آری متابعت أهواء ما را متفرقه کشانید. و از سریر عظمت بر خاکستر مذلت نشانید. سلطه جویی بغاة طغاة از یک طرف و سلطه پذیری جهال از طرف دیگر مصائب و مأساة آفرید. جمع ما را به فرقه، و عزت مان را به ذلت، و شکوهمان را به ستوه آوردند.
ماموستا ملا محمد ربیعی
الحمدلله العدل الحکم الذی علم بالقلم علم الإنسان ما لم یعلم و الصلوة و السلام على سیدنا محمد الذی أوتی جوامع الکلم و بدائع الحکم و على آله و أصحابه و تابعیه ذوی الفضل و الهمم و بعد قال الله الحکیم فی کتابه الکریم: «إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ» و یقول الرسول الکریم علیه أفضل الصلاة و السلام: مثل المؤمنین فی توادّهم وتراحمهم وتعاطفهم مثل الجسد اذا اشتکى منه عضو تداعى له سائر الجسد بالسهر و الحمى[1] وقال ایضا علیه الصلوة و السلام: المؤمن للمؤمن کالبنیان یشد بعضه بعضا.[2]
چنانکه آیه و احایث فوق الذکر و ده ها آیات و احادیث دیگر بیان میدارند: مسلمین امت واحده و افراد یک خانواده (بزرگ اسلام) و برادران یکدیگرند و مصالح یک ساختمان بلکه اعضاء یک جسد واحد هستند که گسیختن آنها بنحوی از انحاء موجب نابودی - تدریجی۔ ایشان خواهد شد یعنی در حقیقت، بقاء و عظمت آنان در وحدت و فناء و مذلت ایشان در تفرقه میباشد. آیات بینات، در این مورد، دورنمای سیاست، و آیینه آینده نمای کیاست مسلمانان، و آئین نامه حکومت آنان می باشد.
قرآن حکیم، قانون اساسی حکومت اسلامی و الهی مسلمین، و شارح و مبین آن سنن سنیه حضرت خاتم النبیین صلوات الله وسلامه علیه و علیهم اجمعین است:
«وَ هٰذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»
«... وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»
رسول اکرم(ص) می فرماید: اتبعوا و لا تبتدعوا فقد کفیتم[3]
گفتار و رفتار و تقریر رسول اکرم موجب سرافرازی در دنیا و رستگاری در عقبی میباشد: « لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا».
حضرت علی کرم الله وجهه، در اهتمام به کتاب و سنت میفرماید: (أقیموا هذین العمودین و أوقدوا هذین المصباحین و خلاکم ذمّ مالم تشردوا)[4]
تا زمانی که مسلمانان امت واحده بودند و به کتاب خدا و سنت رسول هدی تمسک می کردند. سیادت و فرمانروانیشان، بر معظم جهان برقرار بود، چرا؟ برای اینکه متضامن و منسجم بودند و همانند اعضاء جسدی واحد همدیگر را یاری و حمایت می کردند و نقص و نابودی عضوی را از اعضاء سازمان اسلامی و ایمانی، ناتوانی آنی و اضمحلال بالمال برای خود می دانستند. بعد مدت زمانی، حکام بغاة خودکامه از یک طرف و دشمنان دوست نما از طرف دیگر، در این بنیان رفیع و حصن منیع، خلل ایجاد، دوستان را دربند و دشمنان را آزاد، و به جای داد، بیداد، و در برابر استمداد، استبداد کردند. دادو فریاد دادخواهان در نهاد ستم پناهان، اثر ننهاد. صراط مستقیم را رها کردند، در بیابان بی امان گمراهی را در پیش گرفتند، تا مرز تباهی پیش رفتند. همانند پیشینیان اهل کتاب، در دین خدا غلو کرده، به فساد و علو رو آورده، خود گمراه شده و جمع کثیری را گمراه کردند و مصداق این آیه شریفه واقع شدند: «...قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَأَضَلُّوا کَثِیرًا وَضَلُّوا عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ».
بغی و جهل: بر سرنوشت اهل و نا اهل، حاکم شد روایات مجعوله جایگزین آیات و اقوال و افعال فلان و فلان جانشین سنن سنیه رسول سبحان گردید، دو ستون بر افراشته دین (کتاب و سنت) را مهمل گذاشته، و دو چراغ پرتو افکن را نادیده انگاشته، اله را هوی پنداشته، و در تیه ضلال قدم برداشته، ارزشها را بی ارزش و بی ارزشها را ارزش گذاشته، و برنامه کار را وارونه ساخته و مسلمانان را به این روز انداخته، و مصداق آیه شریفه: «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ» واقع شدند. که جسد واحد در فلسطین و لبنان و کشمیر و هندوستان و بوسنی و افغانستان و سایر نقاط مسلمان نشین جهان مثله می گردد و بنیان آن توسط دشمنان و مزدوران ویران می شود!
آری متابعت أهواء ما را متفرقه کشانید. و از سریر عظمت بر خاکستر مذلت نشانید. سلطه جویی بغاة طغاة از یک طرف و سلطه پذیری جهال از طرف دیگر مصائب و مأساة آفرید. جمع ما را به فرقه، و عزت مان را به ذلت، و شکوهمان را به ستوه آوردند. یعنی تمام این مصائب و مأساة در دو کلمه خلاصه میگردند: بغی، جهل. بغی حکام خودکامه هنگامه آفرید تا در جو متشنج اختلاف، به اجحاف بپردازد و همه را دشمن همدیگر سازد، و خود بر همه شان بتازد. بعضی را به مکر و خداع بنوازد، و بعضی را در کوره ستم بگذارد، و فرعون وار، بانگ«... أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ...» برازد. و هر کس کلیمآر، او را به عبودیت رب العالمین بخواند، به نهیب «ولأجعلک من المسجونین» براند.
