید! آن شمشیر از خود ما در دست شما بود و شعله ور نمودید بر سوزانیدن ما آتشی را که ما خود بر سوزانیدن دشمنان خود و دشمنان شما، افروخته بودیم. ای مردم! شما جمع شده اید بر یاری و نصرت آنانکه اعدای شمایند (بنی امیه) و همراه شدید بر ضرر و هلاکت آن کسانی که در حقیقت دوستان و خیرخواهان شما بودند (اهل بیت علیهم السلام) با آنکه بنی امیه هیچ عدل و دادی در میان شما واقع نساختند و هیچ گونه آرزوی شما را برنیاوردند؛ آرام باشید و پا از گلیم خود بیرون نگذارید. چندین وای بر شما باد! ما را تنها گذاشتید و یاری ما را ترک نمودید در حالتی که هنوز شمشیرها از غلاف بیرون نیامده و دلها آرام است و رأی ها بر شعله ور شدن اثر جنگ استوار نگردیده بود. همانا خود به سوی فتنه شتافتید مانند مگسی که پرواز کند و از هر کرانه بر فساد گرد آمدید و همدیگر را خواندید مانند پروانه که بر آتش فرو ریزد. خدایتان از رحمت دور کناد، ای ناآزاد مردان این امت و بی نام و ننگان طوائف و بی اعتنایان به کتاب خدا و تحریف کنندگان کلمات حق و خویشاوندان گناه ریرهای آب دهان شیطان و خاموش کنندگان چراغهای سنت و هدایت؛ آیا این جماعت بنی امیه را مددکارید و از نصرت چون ما اهل بیت دوری می جویید؟ همانا کار شما همین است. به خدا سوگند که غدر و مکر شما قدیمی است و بیخ درخت وجودتان بر غداری بسته شده و بر مکاری شاخه برآورده است؛ همانا آن درخت پلیدی را مانید که چون باغبان و آن کس که آن را پرورش داده، از آن تناول کند گلویش را سخت فروگیر و اگر ستمکار از آن غاصبانه خورد بر ایشان گوارا شود. بدانید که لعنت خدا بر عهد شکنان است کسانی که پیمان خویش را پس از آنکه محکم نمودند شکستند و خداوند به حساب آنان خواهد رسید» (2)  امام حسین نقطه رسیدن مسلمانان به یکدیگر:  حدیث پیامبر مبنی بر اینکه « حسین از من است و من از حسین ام. هر کس حسین را دوست بدارد خداوند او را دوست دارد. حسین یکی از نوه هایم است.» را همه امت اسلامی تلقی به قبول کرده و علمای اهل سنت نیز آنرا نقل نموده اند یعنی امام حسین می تواند نقطه تجمع و وحدت مسلمانان باشد چنانچه ایشان در موت و حیات خود عامل عزت مسلمانان بود.  بیشتر روایاتی که درباره فضائل اهل بیت علیهم السلام است را اهل سنت نیز نقل نموده اند و خصوصا فضائل امام حسین از زبان جدشان نبی اکرم ص درباره شهادت ایشان و اینکه توسط مجرمان امت کشته خواهد شد و ثواب عزای برای ایشان به کثرت توسط علمای اهل سنت نقل شده است چنانچه علامه امینی در کتاب «سیرتنا و سنتنا سیرة نبینا و سنته» نقل نموده است.  علمای اهل سنت که مقتل برای امام حسین تالیف کرده اند:  برخی رسانه ها برای تحریک شیعه علیه سنی، آنها را دشمنان اهل بیت معرفی می کنند و این جاهلان نمی دانند که علمای اهل سنت در نقل فضائل اهل بیت بر شیعیان سبقت گرفته اند که از صدر اسلام تاکنون در کتب مختلف می توان آنها را یافت. از جمله مقاتلی که علمای اهل سنت برای امام حسین نوشته اند اینهاست:  1) مقتل الحسین علیه السلام از واقدی که ابوعبدالله محمد بن عمر بن واقد المدنی البغدادی است (130 – 207 ه)  2) مقتل الحسین علیه السلام از ابی عبیده معمر بن المثنی التیمی (110 – 209 ه) که سید رضی الدین علی بن طاووس الحسنی الحلی (589 - 664) در مقتل خود اللهوف علی قتلی