در حال بارگذاری ...

چرا رُفِعَ القلم؟ این از کجا آمده است؟ انحراف مسیحی در طایفه ی شیعی روزنه‌ای پیدا می‌کند که بتواند وارد شود، اگر بخواهد بگوید از تعالیم امام صادق است، هرگز کسی نمی‌تواند قبول کند. همه می‌دانند امام صادق شیعه را به تقوا و اجتناب از گناه دعوت می‌کند.

شهید بهشتی در مباحث تفسیر قرآن خویش که با نام «در مکتب قرآن» ایراد شده، در کنار تفسیر قرآن به بررسی دسته ای انحرافات جاری در متن رفتار و عقایددینی پرداخته و با شجاعتی همراه با انصاف و منطق، انتساب عقاید منحرف و مخرب شبه دینی را که لباس دین به تن کرده اند، به روح جاوید اسلام رد کرده است. در یکی از همین جلسات شهید بهشتی به بررسی مساله رفع القلم در روز نهم ربیع الاول و مراسم ساختگی عیدالزهرا می پردازند.

 

بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدُلله ربّ العالمین، و الصلاة و السلام علی جمیع انبیائه و رُسُله، و علی سیدنا خاتم النبیین، و علی الائمة الطاهرین من اهل بیته و خیرته من آله، و صَحْبِهِ، و السلام علینا و علی عباد الله الصالحین.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ...

در آیه ی اول می‌گوید بر شما روزه مقرّر شده است، همان طوری که بر کسانی که قبل از شما بودند مقرّر شده بود. از این آیه چنین استنباط می‌شود که قبل از اسلام هم حکم روزه بوده است، اما از توراتی که در دست است، مطلبی که نشانه ی ایجاب و تکلیف روزه بر یهود باشد به دست نیامده است. فقط در برخی از جاهای تورات می‌گوید اگر کسی روزه است چنین و چنان کند، یعنی یادی از روزه داری می‌کند بدون این‌که تکلیف روزه یا حدود این تکلیف را بیان کرده باشد.

در میان مسیحیان، باز در انجیل چیزی که به‌طور روشن درباره ی تکلیف روزه بر مسیحیان به دست بیاید، پیدا نشد، مگر اشاراتی مثل آن‌چه در تورات بود. ولی کاتولیک‌های مسیحی در زمان ما روزه‌ای دارند، در مدّت چند هفته گوشت نمی‌خورند و غذا هم کم می‌خورند، البته چند هفته در سال که معیّن و مقرّر و در فصل بهار (تقریباً اوایل بهار) است و بعد هم کلوخ اندازانی خیلی عجیب و غریب دارند!

کلوخ اندازی بعد از روزه این چنین است که وقتی دوره ی روزه تمام می‌شود، بساط کارناوال‌شان را به راه می‌اندازند، گویی باید این مدت خودداری را یک جا جبران کنند، لذا بساط هرزه‌گی و عیاشی همراه با یک نوع ایجاد صحنه‌های قابل تماشا برای مردم درست می‌کنند و در آن شب‌ها و روزها که کارناوال دارند به قول خودشان رُفِعَ القلم هستند، یعنی قلم تکلیف و نوشتن اعمالِ آن شب برداشته شده است و هر کاری بکنند، ملائکه در کتاب اعمالشان نمی‌نویسند!

پاره‌ای از انحراف‌های رسوخ کرده از مسیحیت در میان مسلمانان

خیلی جالب است که در میان ما به مناسبت‌های دیگر همین مطالب آمده است و این نشان می‌دهد که با کمال تأسف، روش‌های انحرافی که در برخی فرق مسیحی آمده در برخی از گروه‌های اسلامی هم به صورتی نفوذ کرده است و برای این نفوذ یک سوراخ دعا پیدا کرده که از کجا می‌شود وارد شد. لابد شنیده‌اید که اعتقاد این گونه‌ای در مورد شب نهم ربیع در میان آقایان هست! شب نهم ربیع هرزه گی‌ها می‌کنند به حساب این‌که کشته شدن عمر را جشن می‌گیرند. این جشن گرفتن، به صورت یک مسأله ی تعلیمی و تربیتی به انتقام از ضرباتی است که بر حضرت فاطمه زهرا وارد شده است و اسمش را هم «عیدالزهرا» می‌گذارند. باید از کسی که مسبّب این ضربات بود، انتقام گرفت. انتقام به این است که در این شب که شب کشته شدن او است، ما جشن داشته باشیم!

