در سطح بالای فکری مسلمانان، همیشه همزیستی برقرار بوده و روش امامان اهل بیت(ع) بهترین نمونه برای همزیستی اسلامی است. حضرت امیر(ع) با آنکه خود را خلیفه پیغمبر (ص) میدانست و دیگران را غاصب می شمرد، با ابوبکر، عمر و عثمان هم زیستی داشت.
آیت الله سید رضا صدر
همزیستی از اصول اساسی اسلام
تقوا» و «تقیه» از یک ریشه اند. تقوا برنامه پرهیز فردی اسلام و رژیم شخصی برای سالم نگاه داشتن فرد است. تقیه، برنامه پرهیز اجتماعی اسلام و رفتار همگانی برای رهایی اجتماع مسلمانان از جنگ های مذهبی و کشتار هم کیشان است تا از درون به اسلام خنجر زده نشود و حیات طبقه ناتوان و مستمند، محفوظ ماند.
تقیه که در زبان روز، «همزیستی مسالمت آمیز» نامیده می شود، از پایه های بنیادی و اصول اساسی دین اسلام و سدی محکم برای جلوگیری از کشتار و خونریزی است. همزیستی نشانه رشد بشری و کمال انسانیت و اسلام مکتب انسان شدن است. هم زیستی، گراییدن به سوی صلح و صفا و پاکسازی اجتماع از اختلاف است، خواه اختلاف به صورت جنگ باشد یا دشنام و بدگویی.
همزیستی اسلامی، حقیقت طلبی و پژوهشگری را در پی دارد. بسیاری از حقایق در صورت همزیستی منکشف می شود و اگر هم زیستی نباشد، روشن نخواهد شد. دو گروهی که از نظر فکر و عقیده، جدایی دارند، اگر با یکدیگر زیست کنند و آشتی میانشان برقرار باشد، بی آنکه از عقیده و مذهب خود دست بردارند نظریات همدیگر را محترم شمارند و برای مسلک و مذهب یکدیگر احترام قائل شوند، از کمال انسانیت برخوردار بوده و در سعادت به سر خواهند برد. چون هم زیستی، سعادت اجتماع بشری است. از طرفی اگر آن دو گروه پیوسته درحال دعوا باشند و همواره جنگ و جدال راه اندازند و این بخواهد آن را بکوبد و آن بخواهد این را بروبد، گرگانی خواهند بود که پیوسته با درندگی سروکار دارند و این شقاوت و بدبختی اجتماع بشری است.
مصادیق همزیستی
برقراری صلح و صفا میان پیروان دو مذهب یا مسلک و یا حتی چند مذهب و مسلک به جز همزیستی چیز دیگری نیست.
دست برداشتن از جنگ های مذهبی و مسلکی که بخش بزرگی از تاریخ بشریت را به خود اختصاص داده است و در عوض با لبخند با یکدیگر روبرو شدن، همزیستی می باشد و بس. منظور از همزیستی، همزیستی سیاسی نیست که کار دولت هاست، بلکه منظور همزیستی واقعی است که کار ملتهاست. همزیستی سیاسی تابع اوضاع و احوال روز است و روزی باید باشد و روز دیگر نه، ولی همزیستی واقعی همیشه باید باشد، چون حقیقتی ابدی است و آن همزیستی پیروان عقاید و مذاهب است. عقیده و مذهب همیشه با بشر همراه است و انسان نمی تواند بدون ایده زیست کند و باید عقیده ای داشته باشد. پس همزیستی میان پیروان مذاهب باید همیشگی باشد.
شگفتی این جاست که بیشتر جنگ های مذهبی که در تاریخ بشر رخ داده میان فرقه هایی بوده است که همگی پیرو یک اصل و پایبند یک دین بوده و بلکه از یک نژاد و ملت شمرده می شده اند. کاتولیک ها و پروتستانها هر دو از پیروان حضرت مسیح(ع) هستند، اما جنگ ها و کشتارهایی که میانشان رخ داده روی بشریت را سیاه کرده است. کشتار سنیها از شیعیان نیز نمونه دیگری از این فصل ننگین تاریخ بشر است. قرآن هم زیستی اسلامی را با بیانی زیبا نقل می کند و می گوید:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ»؛ مؤمنان همگی برادرند، میان برادرانتان صلح و صفا برقرار کنید.
