در حال بارگذاری ...

کافران، برادران و خواهران نوعی ما هستند. ولی مسلمانان، علاوه بر اینکه برادران و خواهران نوعی مایند، برادران و خواهران دینی ما محسوب می شوند. پس در اینجا تجاذب و تعاطف و تعامل، از نیروی مضاعفی برخوردار است. برادران و خواهران نسبی مسلمان، یک درجه به ما نزدیک ترند.

آیت الله احمد بهشتی

انسانها باید صرف نظر از تفاوتها و اختلافات نژادی و قومی و ملی و عقیدتی با یکدیگر به برادری و صفا و صمیمیت رفتار کنند.

امیرالمؤمنین و مولی الموحدین علی(ع) در فرمان تاریخی خود که به منزله قانون اساسی حکومت مالک اشتر بر مصر است، به وی فرمود:

«لا تکوننَّ علیهم سبعاً ضاریاً تغتنم أکلهم فإنهم صنفان: إما أخ لک فی الدین أو نظیر لک فی الخلق» تو بر آنها درنده‌ای زیان رسان نباش که خوردن آنها را غنیمت بشماری؛ چرا که آنها دو گروهند: یا برادر دینی تو یا برادر نوعی تواند.(نهج البلاغه، نامه 53)

این مطلب، منافاتی با آیه شریفه «... والذین معه أشداء على الکفار رحماء بینهم...» ندارد. چرا که در منطق قرآن، سختگیری بر کفار در همه شرایط و اوضاع و احوال، لازم نیست. بلکه تنها در صورتی لازم است که آنها سرجنگ و دشمنی داشته باشند. ولی اگر کارشکنی و مزاحمتی برای مسلمانان نداشته باشند، نه تنها نباید بر آنها سختگیر بود؛ بلکه باید به جاذبه محبت و رحمت، آنها را تشویق به اسلام کرد. مسلمانان می توانند از راه معاشرت صحیح و خلق نیکو، مبلغ و مروج راستین آئین حنیف اسلام باشند.

در طی تاریخ پرشکوه اسلام، رفت و آمدهای تجاری و غیر تجاری مسلمانان به سرزمینهای کفر، موجب گرایش اقوام بسیاری به اسلام شده است. مسلمانان شبه قاره هند به برکت معاشرت و مراوده با مسلمانانی که به آن دیار سفر می کردند، پیرو اسلام شدند. اسلام مردم پاکستان و بنگلادش و کشمیر و دیگر مناطق هند قدیم مرهون و مدیون همین مراودات است.

دلیل این که اسلام طرفدار سختگیری با همه کفار نیست، آیه شریفه زکات است. در این آیه برای زکات، هشت مصرف بیان شده که یکی از آنها «... المؤلفة قلوبهم...» است. اینها همان کافران و منحرفانی هستند که از راه دادن زکات به آنها دلجویی می شوند و از نیروی آنها در مقابل کفار مهاجم و توطئه گر استفاده می شود. معلوم می شود تألیف قلوب، از کارهای پسندیده ای است که دولت اسلامی باید در رأس برنامه ها و سیاستهای خود قرار دهد. همدلی مایه آرامش خاطر مردم و امنیت و اعتماد است. باید تألیف قلوب کرد و ناهمدلی را به همدلی رساند. همزبانی در مقابل همدلی ارزشی ندارد. اگر همدلی نباشد، همزبانی را چه سود؟!

پس زبان بی زبانی بهتر است

همدلی از همزبانی خوشتر است

ای بسا هندو و ترک همزبان

ای بسا دو ترک چون بیگانگان

خداوند متعال به موسی و هارون مأموریت می دهد که نزد فرعون روند و او را دعوت به توحید کنند:

إذهبا إلى فرعون إنه طغى فقولا له قولاً لینا لعله یتذکر أو یخشی»(طه/44،43) بروید به سوی فرعون که او سرکشی و طغیان کرده است. برای او به نرمی سخن بگوئید. شاید متذکر شود یا خشیت پیدا کند.