الطفوف از ان نقل کرده است.  3) مقتل الحسین علیه السلام از ابی عبید قسم بن سلام الهروی (متوفی 224 ه)  4) مقتل الحسین علیه السلام از مدائنی ابی الحسن علی بن محمد البغدادی (132 – 224 ه)  5) مقتل الحسین علیه السلام از ابن ابی الدنیا که عبدالله بن محمد بن ابوبکر القرشی الاموی است (208 – 281 ه)  6) مقتل الحسین علیه السلام از ابن واضح یعقوبی: احمد بن ابی یعقوب اسحاق بن جعفر بن وهب بن واضح الکاتب العباسی البغدادی (متوفی 284 یا 278 یا 292 ه)  7) مقتل الحسین علیه السلام از حافظ بغوی: فرزند دختر منیع که او ابوالقاسم عبدالله بن محمد بن عبدالعزیز بن المرزبان بن سابور بن شاهنشاه الخراسانی البغوی المنیعی البغدادی است (214 – 317 ه)  8) مقتل الحسین علیه السلام از قاضی ابی الحسین عمر بن الحسین بن علی بن مالک الشیبانی (259 – 339 ه)  9) مقتل الحسین بن علی رضی الله عنه: از طبرانی سلیمان بن أحمد بن أیوب بن مطیر اللخمی الشامی الطبرانی الأصفهانی صاحب المعاجم الثلاثة الکبیر والأوسط والصغیر (260- 360 هـ)  10) مقتل الحسین علیه السلام از حافظ أبی عبد الله محمد بن عبد الله الحاکم النیسابوری (321- 405 هـ) صاحب المستدرک على الصحیحین.  11) مقتل الحسین علیه السلام: از خوارزمی ضیاء الدین أبی المؤید الموفق بن أحمد بن محمد المکی الخطیب الخوارزمی الحنفی (حدود 484 – 568 هـ) . کتاب دو جلدی بوده و بارها منتشر شده است.  12) مقتل الإمام الحسین بن علی علیه السلام از أبی القاسم مجیر الدین محمود بن المبارک بن علی بن المبارک الواسطی البغدادی المعروف بالمجیر وبابن بُقیَرة (517- 592 هـ)  13) مقتل الحسین علیه السلام از رسعنی: عز الدین أبو محمد عبد الرزاق بن رزق الله بن أبی بکر بن خلف الجزری (589- 661 هـ)  14) مقتل الحسین علیه السلام از أبی الحسن البکری أحمد بن عبد الله بن محمد البکری  15) مقتل الإمام الحسین بن علی بن أبی طالب رضی الله عنهما فی کربلاء: تألیف محمود بن عثمان بن علی بن إلیاس الحنفی الرومی البروسوی (878- 938هـ) به زبان ترکی و منظوم است  اینها برخی کتابهای اختصاصی بودند ولی در کتب متعدد دیگر نیز ماجرای شهادت ایشان ذکر شده است مانند طبری در تاریخ خود، ابن اثیر در کامل، ابن جوزی در منتظم و... که دهها عدد می باشند.  احیاء عاشورا اعلام جنگ علیه ظالمان و مستبدان:  یادآوری وقایع گذشته مساله ای است که هر قومی به روش خود بدان می پردازد مانند روز عید، روز ملی، روز انقلاب های ملی و... ولی یاد امام حسین علیه السلام و ذکر آنچه بر خاندان او در کربلا گذشت در واقع زنده کردن روح عدل و انصاف و دفاع از مظلومین و ظلم ستیزی است.  کسی که این یاد را زنده نگاه می دارد در حقیقت دارد از یزید و هر کس مشابه او ظلم می کند تا امروز دوری جسته و به حسین و هر کس با ظلم مبارزه می کند تمسک می جوید.  ذم یزید در علمای اهل سنت:  جنایاتی که یزید مرتکب شد بر عاقلان پوشیده نیست لذاست که علمای اهل سنت افتضاحاتی که او انجام داده را ذکر کرده و محکوم نموده اند. از جمله موارد زیر:  موضع ابن جوزی: ابوالفرج جمال الدین عبد الرحمنبن علی بن محمد القرشی البکری البغدادی الحنبلی معروف به ابن جوزی (508 – 597 ه) از علما و وعاظی است که هزاران مخاطب پای منبر او جمع می شدند و معروف بود به شجاعت در ذم یزید یا خلافت وقت خود یا احادیث ضعیف، دقت نظر علمی و رعایت امانت علمی.  