برادری، عالی ترین مراتب همزیستی است که می تواند میان دو گروه یا دو فرد برقرار شود.
همزیستی اهلبیت(ع) و پیروانشان با مخالفان
در سطح بالای فکری مسلمانان، همیشه همزیستی برقرار بوده و روش امامان اهل بیت(ع) بهترین نمونه برای همزیستی اسلامی است. حضرت امیر(ع) با آنکه خود را خلیفه پیغمبر (ص) میدانست و دیگران را غاصب می شمرد، با ابوبکر، عمر و عثمان هم زیستی داشت. امام حسن و امام حسین علیهماالسلام نیز با معاویه همزیستی کردند و امامان دیگر با خلفای اموی و عباسی همزیستی داشتند.
البته همزیستی وقتی صحیح است که نگهبان و پاسدار اسلام باشد، ولی اگر مستلزم نابودی اسلام گردید، همزیستی نخواهد بود و تسلیم بلاشرط است. امام حسین(ع) با معاویه همزیستی کرد، ولی با یزید نه، چون یزید آشکارا به دشمنی با اسلام برخاست و برای نابودی اسلام می کوشید. هم چنین آشکارا منکر نبوت و وحی بود و پیامبری رسول خدا(ص) را دام بنی هاشم می خواند که برای به دست گرفتن حکومت گسترده اند!
روش پیروان و خاصان اهل بیت(ع) در عصر امامان نیز چنین بود و آنها با دیگران هم زیستی داشتند. هشام بن حکم دانشمند بزرگ و شاعر محقق حضرت صادق(ع) کسی است که هارون الرشید درباره اش گفت: «زبان این مرد از هزار سرباز برای مکتب علی(ع) سودمندتر است»[1]. این علامه عالی مقام با عبدالله بن یزید اباضی[2] چنان همزیستی داشت که همگان متعجب شده بودند، چون عبدالله بن یزید از دشمنان علی علیه السلام بود و از دانشوران خوارج به شمار می رفت.
هشام و عبدالله، ضرب المثل دو شریک خوب و همکار صمیمی و دویار باوفا در شهر کوفه بودند. با هم مغازه خرازی گشودند و به کسب وکار پرداختند و هر دو به درستی و امانت رفتار می کردند. در طول مدت شراکت، هیچ گونه اختلافی میان آن دو روی نداد و این همزیستی دوام یافت تا آنکه مرگ، آن دو را از هم جدا کرد. هشام و عبدالله بن یزید از نظر عقیده و مذهب، درست دو قطب مخالف بودند، آن دوست و فدایی علی و این، دشمن على، ولی اختلاف مذهبی، اختلافی در همزیستی نیاورد. بسیار دیده می شد که شاگردان هشام به مغازه می آمدند و اصول و فروع تشیع را از هشام می آموختند و ابن یزید ناظر بود و هیچ نمیگفت. از طرفی اباضیها می آمدند و در جلو چشم هشام تعلیمات مذهبی خود را از ابن زیاد یاد می گرفتند و هاشم خونسردانه مینگرسیت و لب فرو میبست. قدرت روحی این دو چقدر بود که با بعد و دوری نامتناهی از نظر عقیده و ایمان، قرب نامتناهی از نظر همزیستی داشند؟!
روزی عبدالله بن یزید از فاطمه، دختر هشام برای خود خواستگاری کرد و گفت: «تو مرا خوب می شناسی. میل دارم مرا به دامادی خود بپذیری». هشام مؤدبانه پاسخ داد و گفت: «فاطمه مؤمن است». ابن یزید سکوت کرد و لب فروبست و دیگر دم برنیاورد، اما جواب نومیدکننده هشام در همزیستی آن دو خللی ایجاد نکرد و همکاری میان آنها را بر هم نزد و همزیستی شان ادامه داشت تا هادم اللذات بر آنها بتاخت و پرده مرگ، چهره آن دو را از هم پوشانید.
