دین ملاتی است که انسانها را منسجم و به هم متصل میکند. ارتباطی که دین بین دو انسان به وجود می آورد، بیشتر از ارتباطی است که بین انسان و بدن او وجود دارد. گاهی دست ها از پیکر جدا می شوند، اما دو نفر از هم جدا نمیشوند. شهدای کربلا بدن هایشان ریز ریز شد، اما ارتباطشان قطع نشد.
آیت الله حائری شیرازی
تقوا، عامل وحدت
نخ تسبیح: نخ تسبیح دیده نمی شود؛ اما همین که دانه های تسبیح با هم اند، می گویید نخی در بین این دانه ها وجود دارد. تقوا مثل این بند تسبیح است؛ جماعتی که با تقوا باشند، مثل تسبیح بندکردهاند؛ صد دانه هستند، اما بوسیله این بند تسبیح یکی شده اند. اگر تقوا از دست برود، مانند آن است که بندِ تسبیح پاره شود، هر دانه ای به طرفی می رود و همه چیز گم میشود. انسانهای با تقوا همدیگر را پیدا میکنند. وقتی که انسان ها با تقوا شدند، با هم جور در میآیند؛ نه تنها صد نفر باتقوا یکی می شوند، چند میلیون نفر هم یکی میشوند. امام در این چند سال مردم را به وسیله تقوا متحد کرد هر کسی مطیع حرف امام شد و نخ تقوا از اوعبور کرد با جامعه یکی شد، و امام از مجموع اینها یک «امت» ساخت.
عامل وحدت، ولایت است نه شباهت
اعضای بدن: ما در وجود خود اعضای مختلفی را می بینیم که همه با هم کار میکنند؛ کارهای همه هم با یکدیگر متفاوت است، وهیچ کدام نمی توانند کار دیگری را انجام دهند. چشم می بیند و گوش می شنود. شما چشمتان را ببندید با گوشتان چیزی نمی توانید ببینید، یا با چشمتان چیزی نمی توانید بشنوید. در عین حال می بینید که چشم و گوش و دیگر اعضا هر کدام یار و مددکار یکدیگرند. چون یک قلب و یک مغز بر آنها حکومت میکند، و تحت لوای یک ولایت قرار دارند. تک ولایتی بودن، آنها را با وجود همۀ تفاوتهایی که دارند با هم یگانه میکند. پس «تفاوتها» موجب اختلاف نمی شود؛ چون وقتی از فرماندهی واحدی دستور میگیرند با هم متحد میشوند؛ با اینکه پست هایشان فرق میکند.
اگر همدیگر را دوست ندارید به جایی نمی رسید
گوسفند جدا افتاده: اگر کسی مؤمنی را به عنوان مؤمن در آغوش بگیرد یا با او دیدار کند، مثل این است که خدا را در عرش زیارت کرده است. چه حرف عجیبی است دربارۀ انسان! این معنای انسان شناسی است: «من زَارَ أَخَاهُ فِی اللَّهِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِیَّایَ زُرْتَ»[1]؛ این تعریف انسان است. یعنی انسان موجودی است که دیدن او میتواند به معنای دیدن خدا باشد. اما شما میگویید مگر می شود؟ همین «مگر می شود»، کار دستت می دهد! او گفته که می شود، تو می گویی«مگر میشود»؟از این جهت درگذشته مومنین مسافرت میکردند برای زیارت برادر دینی شان، از شهری به شهری دیگر میرفتند که اورا ببینند.
اگر همدیگر را دوست ندارید به جایی نمیرسید. وقتی که دوست نداری از او جدایی، وقتی از او جدا هستی، شیطان تو را تنها گیر می آورد. وقتی تنها گیرت بیاورد میخوردت، قورتت میدهد. تو تنها بشو، «الشَّاذَّ مِنَ الْغَنمِ لِلذئب»[2] ، اگر یک گوسفندی از گله گوسفند جدا شود، گرگ دنبال همان میگردد. شیطان گرگ است دنبال زمانی میگردد که تو از رفقایت جدا شده ای، توصیه میکنم که همدیگر را دوست بدارید و این را به عنوان یک اصل برای خودتان قرار دهید. جدی بگیرید.
