ایشان معتقد بود در فقه و استنباطات فقهی، باید آرای اهل سنت را بدانیم و آنچه را به دست می آوریم از منابع شیعی، با نظرات و آرای آنان مقایسه کنیم. بر این عقیده بودند که اهل سنت فقهی دارند که از کتاب و سنت مروی به طرق خودشان اخذ شده است و براساس یک سری از روایات و آیات تنظیم کرده اند...
برگرفته از کتاب زندگی آیت الله العظمی بروجردی، تالیف آیت الله محمد واعظ زاده خراسانی
فواید و منافع حکومت اسلامی قدرتمند:
در هنگامی که هنوز بیت المقدس در تصرف کشور اردن بود و هر سال در آنجا کنفرانس اسلامی تشکیل می گردید یک سال هیأتی از علمای ایران، در آن کنفرانس شرکت کردند که مرحوم نواب صفوی جزو آن هیأت بود، پس از پایان کنفرانس، یک روز در جلسه ی آیت الله بروجردی آقای دکتر حاذقی که او نیز در آن هیأت، به قدس رفته بود آمد و جریان آن کنفرانس را به اطلاع ایشان رسانید: او گفت شخصیت های دلسوزی از اطراف و اکناف بلاد، در آن کنفرانس شرکت کرده بودند و درصدد چاره جویی برای آوارگان فلسطینی و مشکل فلسطین بودند، و در این باره با هم صحبت می کردند، ولی به نتیجه ای نرسیدند جز این که قرار شد هر کدام از آن جمع، در کشور خود برای آوارگان اعانه جمع کنند، ضمنا گفت: تنها آقای نواب صفوی از آن اجتماع و آن سفر استفاده کرد و سخنرانی می کرد و با شخصیت ها و رجال آنجا تماس می گرفت.
آیت الله پس از شنیدن سخنان آقای دکتر حاذقی فرمود: آقای فلسفی به من گفتند که آیا من در آن جمع شرکت کنم؟ من گفتم اگر می دانید فایده ای بر آن مترتب می شود بروید و گرنه شرکت نکنید، زیرا خواهند گفت: مسلمان ها همه به اتفاق، جمع شدند اما آنها کاری از پیش نبردند و این امر، ضررش بیش از نفعش می باشد. آن گاه اضافه فرمود: «هنگامی که خلافت عثمانی وجود داشت این قبیل کارها را می توانست انجام دهد و حالا با وضعیت فعلی، از مسلمانها کاری ساخته نیست.» من بعدها در سخن آن مرد فکر می کردم که همان خلافت عثمانی با همه ی نقصی که داشته، وجودش را به از عدمش می دانست و معنی این سخن آن است که مسلمان ها اگر یک حکومت اسلامی قدرتمندی داشته باشند ولو از اهل سنت، روابطشان با دیگر اقوام بهتر از آن است که چنین قدرتی نباشد تا از منافع مسلمین دفاع کند.(ص 264-265)
مطرح کردن مساله بدون برانگیختن عواطف:
از خاطرات من در درس، مساله ی شهادت به ولایت علی و ائمه علیهم السلام در اذان و اقامه است که گفتن آن خاص شیعه امامیه است و علما متفق هستند که جزو اذان و اقامه نیست و به قصد جزئیت نباید گفته شود، اما عملا همه به گفتن آن التزام دارند ولی در روایات ما اثری از آن نیست. ایشان، بحث اذان را مطرح کرد، روایات را خواند و نتیجه گیری کرد و رد شد بدون این که متعرض این مساله ی جنجال برانگیز بشود، گویا اصلا چنین مساله ای مطرح نیست و اذان، همان است که در روایات آمده و شهادت به ولایت، جزو آن نیست. این نوع برخورد با مسأله که با سکوت، مطلب را فهمانید بدون این که نفی یا اثبات سخنی در این باره گفته باشد، از وی مکرر دیده می شد. البته روزی در جلسه ای از او شنیدم که فرمود: آقای خالصی زاده (در یزد) غوغایی سر این مسأله به پا کرده است. در آن موقع مرحوم خالصی زاده در ایران به حالت تبعید به سر می برد و در شهرهای مختلف از جمله یزد و ملایر