تقیه همان همزیستی است
آری ای برادر! این است هم زیستی اسلامی که در زبان فقه «تقیه» نامیده شده و پیروان مکتب آل محمد(ص) آن را به کار برده اند. تقیه بهترین راه برای ایجاد همکاری میان شیعیان و سنیان و حافظ وحدت اسلامی و محکم ترین سد برای جلوگیری از خونریزی مذهبی است. تقیه، شیعه را در پناه سنی قرار میدهد وسنی را در پناه شیعه می نشاند و دست دوستی است که از سوی شیعه به سمت اهل سنت دراز می شود.
برخی علمای اهل سنت در مورد معنای «تقیه» به خطا رفته و آن را به غلط تفسیر کرده اند، به طوری که این لفظ معنای اصلی خود را نزد آنها از دست داده است، در حالی که تقیه، پایه وحدت اسلامی و ضامن وحدت مسلمانان است.
جاهلان، دفاع از دین و مذهب را منحصر به فحش و دشنام میدانند! چرا؟ چون منطقی نیستند و در سطح پایین فکر و اندیشه قرار دارند. بزرگان شیعه در طول تاریخ کوشیده اند این شکاف را از میان این دو طایفه عظیم اسلامی بردارند و ای کاش موفق می شدند.
سیدمرتضی علم الهدی عالم بزرگ شیعه در این راه کوشید و خواست مذهب شیعه را مذهب پنجم قرار دهد و خلیفه عباسی نیز موافقت کرد، ولی رسیدن به مقصود متوقف بود بر هزینه های گزاف که سید از تأمینش ناتوان بود. بین سلاطین سنی، نادرشاه افشار پادشاه ایران و اکبرشاه مغول پادشاه هند نیز کوشیدند این شکاف را از میان بردارند و تنها شاه اسماعیل صفوی همزیستی نکرد. آنها پدر شاه اسماعیل و جدش و برادرش را کشته بودند و خودش را نیز می خواستند در خردسالی بکشند. سلطان سلیم امپراطور عثمانی که معاصر وی بود، می خواست جهانگیری کند و روی خوشی به هم زیستی نشان نداد و به شاه اسماعیل حمله کرد و جنگ چالدران برپا گردید.
کسی از پیروان اهل بیت(ع) را سراغ ندارم که دم از همزیستی نزده و دست دوستی به سوی برادران اهل سنت دراز نکرده باشد، ولی متأسفانه این دست را از آن سو نفشردند!
اگر این دست فشرده می شد، جهان ما جهان دیگر و مسلمانان امروز، مسلمانان دیگری بودند و تکامل بشری افزون تر شده و خونهای پاک و بی گناه ریخته نشده بود.
در زمان ما مردی اندیشه ور، فکر تقریب میان شیعه و سنی را به ارمغان آورد و علمای بزرگ شیعه و سنی این فکر را تأیید نمودند. مرحوم آیت الله سیدصدرالدین صدر و مرحوم آیت الله بروجردی و نیز مشایخ الأزهر، شیخ الاسلام عبدالمجید سلیم، شیخ محمود شلتوت و شیخ محمد مدنی آن را تأیید کردند. هم چنین ملت مصر و ایران صددرصد از آن استقبال نمودند، ولی چه سود که اوضاع سیاسی جهان و تحولات بزرگ خاورمیانه و مبارزه شرق وغرب از اجرای این نظریه و پیاده کردن آن در عالم اسلام جلوگیری کرد.
منبع:آیت الله سید رضا صدر، اسلام ما، صص129-133
[1] علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۴۸، ص۲۰۲
[2] دایرة المعارف مؤلفان اسلامی، ج۱، ص450