وی نقل می کند که: پرسشگری از من درباره یزید بن معاویه و انچه درباره حسین رضی الله عنه و همچنین اهالی مدینه انجام داد پرسید و گفت: آیا جائزم که لعن اش کنم؟ گفتم: آنجا که هست برایش کفایت است و سکوت بهتر است.  گفت: می دانم که سکوت بهتر است ولی آیا لعن او جایز است؟ گفتم: برخی علمای اهل ورع مانند احمد بن حنبل جواز داده اند . گفت: درباره مردی که سه سال حاکم بود در سال اول حسین را کشت، در سال دوم به مدینه حمله کرد و مردم را قتل عام کرد و در سال سوم کعبه را با منجنیق منهدم ساخت؟  گفتم: او را لعنت می کنیم. گفت: پس او را لعن کن! ابن جوزی بر منبر و در حالی که امام الناصر و بزرگان حضور داشتند او را لعن کرد که برخی از مجلس او بلند شدند و رفتند که او آیه سوره هود را خواند: أَلاَ بُعْدًا لِّمَدْیَنَ کَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ  در پی این اتفاق عبدالمغیث حنبلی کتابی تالیف کرد و هزار فضیلت یزید را مکتوب نمود ردیه ای نوشت با عنوان «الرد علی المتعصب العنید المانع من ذم یزید» پس بین شان دشمنی ایجاد شد.  کفر و لعن یزید نزد علمای اهل سنت:  کسانی که او را کافر خوانده اند:  ابن عقیل، آلوسی، و البته کسانی که او را فاسق خواند و جواز لعن او را داده اند اکثر علما هستند از جمله:  امام احمد بن حنبل، قاضی ابویعلی، أبو الحسین بن القاضی المتقدم، الخلال وغلام اش عبد العزیز، الکیا الهراسی، ابن الجوزی، السبط بن الجوزی، السفارینی، ابن محب الدین الحنفی التفتازانی ، جلال الدین السیوطی. در اینجا اکتفا می کنم به کلام علامه بغداد، آلوسی در تفسیر روح المعانی ج 26 ص 72 در تفسیر آیه « فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ» (محمد:22( که درباره لعن یزید به آن استناد کرده است و آورده که برزنجی در اشاعه و هیثمی در صواعق نقل می کنند که وقتی عبدالله فرزند امام احمد درباره لعن یزید پرسید و گفت: چطور لعن نکنیم کسی را که خداوند در کتاب اش لعن کرده است و این آیه را خواند و ادامه داد «اولئک الذین لعنهم الله و من یلعن الله فلن تجد له نصیرا» (نساء:52) و چه فساد و قطع رحمی از آنچه یزید انجام داد بالاتر؟  آلوسی چنین ادامه می دهد: بر اساس این سخن نمی توان در لعن یزید شک کرد بخاطر بزرگی گناهان او و کافی است که جنایات او در مکه و مدینه را بدانیم! چنانچه طبرانی با سند حسن نقل می کند که خداوندا! هر کس به اهل مدینه ظلم کرد و آنها را ترساند لعنت خدا و ملائکه و همه مردم علیه او باد. از او هیچ عملی قبول نمی گردد و جنایت بزرگ، عملی بود که با اهل بیت انجام داد و حسین علیه و علی جده سلام را کشت و از عمل خود خوشحال بود و به اهل بیت او هم ظلم کرد چنانچه بصورت متواتر منقول است و تفاصیل آن موجود می باشد. در حدیثی لعن خدا و همه پیامبران مستجاب الدعوه بر کسی ذکر شده که کتاب خدا را تحریف کردند یا بدان افزودند و قدر الهی را تکذیب نمودند و کسی که با ظلم حاکمیت کند و کسانی را که خدا عزیز کرده را ذلیل نماید و کسی که عترت او را آزار کرده و سنت او را ترک کند که بر کفر و لعن چنین شخصی تصریح شده است.  