برنامه تبلیغی موسی و هارون، لینت است نه شدت. آنها مأمور به نرمخویی شده اند، نه درشتخویی، نرم خویی، جاذبه و درشتخویی، دافعه است. تا ممکن است باید مردم را جذب کرد. کسانی محکوم به دفع اند که راهی برای اصلاح و تعدیل آنها باقی نمانده است. خداوند به پیامبر گرانقدر ما فرمود:

فبما رحمة من الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لأنفضوا من حولک...»، به برکت رحمت الهی است که تو برای آنها نرمخو شده ای. تو اگر درشتخو و سختدل بودی آنها از اطراف تو پراکنده می شدند.(آل عمران/ ۱۵۹)

خداوند آنقدر به پیامبر ختمی مرتبت، صبر و حلم بخشیده که در برابر ناملایمات همچون کوه، استوار است و هرگز به درشتخویی و سخت دلی تن نمی دهد. تا -به حق- برای همه جهانیان پیامبر رحمت و «رحمة للعالمین» باشد.

او دریادلی است که موج رحمتش همه را فرا گرفته و امت را عزیز می شمارد. او با تعلیماتش کوشیده است که امت رحمت، فراگیر و عالم گیر شود.

وانگهی در سوره مبارکه ممتحنه که گفته اند: شأن نزول آن، نامه خیانت آمیز «حاطب بن ابی بلتعه» به مشرکان مکه بود. هر چند دستور داد که:

«یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا عدوی و عدوکم أولیاء...»(ممتحنه/1) و مؤمنان را از دوستی با دشمنان خدا و دشمنان خودشان نهی کرد. ولی حد و مرز ارتباطات و مراودات و دوستی ها را مشخص و معین نمود و روشن کرد که نهی از دوستی با کفار تا کجا و اجازه و اذن دوستی از کجا؟

در این باره فرمود:

«الأ ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین ولم یخرجوکم من دیارکم أن تبرّوهم وتقسطوا إلیهم أن الله یحب المقسطین»، خداوند شما را از نیکی کردن و رعایت عدل و قسط نسبت به کسانی که با شما در امر دین نجنگیدند و شما را از شهر و دیارتان بیرون نراندند، نهی نمی کند. چرا که خداوند، عدالت پیشگان را دوست دارد.(ممتحنه/8)

عقل سلیم حکم می کند که دوستی کردن با کافرانی که توطئه گر نیستند و اسلام را خاری در چشم خود تلقی نمی کنند، نه تنها ضرری ندارد، بلکه به نفع اسلام و امت اسلامی است؛ چرا که هم آنها را از پیوستن به صفوف دشمنان باز می دارد و هم احیانا آنها را متمایل و راغب به اسلام می کند.

این جانب در مسافرت به نروژ با پزشک تازه مسلمانی دیدار داشتم. پس از آنکه با خدمات فرهنگی و تبلیغی او در جهت اعتلای کلمه اسلام آشنا شدم، از او پرسیدم که چرا و به چه علت، مسلمان شده است؟ او گفت: آشنایی با خلق و خوی مسلمانان در کشورهای مختلف، طی مسافرتهای متعدد، مرا به اسلام راغب کرد و سرانجام، خداوند مرا به راه راست هادی و راهنما شد.

البته اگر دوستی با کفار به خاطر هضم شدن در جوامع آنها و ذوب شدن در عقاید و اعمال و اخلاق آنها باشد، نامطلوب است. هرچند که آنها در پی توطئه و عناد و ضربه زدن به جهان اسلام نباشند. کسی که مؤثر نیست، بلکه متأثر است و همچون آب کمتر از کر است که اعتصام ندارد و طولی نمی کشد که طعم و رنگ و روی آنها را می پذیرد، باید فاصله گیرد. افراد ضعیفی که از میکروبها و ویروسها مصونیت ندارند، چاره ای جز اینکه خود را قرنطینه کنند، ندارند. بسیاری از فرنگ رفته های ما این طورند.

آنها پس از چند صباحی که در مفاسد محیط غرب، غوطه ور شدند، از سوسولهای فرهنگی هم سوسول تر می شوند. آنها نمی روند تا از علم و هنر و صنعت فرنگی بهره ای گیرند و با دست پر و مغز بارور به وطن باز گردند و به جهان اسلام خدمت کنند. آنها می روند، تا از آزادیها و بی بند و باریهای غرب، متلذذ شوند و کام حیوانی خود را اشباع کنند.