توحید، مقدمه الفت حقیقی بین انسانها
قند و چای: وقتی قندها را در چای میریزی، این قندها ابتدا در چای و بعد در هم حل میشوند؛ یعنی تا در چای حل نشوند، در هم حل نخواهند شد. انسان ها نیز تا در فرمان خدا و در دین خدا حل نشوند، در یکدیگر حل نخواهند شد. اول باید در خدا حل شوند تا بتوانند در یکدیگر حل شوند. انسانهایی که ادعا میکنند در هم حل شده اند پیش از آنکه در خدا حل شده باشند ادعایشان دروغ است؛ هر چند عاشق یکدیگر باشند.
تفرقه، مهترین ابزار صید شیطان
لقمه و نان: شیطان هیچ راه و رخنه ای مطمئن تر و مؤثرتر از ایجاد جدایی بین انسانها ندارد. هروقت میخواهد دو انسان را صید کند، اول آن دو را از هم جدا میکند. شما نیز هر وقت میخواهید نانی را مصرف کنید، اول لقمه لقمه اش میکنید تا از گلویتان پایین برود. تفرقه می اندازید در یک نان و آن را به سی چهل لقمه تقسیم میکنید و بعد هر لقمه ای را به دندان میدهید تا آن را بکوبد و له کند و بعد به شکلی که خودش میخواهد در می آورد تا بتواند آن را ببلعد. قدم اول خوردن، تکه تکه کردن است. هر چیز را که نتوانستی تکه تکه کنی، نمیخوری اگر برای شما گوشت بیاورند و هرچه تلاش کنی نتوانی آن را با دندان یا با دست تکه کنی ، از خیرش میگذری و رهایش میکنی. شیطان اگر نتوانست جمعیتی را تکه تکه کند، مأیوس میشود و می رود.
ناکارآمدی مال در ایجاد الفت بین انسانها
دعوای کودکان: مال دنیا چیزی است که انسانها را به جان همدیگر می اندازد. شما اگر دوتا بچه داشته باشی، هر چقدر هم به هر یک از آنها پول بدهی تا با هم در صلح باشند، بدتر دعوایشان میشود. این یکی میگوید: «بنا بود به من دو تومان بدهی چرا یک تومان دادی؟» شما میگویید: «باشد؛ بیا یک تومان دیگر هم بگیر و غر نزن». آن یکی می آید و می گوید: «چرا به او دو تومان دادی به من یک تومان؟!» یک تومان دیگر هم به این میدهید. باز آن یکی سر بلند می کند و می گوید: «ما دوتا که هم سن نیستیم؛ من چون بزرگ ترم باید بیشتر بگیرم». اگر همه پول های جیبت را به آنها بدهی تا با همدیگر صلح کنند، صلح نمیکنند. نه تنها پول های جیبت، که اگر پولهای بانک را هم در اختیارت بگذارند، نمی توانی بین دو نفر را با پول اصلاح کنی.
خدا در قرآن خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمیعاً ما أَلفتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللهَ أَلَّفَ بَیْنَهِمْ »[3] اگر همه دارایی های روی زمین را خرج میکردی که میان دلهای مردم الفت برقرار کنی، با آن پول نمی توانستی چنین کنی؛ ولی خدا میان آنان الفت ایجاد کرد». تنها چیزی که می تواند این اختلافات را اصلاح کند، تقوای الهی و گذشت است.