مستبکران و سلطه جویان تاریخ همه و همه باغی و از قانون عدالت یاغی بودند. و گمراهان و منحرفان تاریخ که اکثریت شان را ستمدیدگان تشکیل میداده اند ضلال و انحرافشان بر اثر جهل بوده است. زور و قدرت جباران نیز مزید بر علت شده و آنان را به گمراهی عادت داده است، چه انحراف از باب انفعال و برای قبول و تأثر است. در این صورت، یاغیان تحریف و به کنار کشیدن و از حقیقت دور گردانیدن پرداخته و جاهلان نیز زمینه پذیرایی داشته و منحرف گشته اند. و چون نیروی دفاعی و عامل بازدارنده ای نداشته به ظلم گردن گذاشته و بر جهل استوار مانده و آن را حقیقت پنداشته اند و حجتشان «وجدنا آباءنا کذلک یفعلون» بوده است.[5]
چو خودکامگان آتش افروختند
کهن جامگان اندران سوختند
بعضی پذیرفتند و هیچی نگفتند، و بعضی زیر بار نرفتند و بر سر دار رفتند: «فاقض ما أنت قاض» گویان، لب از حق نبستند از ظالم گسستند. از ظلم رستند و به حق پیوستند.
اخلاف اسلاف ستم پرور ناحق پذیر سر بزیر آنچنان پنداشته که ایشان را بر ذلت سرشته و بر مسکنت گماشته، و نهال حیاتشان را در مزرعه زجر و نکال کاشته اند مهر سکوت از لب بر نداشتند و بر بغی باغیان گردن گذاشتند. جهاد را فراموش و آوای عناد را در گوش کردند که: «این چیز تقریر است و تقریر برتر از تدبیر!! جبری شدند و قدری و تسلیم ظلم و دربدری؛ اندرزهای قرآن را از یاد بردند و ابهت و مهابت خود را بر باد دادند، به تنازع پرداختند و هر یک مسلکی ساختند و خود را به مهلکه انداختند و نوای نوینی نواختند « وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ» و «إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ» در برنامه کار از قلم افتاد.
« وَمَا لَکُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیرًا» به خاطر حفظ مصلحت و بقاء حکومت، ناشنیده و اشک مستضعفان بیچاره و زنان و فرزندان آواره نادیده گرفته شد، آیات جهاد از یاد برفتند و میثاق وحدت و اخوت به شقاق و عداوت تبدیل گردید، و دعوت توحید، به ارعاب و تهدید انجامید هر دسته ای دارای راز سربسته ای شد. حکومتهای بیگانه از حکم الهی خلق را به تباهی کشانیدند و رو سیاهی را به نقد ایمان خریدند. عبید هوی، بدنام و رسوا، دست از حق برداشتند، علم ظلم برافراشتند و آزادگی را زیر پا گذاشتند تا در قید عبودیت دشمنِ پتیاره بر برادران بیچاره حکومت کنند. امپراطوری عظیم اسلامی را به «دُوَیلات» مراکز علوم و فنون را به «ویلات» و امت واحده را مذاهب عدیده تبدیل کردند!! و مزدوران، مرزداران گردیدند !!!
آری، بغی و جهل سبب شدند که اختلافات به حد اعلی رسید. و إخاء به علاء انجامید و هر فرقه ای فرقه دیگر کافر و مبتدع نامید و این عداوت و شقاوت نه تنها رسمیت یافت، بلکه تاروپود نسلهای بعدی را بافت، بر خلاف توصیف حضرت حق جل و علا «فأصبحتم بنعمته إخوانا» (أصبحوا ظالمین صماً و عُمیاناً) !!! طغیان و کفران نعمت را به نقمت رسانید، و سرطان عدوان، در میان همگان، ریشه دوانید و برادران دیروز و طرفداران دلسوز پندآموز را بر ضد یکدیگر شورانید و بمیدان معرکه کشانید، زبانها و قلمها و شمشیرها و سنانها به زیان مسلمانان به کار افتادند، مفتیان قلم به دست، همچون زنگیان مست در عرصه اختلاف قلم راندند و خوانندگان خلاف را به خونریزی خواندند. آنان هم آرام ننشستند. برادران را کشتند. دستان خود را بخونشان آغشتند. و با تبختر بر جنازه هایشان گذشتند. دشمنان لذت بردند و دوستان حسرت خوردند!!
چو عقد اخوت زهر سوگسیخت
چه دانی برادر چه خونها بریخت؟!
زتاریخ جو ننگ این ماجرا
نماید ترا گویدت: ما تری؟!
نماند ترا تاب گفت و شنود
دریغا که بگذشته بگذشته بود!!
منبع: قدمهای استوار در مسیر وحدت پایدار، صص5-10
[1] مسلم و بخاری، تاج الاصول جلد ۵ ص ۱۸
[2] شیخین و ترمذی
[3] حدیث شریفه متفق علیه
[4] نهج البلاغه چاپ تهران جزء سوم کلام ۱۴۹
[5] درکتاب سنت و بدعت در صفحه ۱۰۰ تألیف محمد ربیعی