و از دیگر کسانی که بر لعن او تصریح دارد جلال سیوطی رحمه الله علیه است. در تاریخ ابن وردی و کتاب وافی بالوافیات نقل است که وقتی کاروان اسرا از عراق به شام رسید یزید آمد و وقتی کودکان و زنان آل علی و حسین رضی الله عنهما و سرهای بر نیزه شده را دید کلاغی صدا داد و او چنین سرود:  لما بدت تلک الحمول وأشرفت تلک الرؤس على شفا جیرون  نعب الغراب فقلت قل أو لا تقل فقد اقتضیت من الرسول دیونی  یعنی أنه قتل بمن قتله رسول الله صلى الله تعالى علیه وسلم یوم بدر کجده عتبة وخاله ولد عتبة وغیرهما وهذا کفر صریح فإذا صح عنه فقد کفر به ومثله تمثله بقول عبد الله بن الزبعری قبل إسلامه لیت أشیاخی الأبیات وأفتى الغزالی عفا الله عنه بحرمة لعنه وتعقب السفارینی من الحنابلة نقل البرزنجی والهیثمی السابق عن أحمد رحمه الله تعالى فقال المحفوظ عن الإمام أحمد خلاف ما نقلا ففی الفروع ما نصه ومن أصحابنا من أخرج الحجاج عن الإسلام فیتوجه علیه یزید ونحوه ونص أحمد خلاف ذلک وعلیه الأصحاب ولا یجوز التخصیص باللعنة خلافا فالأبی الحسین وابن الجوزی وغیرهما وقال شیخ الإسلام یعنی والله تعالى أعلم ابن تیمیة ظاهر کلام أحمد الکراهة قلت والمختار ما ذهب إلیه ابن الجوزی وأبو حسین القاضی ومن وافقهما انتهى کلام السفارینی وأبو بکر بن العربی المالکی علیه من الله تعالى ما یستحق أعظم الفریة فزعم أن الحسین قتل بسیف جده صلى الله تعالى علیه وسلم وله من الجهلة موافقون على ذلک کبرت کلمة تخرج من أفواههم إن یقولون إلا کذبا.  یعنی من به ازای کسانی که پیامبر در روز بدر کشت مانند پدربزرگش عتبه و دایی اش ابن عتبه و غیره، اینها را کشتم! و این یک کفر صریح است. وی همچنین با استفاده از اشعار شاعر قبل اسلام الزبعری شعر سرود و گفت: لیت اشیاخی ... و غزالی خداوند از او بگذرد بر حرمت لعن او حکم کرد و در این امر، راه سفارینی از علمای حنابله را رفت که برزنجی و هیثمی که قبل از احمد رحمه الله بودند نقل کردند. البته محفوظ از قول امام احمد خلاف این نقل را دارد....  جوزی علیه الرحمه در کتاب سر مصون از اعتقادات عامه می گوید که آنچه در اهل سنت غلبه دارد آن است که می گویند یزید بر حق بود و حسین در خطا که بر او خروج کرد! در حالی که وقتی به سیر اتفاقات بنگرند می بینند که یزید چطور بیعت گرفت و مردم را وادار ساخت و هر اقدام زشتی را برای این کار انجام داد و اگر حتی ظاهر این بیعت را درست بدانیم اعمالی از او سر زد که این بیعت را شکست و هیچ کسی جز عوام جاهل به مذهب چنین ادعایی ندارند که بخواهند با ان روافض را عصبانی کنند! در مجموع می توان نظرات را چنین جمع بندی کرد که عده ای او را بخاطر آنچه درباره اهل بیت عترت انجام داد مسلمانی گناهکار می دانند ولی لعن او را جایز نمی دانند و عده ای لعن اش را جواز داده ولی مکروه می دانند و برخی او را کافر ملعون می دانند و برخی هم او را گناهکار نمی دانند و لعن اش را اجازه نمی دهند که اینها را باید در شمار یاران یزید به حساب آورد! (4)  آلوسی ادامه می دهد که:  آنچه نظر من است این است که این خبیث به رسالت پیامبر صلی الله علیه و سلم ایمان نداشت و انچه درباره حرم خداوند و نبی او و عترت طبین و طاهرین اش انجام داد نشان می دهد که او به یک برگ از قرآن هم ایمان نداشت و فکر می کنم که وضعیت او برای اکثر مسلمانان روشن بود ولی مجبور به سکوت و صبر بودند تا امر الهی فرا برسد.  