انصاف، پیوند دهنده انسانها
ملات: دو برادر اگر بخواهند برادری شان حفظ شود، ملات حفظ برادری، «انصاف» آنهاست. اگر بین انسانها ملات انصاف نباشد مثل آجر روی هم می لغزند. ملات انصاف، مثل سیمان بتون آرمه دو آجر را به هم منسجم و مرتبط میکند. انسانهای با انصاف به هم قفل می شوند. انصاف دندانه ای است که انسانها را به هم قفل میکند. دو آجر را که با سیمان به هم چسبیده اند، نمیتوان از هم جدا کرد؛ آجرها تکه میشوند، اما از هم جدا نمی شوند.
دین ملاتی است که انسانها را منسجم و به هم متصل میکند. ارتباطی که دین بین دو انسان به وجود می آورد، بیشتر از ارتباطی است که بین انسان و بدن او وجود دارد. گاهی دست ها از پیکر جدا می شوند، اما دو نفر از هم جدا نمیشوند. شهدای کربلا بدن هایشان ریز ریز شد، اما ارتباطشان قطع نشد. دست عباس بن علی را از پیکر جدا کردند، اما نتوانستند دل اورا از امام حسین علیه السلام جدا کنند.
تأثیر اختلافات بر کاهش اثرگذاری مراکز فرهنگی
حمام و فاضلاب: گاهی فاضلاب حمام آب را درست نمی کشد و نمی برد؛ آب بالا می آید، و شما میگویید «ما طاهر رفتیم به حمام و نجس برگشتیم». اگر در مسجد، «من» مطرح باشد یا سبقت گرفتن از همدیگر در کار باشد، مردم میگویند: «طاهر می آییم به این حمام و نجس بر می گردیم!». اگر در مسجد غیبت شد، اگر به یکدیگر ناروا و ناسزا گفتند، اگر در آن دعوا و بحث «من و ما» شد، مثل همان حمامی میشود که فاضلابش پر شده و دیگر آب را نمیکشد.
ممانعت از ریشه دواندن هوای نفس در کارهای گروهی
گیاه و ریشه: اگر بین شما و دوستانی که دور هم جمع شده اید، کم و بیش هوای نفس باشد، محصولش و آثارش بعدها معلوم میشود. سعی کنید که از حالا، هوای نفس در کار نیاید. هوای نفس در ابتدا مثل بذر است؛ وقتی که در کار بیاید، رشد میکند و ثمر میدهد، و آن گاه که ثمر داد، ثمرۀ تلخی خواهد داشت. این ثمرۀ تلخ، از حالا که دوبرگ دارد، معلوم نیست. اکنون که نفس، گیاهی دوبرگی است آن را بکنید، که وقتی کهن شد کندنش بسیار مشکل است.
کدورت ها و نفسانیت ها مثل علف اند که آنها را با دو انگشت در می آورند و وجین میکنند؛ اما وقتی ریشه زد به این آسانی در نمی آید؛ اگر بخواهید یکی از ریشه ها را بیرون بیاورید ، کمر را درد می آورد. اخلاق های فاسد نیز همراه آدم رشد میکنند و وقتی که انسان میخواهد آنها را از جا بکند، کمرش درد میگیرد و از جا کنده نمیشوند. تا وقتی ریشه ندوانده، و تا دوبرگی کوچک است، کندنش آسان است.
مثلاً کدورت ها را در ابتدا با حرفی یا پوزشی یا توضیح دادنی می توان رفع کرد؛ اما اگر رهایش کنی، همین طور تغذیه و رشد میکند، و ریشه دار می شود؛ اگرهم بخواهی آن را بکنی، ساقه اش کنده می شود و ریشه اش می ماند و آن وقت از جایی دیگر سربر می آورد.
