عالمانی چون حر عاملی و فیض کاشانی نیز با وجود اهتمام فراوان به نقل روایات، و آسان گیری و تسامح شدید در سند و ارزیابی اخبار که لازمه خُلق متمایل به اخباری آن دو بزرگوار است، در کتب خود این دعا را نقل نکرده اند!!
مهدی سیمایی
در خبری آمده است که حضرت علی(ع) در قنوت خود دعایی می خواند و بر آن دعا، در اوقات مختلف، مداومت داشت. دعا درباره دو خلیفه اول و دوم است و از آن دو با نام دو بت قریش یاد شده است.
منبع دعا
اولین منبعی که این متن را آورده است بلد الأمین و مصباح متعلق به کفعمی[1] و المحتضر اثر حسن بن سلیمان حلی[2] است که هر دو در قرن نهم می زیستند. هیچ کدام از ناقلان این دعا در قرن نهم، هیچ سندی ذکر نکرده اند و با فاصله ۸۰۰ ساله دعا را با متنی طولانی نقل کرده اند. علامه مجلسی نیز در بحاردعا را از کفعمی نقل می کند و هیچ منبع قدیمی تری برای دعا نیافته است.[3] عالمانی چون حر عاملی و فیض کاشانی نیز با وجود اهتمام فراوان به نقل روایات، و آسان گیری و تسامح شدید در سند و ارزیابی اخبار که لازمه خُلق متمایل به اخباری آن دو بزرگوار است، در کتب خود این دعا را نقل نکرده اند.
علامه مجلسی درباره دعای صنمی قریش می گوید: «این از دعاهای مشهور شیعه است».[4] باید توجه داشت که مراد از «مشهور» در اینجا مشهور اصطلاحی در علم حدیث نیست. بلکه رواج و شهرت بین مردم است؛ و معلوم است که رواج، دلیل بر صدق و حقانیت نیست. اگر حدیثی اکنون در قرن ۱۵ هجری بین مردم مشهور شده باشد دلیل بر آن نمی شود که آن سخن از معصوم صادر شده باشد. به همین منوال، اگر حدیثی در قرن یازدهم که عصر زندگی علامه مجلسی است، مشهور باشد دلیل بر اعتبار آن حدیث، که متعلق به هزار سال قبل است، نمی شود.
نقل حدیث در کتاب کفعمی نیز دلیل بر اعتبار حدیث نیست. بزرگان شیعه چنین قاعده ای را درباره کتاب شریف کافی قبول ندارند، چه رسد به آنکه درباره کتابی متعلق به قرن نه هجری با فاصله ای طولانی بخواهند قائل شوند. به علاوه، در کتاب کفعمی روایات مرسل فراوانی وجود دارد. بسیاری از روایات موجود در کتاب نیز از منابع مجهول اخذ شده است و بسیاری از منابع کفعمی نیز منابع متأخرند که نقل حدیث از آنها علمی و دقیق نیست. در نتیجه کتاب مصباح کفعمی به صورت کلی کتاب معتبری محسوب نمی شود؛ و به طور کلی هیچ کتابی در شیعه «صحیح مطلق و تمام» نیست، بر خلاف صحاح سته نزد اهل سنت.
تسامح در ادله سنن
ممکن است «قاعده تسامح در ادله سنن» از منشأهای شهرت این دعا باشد و برخی برای اعتبار دعا به آن استناد کنند. نکته در خور توجه آنکه، قاعده مزبور اگر پذیرفته شود،[5] صرفا مجوز خواندن دعا و اعمال مستحبی ای است که با سند ضعیف نقل شده است، به امید درک ثواب آن اعمال؛ پس اولا، مجوز خواندن ادعیه و اعمال جعلی نیست.[6] مثلا نمی توان به استناد آن، نماز ساختگی خواند. ثانیا، قاعده تسامح، دلیل صحت انتساب خبر به معصوم نمی شود و چنانچه از اسم قاعده پیدا است، تسامح است. یعنی قاعده تسامح نمی تواند از لحاظ تاریخی ثابت کند که این دعا از معصوم صادر شده است یا حضرت على(ع) مداومت بر خواندن این دعا داشته است، بلکه حداکثر سبب می شود خواننده دعا به امید رسیدن به پاداش، مأجور باشد.
صحت وقوع مضامین
ادعای دیگری که ممکن است برای اثبات این دعا استفاده شود، صحت و وقوع خارجی مضامین این دعا است؛ بدین صورت که چون مضامین این دعا صادق اند پس دعا صادر شده و معتبر است.
این ادعا مردود است. زیرا اولا باید بخش های مختلف به خوبی بررسی شود و ممکن است بخشی از آن رد شود یا در معرض تردید واقع گردد؛ و ثانیا وقوع خارجی دلیلی بر صدور جمله ای با شکل و صورت خاصی درباره آن اتفاق نیست. به عبارت دیگر، سخن این است که: آیا معصومان(ع) این مضامین را در قالب دعا و لعن، آن هم در نماز، بیان کرده اند یا نه؟ نه اینکه مضامین وارد در این دعا، صحیح هستند یا خیر.