این مطلب تا چه حدّ اصل و فرعش صحیح است، بحث دیگری است، ولی آن‌چه مهم است، این است که اگر ما می‌خواهیم جشن داشته باشیم، باید چه جور جشنی داشته باشیم؟ بحث ما روی این است. آیا جشن این است که در این شب هرزه‌گی کنیم و کارهایی را که هیچ وقت نمی‌کنیم در این شب انجام دهیم؟ این کارها بعضی‌هایش گناه است، بعضی‌هایش مشروع نیست. می‌گویند در این شب قلم نوشتن اعمال برداشته شده است. این مطلب در محافل علمی و اهل علم گفته می‌شود. اگر به شوخی گفته می‌شود، شوخی بدی است و اگر جدّی گفته می‌شود، جدّی بدتری است.

خیلی خوب، جشنی و سروری است، دیگر چرا رُفِعَ القلم؟ این از کجا آمده است؟ انحراف مسیحی در طایفه ی شیعی روزنه‌ای پیدا می‌کند که بتواند وارد شود، اگر بخواهد بگوید از تعالیم امام صادق است، هرگز کسی نمی‌تواند قبول کند. همه می‌دانند امام صادق شیعه را به تقوا و اجتناب از گناه دعوت می‌کند.

می‌گوید از جایی وارد می‌شوم که کسی جرأت نکند حرف بزند. از طریق شب عیدالزهرا، در شب قتل عمر وارد می‌شود تا اگر کسی انتقاد کرد بگوید این فرد «عمر»ی است! و برای این‌که کسی در جامعه جرأت نمی‌کند، در شبی که به حساب عمر و زهرا مطلبی ولو غلط در افکار عمومی گفته شود، حرف بزند، مبادا بگویند: عمری است، سُنی است و مخالف اهل بیت است، از این راه وارد می‌شود تا قدرت مقاومت مردم در برابر این بیماری ضعیف باشد. ملاحظه می‌کنید چقدر مکارانه است!

همانطور که عین تعلیم مسیحیت درباره ی به دار آویخته‌شدن عیسی را در مورد شهادت حضرت سیدالشهدا گفته‌اند. شما می‌دانید مسیحیان، اعم از کاتولیک و پروتستان و ارتدودوکس، (به دار آویخته‌شدن حضرت عیسی) تعلیم عمومی‌شان است. عده ی معدودی هستند که این تعلیم را نپذیرفته‌اند. این‌ها یکی از اساسی‌ترین تعالیم‌شان این است که خداوند انسان و بشر را آفرید. بشر ـ در داستان آدم ـ مرتکب گناه شد. بنابراین موجودی که به عنوان اشرف مخلوقات آفریده شده بود، گناهکار و متجاوز به قانون خدا از آب درآمد. خوردن از درختی که بر او تحریم کرده بودند، این بی‌پروایی تحت تأثیر وسوسه ی شیطان صورت گرفت.

خدا گفت: ما انسان را آفریدیم تا نمونه ی ما در عالَم طبیعت و روی زمین باشد، اکنون این نمونه به این صورت از آب درآمد. اگر قرار باشد همه ی انسان‌های منحرفی را که قرار بود، نمونه‌ای از اراده ی الهی، علم الهی، قدرت الهی و کمال الهی در روی زمین باشند را به جهنم ببرم، اسباب رسوایی و نقض غرض است. چه کار کنیم که این نقشه از بین نرود و این انسان‌های نمونه با همین انحراف‌ها جهنمی نشوند؟ در روی زمین روشی پیش می‌گیرم که یا خود من یا فرزندم (بر حسب اختلاف تعبیرها) در کالبد یک انسان به دست انسان‌ها به دار آویخته شود، آن‌گاه این به دار آویخته شدن فرزندم، کفّاره ی گناهان همه ی انسان‌ها می‌شود، اما یک شرط دارد و آن این‌که انسان‌ها نسبت به این فرزند من محبت و او را دوست داشته باشند. چه‌طور می‌شود همین انسان‌ها فرزند خدا را دار بزنند و این نوع به دار آویخته‌شدن، کفّاره ی گناهان همه ی انسان‌ها بشود؟