از این آیه معلوم شد که مرز آزاد در روابط با کفار از کجاست؟ در حقیقت باید معلوم شود که منطقه ممنوعه از کجا تا کجاست؟

در آیه زیر معلوم می شود که منطقه ممنوعه از کجا آغاز می شود:

إنما ینهاکم الله عن الذین قاتلوکم فی الدین وأخرجوکم من دیارکم و ظاهروا على إخراجکم أن توَلّوهم ومن یتولّهم فاُولئک هم الظالمون»، تنها خداوند شما را از دوستی کسانی نهی می کند که در امر دین با شما جنگیدند، و شما را از خانه هایتان بیرون راندند و در راه بیرون راندن شما، همکاری و پشتیبانی کردند مبادا که با آنها دوستی کنید و کسانی که با آنها دوستی کنند، حتما ستمکارند.(ممتحنه/9)

با این دو آیه معلوم شد که منطقه ممنوعه از کجا تا کجاست.

در تفسیر «روح البیان» ذیل همین آیه نقل شده است که مادر «اسماء» دختر «ابو بکر» - که مطلقه شده بود - از مکه به مدینه آمد و برای دختر مسلمان خود، هدایایی آورد. «اسماء»، هدایای مادر را نپذیرفت و حتی او را به خانه راه نداد. با نازل شدن این آیه، پیامبر خدا (ص) به او دستور داد که هدایایش را بپذیرد و او را به خانه آورد و به او اکرام و احسان کند. دلیل آن هم روشن است. او در توطئه های مشرکان مکه نقشی نداشت و از اخراج مسلمانان خشنود نبود و در زمره اقلیتی بود که در برابر پیروان اسلام موضع خصمانه ای نداشتند.

پس اساس و محور، خلطه و آمیزش انسانها با یکدیگر است.

اختلاط و امتزاج، لازمه انسانیت است. انسان از ریشه انس مشتق است و چاره ای جز مأنوس شدن و ائتلاف ندارد. مؤالفت و مؤانست، تا آنجا که به ایمان و عقیدہ انسان ضرر نزند و حیثیت انسانی او را جریحه دار نکند، وجوب عقلی دارد و صد البته که شرع هم بر وجوب عقلی صحه می گذارد.

وقتی که مسلمان با رعایت شرط مذکور، موظف است که با هر انسانی هر چند کافر - مؤانس و مؤالف باشد، مؤانست و مؤالفت او با مسلمانانی که او را در راه اعلای کلمه حق، همفکر و همراه هستند، بهتر و راجح تر است.

کافران، برادران و خواهران نوعی ما هستند. ولی مسلمانان، علاوه بر اینکه برادران و خواهران نوعی مایند، برادران و خواهران دینی ما محسوب می شوند. پس در اینجا تجاذب و تعاطف و تعامل، از نیروی مضاعفی برخوردار است. برادران و خواهران نسبی مسلمان، یک درجه به ما نزدیک ترند. البته ممکن است فاصله عقیدتی، این قرب را به بعد و این تفاهم را به عدم تفاهم تبدیل کند. چنانکه بسیاری این طورند.

ممکن است برادران و خواهران دینی به علت عدم تفاهم ایمانی و یا نبودن تفاهم های دیگر، از هم فاصله گیرند. ممکن است در دولت مسلمان، با یکدیگر طریق دوستی نپیمایند، ولی یک دولت مسلمان با یک دولت کفر، عهد دوستی و مودت داشته باشند. و ممکن است خواهران و برادران نسبی از هم دور باشند. گفته اند: القریب من تقرّب لا من تنسّب» نزدیک کسی است که تقرب جوید نه اینکه تنها اظهار خویشاوندی کند. با همه کس باید خلطه بر مبنای اخوت داشت، خصوصأ یتیمان.

 

منبع: کتاب «گوهر و صدف دین»، صص329-324

 




نظرات کاربران