سر این مسأله و مسأله ی وجوب عینی نماز جمعه که او قائل بود و بدان عمل می کرد، سرو صدا راه می انداخت و جماعت زیادی گردش جمع می شدند. مطلب دیگر، در بحث لزوم سجده بر تراب که خاص امامیه است به مناسبت، سجاده بر مهرهایی که نقش گنبد و بارگاه با نام حضرت امام حسین علیه السلام بر آن ها هست به لحاظ این که آن نقش ها مانع رسیدن پیشانی به مهر است، سجده بر آن ها را مورد ایراد قرار داد. از آن پس، مهرهای صاف و بدون نقش رایج گردید. من در آن هنگام فکر می کردم تنها نرسیدن پیشانی به سطح مهر، محل ایراد ایشان نیست، اصولا سجده بر گنبد و بارگاه و نام امام حسین علیه السلام، بیشتر مورد اشکال و باعث اتهام شیعه است، منتها آن مصلح فقید اسلام، مایل بود مسئله را بدون برانگیختن عواطف مردم و عکس العلمل کسی، مطرح نماید و این رسم عوامانه را از میان ببرد و این خود گامی در راه تقریب بین فریقین شمرده می شود.(ص272-273)
حدیث ثقلین و نظر شیخ شلتوت:
باز، آقای قمی برای من نقل کرد هنگامی که یک شماره از مجله ی «رسالة الاسلام » را در چاپخانه کنترل می کردم، دیدم آقای شیخ محمود شلتوت، در خلال تفسیر خود (که مرتبا در آن مجله منتشر می گردید) حدیث ثقلین را به گونه ی شایع نزد اهل سنت: «کتاب الله و سنتی» آورده است، از همان جا به وی تلفن کردم و گفتم شیخنا این حدیث با طرق فراوان چنین آمده. «کتاب الله و عترتی»!! شیخ فرمود در حاشیه بنویسید: (وجاء فی بعض الطرق «کتاب الله و عترتی» و لاشک أن عترته یحملون سنته). مشاهده می کنیم که شیخ شلتوت این حدیث را با هر دو صورت پذیرفته و بین آنها را به طریقی که گفته، جمع کرده است. این حاشیه در آن شماره از مجله دیده می شود.(ص275)
حمایت مالی از دارالتقریب:
اما کمک مادی آیت الله به دارالتقریب را من برای اولین بار به طور مستند، نقل می کنم: آقای حاج سید جمال الدین میردامادی از فضلای اصفهانی الاصل ساکن تهران که سابقه ی ممتد تحصیل در اصفهان داشته و از رفقای قدیمی و یار مصاحب مرحوم شیخ محمدتقی قمی و در حقیقت نماینده ی او در تهران بود، در دو سال پیش از این به من گفت: مرحوم آیت الله بروجردی به دارالتقریب و مجله ی رسالة الاسلام، کمک می کرد. یک روز در بازار تهران، مرحوم حاج عباسقلی بازرگان را که وکیل آیت الله بروجردی بود دیدم به او گفتم: حاجی این مرد «یعنی آقای قمی» در قاهره خدمت می کند پول بده برایش بفرستم گفت: من از آیت الله بروجردی استفسار می کنم اگر اجازه داد می دهم. چند روز دیگر باز او را در بازار دیدم که جلو می آمد و می خندید، گفتم حاجی چه کردی؟ گفت: خدمت آیت الله مطلب را عرض کردم فرمودند، حاجی هم خودت پول بده هم از دیگران بگیر و بده اما فعلا مصلحت نیست نام مرا ببری. پس از آن، مرتبا از حاجی پول می گرفتم و برای آقای قمی می فرستادم. من عرض می کنم به احتمال قوی علت تعطیلی دارالتقریب و مجله ی رسالة الاسلام، آن بود که آیت الله بروجردی در سال 1340شمسی فوت کرد و دیگر کسی به آن کمک نکرد.(ص277)
تشویق و تحریص شاگردان در هرشرایطی به تقریب مذاهب:
آن مرحوم، گاه به گاه از دارالتقریب یاد می کرد یک بار در جلسه ی درس، در مسجد بالاسر، از ایشان شنیدم که فرمود: امر تقریب در حال پیشرفت است و ما شکر می کنیم خدا را که در این کار سهمی داشتیم.