مواظبت حضرت بر دعا
نکته فقه الحدیثی دیگری که در نقد صدور این دعا باید بدان توجه کرد، این است که در ابتدای این دعا آمده است که حضرت علی(ع) بسیار بر این دعا مواظبت می کرد و در تمامی نمازها، سحرها و اوقات به آن مداومت داشت و آن را می خواند: «کان أمیر المؤمنین یواظب فی لیله و نهاره و أوقات أسحاره». حال اگر چنین بود لازم بود این دعا در منابع متقدم بسیاری با اسناد متعدد نقل می شد، نه اینکه با فاصله هشتصد، نهصد ساله نقل شود!
نقد محتوایی دعا
اولا نثر این دعا با نثر فاخر و بلیغ دیگر جملات و ادعیه منقول امیرالمؤمنین(ع) هم خوانی ندارد، و در این دعا عبارات سبکی نیز یافت می شود. کسی هم نمی تواند احتمال نقل به معنا دهد. بدین بیان الفاظ از راوی است و مضمون از اهل بیت(ع). زیرا در ادعیه شیعی نقل به معنا راه ندارد و امامان(ع) اجازه نقل به معنا در این قسمت را نداده اند. روات و محدثان شیعه نیز دقت بیشتر و اهتمام عمیقی به حفظ دقیق ادعیه داشته اند.
به علاوه، دعا مشتمل بر عباراتی خلاف و مردود است، مانند جمله ای که رساننده وقوع تحریف در قرآن است: «و حرفا کتابک؛ آن دو قرآن را تحریف کردند» . البته ممکن است کسی بگوید مقصود تحریف معنوی است! اما عبارت دیگر موجود در دعا می تواند قرینه ای باشد بر اراده معنای واقعی از تحریف لفظی:
«اللهم العنهما بکل آیة حرفوها؛ خداوندا، آن دو نفر را به تعداد هر آیه ای یا تمام آیاتی که تحریف کردند، لعن کن».
مجرب بودن دعا
بسیاری برای اثبات صحت و درستی ادعیه مختلف جواب میدهند که صحت واعتبار این دعا به تجربه ثابت شده است؛ یا به تعبیر عامیانه: «حاجت گرفته ایم». اما باید توجه داشت که اولا مجرب بودن دلیل درستی دعا و عمل نیست و هیچ عالمی در طول تاریخ چنین ادعایی نکرده است.
ثانیا، مجرب بودن دعا زمانی ثابت می شود که هر کسی این دعا را بخواند حتما و بدون خلاف و نقضی رفع حاجت شود. زیرا برای اثبات تجربی بودن باید «اتفاقی» بودن ماجرا ابطال شود. توضیح آنکه، قضیه اتفاقیه قضیه ای است که همیشگی نیست؛ و قضیه ای به تجربه ثابت می شود که همیشگی باشد و نقض نشود.[7] حال باید ثابت شود که این قضیه همیشگی است تا تجربی بودن آن ثابت شود!
ثالثا، به سختی و به ندرت می توان ثابت کرد که استجابت دعا و برآورده شدن حاجتی مربوط به کدامین عامل بوده است. آیا به دلیل نمازی که خوانده است، رفع حاجت شده است؟ یا دعای صنمی قریش؟ یا دعای مادرش؟ یا صدقه ای که داده است و امور مشابه آن. به تعبیر دیگر، از کجا می دانید که بدین دلیل حاجت روا شده اید و عامل دیگر و دعای دیگرتان علت استجابت نبوده است؟!
نتیجه
دعای موسوم به صنمی قریش در منابع کهن و متقدم نقل نشده و در منابع متأخر نیز سندی برای آن نقل نشده است. متن دعا نیز اشکالات متعدد محتوایی دارد. ادله ای مانند تسامح در ادله سنن و وقوع خارجی مضامین دعا نیز نمی تواند صدور این متن را از معصوم ثابت کند.
منبع: کتاب «مشهورات بیاعتبار»، صص147-151
[1] کفعمى، المصباح، ص ۵۵۲
[2] حلی، المحتضر، ص ۷۱
[3] مجلسی، بحار الأنوار، ج ۸۲، ص ۲۶۰
[4] همان، ج 3۰، ص ۳۹۴
[5] قاعده تسامح از قواعد فقهی اختلافی است و بسیاری از فقها این قاعده را قبول ندارند، مانند موسوی خمینی، خویی، سیستانی، وحید خراسانی، شیخ جواد تبریزی، سید محمد باقر صدر، هاشمی شاهرودی، و مکارم شیرازی.
[6] صاحب مفاتیح الأصول که قلمرو قاعده تسامح را بسیار گسترده می داند، حداکثر، اخباری را که گمان به جعلش هست اما به یقین نرسیده است جایز می داند؛ نک: طباطبایی المجاهد، مفاتیح الأصول، ص ۳۵۰ ، آل البیت
[7] الإتفاقیة لا یکون أکثریة ولا دائمیا؛ ابن سینا، شفاء ، ص ۱۸۰