بنابراین هر انسانی که فرزند به دار آویخته‌شده ی من را از این به بعد دوست بدارد، از این راه توانسته است کفّاره ی گناهان خودش را قبلاً تأمین کند. پس دوستی عیسی وسیله ی سعادت می‌شود و دیگر شرطی برای او نیست.

من یک جزوه ی کوچک تبلیغی دارم که به زبان آلمانی است. یک روز در مسیر هامبورگ پیرزنی به من داد، متوجه شدم برای کلیسای پروتستان است که از کلیساهای متجدّد و پیشرفته ی مسیحی است. رسماً در این جزوه ی تبلیغی که به دست مردم داده می‌شود نوشته شده است عمل بی‌فایده است. اگر می‌خواهی روی عمل ات تکیه کنی، بی‌فایده است. آدم خوب بودن کافی نیست. اگر می‌خواهی سعادتمند بشوی یک راه بیشتر نیست و آن این است که باید عیسی مسیح را دوست داشته باشی. آن وقت این مطلب را با همان بیانی که عرض کردم، توضیح می‌دهد که زمانی قرار بود، انسان‌ها نمونه ی خدا در روی زمین باشند، ولی انسان‌ها گنه کار شدند. خدا خواست انسان‌ها را به جهنم ببرد، دید خوب از کار در نمی‌آید. دنبال بهانه‌ای می‌گشت تا انسان‌ها را بهشتی کند، چون بهشت را به بها ندهند، به بهانه دهند! پس دنبال یک بهانه می‌گشت. گفت بهانه این باشد که من فرزند خودم را روی زمین می‌فرستم تا به دار آویخته و شهید شود. آن وقت شهادت او، کفاره ی گناهان همه می‌شود.

اکنون ببینید این مطلب چقدر به داستانی شباهت دارد که اکثر آقایان از اهل منبر در ایام عاشورا به خاطر دارند. حالا خوشبختانه این مسائل در محیط‌های ما کهنه شده است. گمان نمی‌کنم این روزها کسی بالای منبر در ایام عاشورا در ‌جامعه ی ما دیگر جرأت کند آن حرف‌ها را بزند.

امام(ع) طبق قضا و قدر الهی در کربلا شهید شد، برای این‌که «شَفیعُ المُذْنِبین»; شفیع گنهکاران باشد؛ شفاعتی که به محض این‌که انسان در مصیبت امام حسین(ع) سینه، زنجیر و قمه بزند، همه ی گناهانش پاک شده است. این، عین همان تحلیلی است که قرن‌ها بر افکار جامعه ی ما حکومت می‌کرد. این انحراف مسیحیان قبلِ از اسلام خیلی روشن است.

بنابراین از کدام روزنه در گروه مسلمان‌ها وارد شود که کسی جرأت نکند حرف بزند؟ از روزنه ی یکی از مقدّس‌ترین چهره‌ها (امام حسین(ع تا اگر کسی خواست دم بزند و بگوید این انحراف است، این ضدّ کتاب و ضدّ اسلام است، این ضدّ فلسفه ی شهادت مولا اباعبدالله(ع) است، اگر کسی خواست این کار را بکند، بر سرش آن بیاورند که در همین سال‌ها بر سر خیلی‌ها در جامعه ی خودمان آورده‌اند و می‌آورند. تا کسی جرأت نکند با این انحراف‌ها مبارزه کند.

 

منبع: https://www.beheshti.org/?p=6245




نظرات کاربران