حضور در جماعت، عامل مصونیت
آب کر: فرض کنید که شما چهارصد نفر باشید و هرکدام یک کاسه آب داشته باشید؛ اگر من دست آلوده و نجس خود را به هریک از این چهارصد کاسه بزنم، آن کاسه نجس می شود؛ اما اگر شما این چهارصد کاسه آب را در حوضی بریزید که چهارصد لیتر بشود، یعنی بیشتر از ۳۸۴ لیتر که یک «کر» است، و من دست نجس و آلوده ام را به آن آب بزنم، دستم طاهر و پاک می شود. پیش از آن، وقتی که آب ها به صورت کاسه های منفرد و جدا جدا بودند، تماس دست نجس من با آنها موجب می شد تا آب نجس شود؛ اما وقتی که آنها را روی هم ریختند، نه تنها آب نجس نمی شود، که دست من هم طاهر می شود.
هر کدام ازما نیز اگر آلودگی داشته باشیم، وقتی در جمعی قرار بگیریم که با هم مرتبط اند، آن آلودگی برطرف می شود. اگرکسی غفلت داشته باشد نیز غفلتش برطرف می گردد؛ اما اگر شیطان دلهایتان را از همدیگر جدا کرد، دلتنگی ایجاد کرد و شما را کاسه کاسه کرد، یک دست ناپاک که به آن بزنند، آن را نجس میکند؛ در صورتی که وقتی همه به هم وصل شوند و«کُر» درست شود، دیگر نجس نمی شود.
اینکه ثواب نماز جماعت از فرادا بیشتر است، از آن روست که در وقت نماز جماعت، دلها به هم وصل است و تشکیل آب کر می دهد؛ یکی هم که به آنها وصل میشود، منقلب میگردد و الهی می شود. وقتی دلها از هم جدا باشد، مثل نماز فراداست.
وحدت، عامل افزایش تاب آوری اعضای مجموعه
بند و طناب: برای اینکه با یک دلو، حجم بیشتری از آب را از چاه بکشیم، باید بند و طنابی که به دلو بسته ایم محکم باشد، تا با سنگین شدن دلو پاره نشود. معرفت، تقوا، عشق و شور مثل تابیدن بند است. هرکسی به اندازۀ مأموریتی که میخواهند به اوبدهند، باید بندش را پیش تر تابیده باشد، وآموزش لازم را به او داده باشند. آنان که میخواهند مأموریتی سنگین انجام دهند، باید قبلاً بندشان را با آموزش لازم بتابند؛ با دعاها، مناجات ها و خودسازی ها، بندها تابیده می شود. زخمی و مجروح شدن در جنگ و تحمل اینها، مانند آن است که بند انسان را تابیده باشند. پانصد نخ که به هم تابیده شوند، محکم میشوند. اگر این پانصد نخ را از هم باز کنیم و به دلو ببندیم، همین که بخواهیم دلو سنگین و پر از آب را بالا بکشیم، نخ ها یکی یکی پاره می شوند. اما بند تابیده شده، هزار بار دلو آب را بالا میکشد و پاره نمیشود. اگر نخ نخش کنند، چون نخ ها همه در یک سطح نیستند، و یکی کشیده تر و یکی کوتاه تر است، پاره می شوند.
اینکه میگویند بین شما تفرقه نباشد، یعنی باید بندتان تابیده شود؛ چون اگر کسی تک و تنها شود، فشار بیشتری رویش می آید و زود آسیب میبیند؛ اما وقتی در جمعی حل شود، مثل نخی میشود که درون بندی تابیده شده است. در آن صورت فشار تنها روی او نمی آید و مجموع آنها فشار را تحمل میکنند و او هم عضوی از آن جمع است.
[1] . الکافی، ج ۲، ص ۱۷۶: هرکس بخاطر رضای خدا برادرش را دیدار کند، خدای عزوجل می فرماید: پس مرا دیدار کردی.
[2] .غرر الحکم، ج1، ص175: گوسفند جدا از گله، نصیب گرگ است.
[3] .سوره مبارکه انفال آیه 63: تمام آنچه را روی زمین است صرف میکردی که میان دل های آنان الفت دهی، نمیتوانستی! ولی خدا درمیان آنها الفت ایجاد کرد.
منبع: تمثیلات(سیاسی، اجتماعی) صص22-29