اگر بپذیریم که این خبیث مسلمان بود باید او را مسلمانی بدانیم که انواع گناهان کبیره ای که زبان از بیانش قاصر است را در خود جمع کرد و من بر جواز لعن این فرد حکم می دهم. حال آنکه مشابه او در فاسقان نیست و ظاهر در این است که او توبه هم نکرد و همچنین ابن زیاد و ابن سعد و سایر یارانش نیز به او ملحق اند لعنت خداوند عز و جل تا روز قیامت بر همه ایشان و یاران و پیروان ایشان باد.  هر کس هم از ذکر اسم ها بصورت علنی ابا دارد بگوید که خداوند تعالی لعنت کند کسانی را رضایت دارند به قتل حسین و آزار اهل بیت پیامبر ص از روی ظلم و سلب حقوق ایشان، که در این صورت لعن کننده محسوب می شود و مخالفت با هیچ حکمی هم نکرده است درباره جواز لعن یزید اگر این الفاظ را بگوید الا اندکی که گفته اند جواز لعن راضیان به قتل حسین رضی الله عنه نیز وجود ندارد که بخدا قسم این اوج ضلالت و بدبختی است! (5)  این سخن و مشابه آن از علمای بزرگ اهل سنت و جماعت به کثرت نقل شده است و هر کس ذره ای ایمان در دل داشته باشد از ماجرای کربلا غمگین خواهد شد.    پاورقی:  1- البخاری المتوفى 256 هـ فی الأدب المفرد ص 133 رقم 366، والتاریخ الکبیر ج 8 ص 288 رقم 3536 فی ترجمة یعلى. بسندین صحح أحدهما.  2- أحمد بن حنبل المتوفى 241 هـ فی مسنده ج 13 ص 416 حدیث 17491 عن عفان عن وُهَیْب عن عبد الله بن عثمان بن خُثَیم عن سعید بن أبی راشد عن یعلى العامری ..... وعلق المحقق فی الهامش علیه بقوله: سنده حسن. وفی فضائل الصحابة له ج 2 ص 772 ح 1361 بعین السند المتقدم وعلق علیه المحقق بقوله إسناده حسن.  3- أبو بکر ابن أبی شیبة الکوفی المتوفى 235 هـ فی المصنف ج 6 ص 300 ح 32196 . بعین السند الذی نقله أحمد بن حنبل.  4- الترمذی المتوفى 279 هـ فی سننه ج 5 ص 617 حدیث 3775. وقال هذا حدیث حسن.  5- ابن ماجه المتوفى 275 هـ فی سننه ج 1 ص 51 حدیث 144.  6- ابن حِبان المتوفى 354 هـ فی صحیحه ج 15 ص 428 .  7- الطبرانی المتوفى 360 فی المعجم الکبیر ج 3 ص 32 ح 2586 و 2589 وج 22 ص 273 ح 701 و 702. وفی مسند الشامیین ج 3 ص 184 ح 2043.  8- الحاکم فی المستدرک ج 3 ص 194 ح 4820 . وصحح الحدیث.  9- الذهبی فی تلخیص المستدرک معترفا بصحته.  10- ابن عساکر فی تاریخ مدینة دمشق ج 14 ص 149 و150 وج 64 ص 35.  11- الهیثمی فی مجمع الزوائد ج 9 ص 181 قال إسناده حسن.  12- الألبانی فی سلسلة الأحادیث الصحیحة ج 3 ص 229 حدیث 1227 نقله عن عدة من المحدثین معترفا بصحته. وهکذا نقله عشرات من المحدثین وکثیر منهم اعترف بصحته.  ونقل علماء الشیعة هذا الحدیث عن علماء السنة فقد رواه: أبو القاسم جعفر بن محمد بن قولویه القمی المتوفى 368 هـ فی کامل الزیارات ص 116 حدیث 126 و127. نقله بسندین أحدهما بمثل ما نقله أحمد بن حنبل فی المسند والفضائل والسند الآخر بمثل ما نقله ابن ماجه فی سننه.  ولعل ابن قولویه هو أول من نقل هذا الحدیث من علماء الشیعة ثم تابعه من تأخر عنه منهم. انظر: کامل ‏الزیارات ص 116 باب 14 حدیث 126  (2) الهیثمی فی مجمع الزوائد ج 9 ص 181 قال إسناده حسن.  (3) الرد على المتعصب العنید المانع من ذم یزید ص 33  (4) روح المعانی ج26/ص73 ، ویراجع کتاب مقتل الإمام الحسین علیه السلام لعبد الرزاق المقرم – المقدمة  (5) روح المعانی ج26/ص74