من همان هنگام که این سخن را از وی شنیدم به فکرم رسید آن مرحوم اهل تظاهر نبود، فقط می خواست حاضران درس، که علما و مراجع آینده ی شیعه هستند بدانند که ایشان با این مسأله موافق و بلکه به شدت بدان علاقه مند است تا دیگران را به این نوع اعمال، تشویق و مشروعیت آن را به آنان گوش زد نماید. یک روز در جلسه ی حدیث، فرمود: خدا رحمت کند شیخ عبدالمجید سلیم (وی یکی از اعضای ثابت دار التقریب و از جمله ی مؤسسین و یکی از شیوخ ازهر بود و در هنگامی که شیخ ازهر بود با آیت الله مکاتبه کرد) را که هرگاه صحبت فاجعه ی عاشورا می شد بسیار متأثر می گردید و می گفت: «این فاجعه لکه ی ننگی بر دامان اسلام است که به هیچ وسیله ای نمی توان آن را پاک کرد». من برای اولین بار و شاید آخرین بار بود که از یک مرجع تقلید نسبت به یک عالم از اهل سنت چنین سخنی را شنیدم. به طوری که شایع شد، مرحوم بروجردی در بستر مرگ توصیه کرد که آقای شیخ محمد تقی به مصر برود و اظهار کرد من در این کار آرزوهایی داشتم. این مطلب که در حال مرگ به یاد تقریب بود دلیل آن است که همواره در فکر آن بود و در رأس آرزوهای وی قرار داشته است. و مسلما اقدامات دیگری هم در این باب داشته و مکاتباتی بین او و علمای مصر رد و بدل می گردیده که در آن هنگام مکتوم مانده و بعد هم کسی به فکر جمع آوری آنها بر نیامده است. این خود باعث تأسف است که بزرگان ما نقشه ها و فعالیت های خود را برای اسلام، در حال حیات نمی توانند اظهار کنند و با خود به گور می برند پس از ایشان هم کسی به فکر گردآوری آنها نیست. اینکه گفتم آیت الله بروجردی همواره به فکر تقریب بود شاهد دیگری هم بر آن دارم، مرحوم آیت الله حتی در تابستان کرسی کوچکی با لحاف در جلواش بود که پاهایش را زیر آن دراز می کرد و در همان حال افراد را به اتاق خود می پذیرفت و بسیار مؤدب بود و نمی خواست در برابر دیگران پایش را دراز کند. من در اواخر عمر وی چند بار که به دیدار ایشان می رفتم مشاهده می کردم کتاب «الفصول المهمة فی تألیف الأمة» اثر نفیس مرحوم علامه سید شرف الدین عاملی باز کرده روی کرسی او است. چنین فهمیدم که هر وقت فرصت پیدا می کند آن کتاب را مطالعه می فرماید و از افکار و آرای ابتکاری آن عالم بزرگ، استفاده می کند و همواره می خواهد راه های جدید علمی برای تقریب مذاهب پیدا کند. رحمة الله علیه رحمة واسعة.(ص278-279)
روش فقهی در تقریب:
یکی از عوامل تقریب، روش فقهی ایشان بود. همان طور که عرض کردم، ایشان معتقد بود در فقه و استنباطات فقهی، باید آرای اهل سنت را بدانیم و آنچه را به دست می آوریم از منابع شیعی، با نظرات و آرای آنان مقایسه کنیم. بر این عقیده بودند که اهل سنت فقهی دارند که از کتاب و سنت مروی به طرق خودشان اخذ شده است و براساس یک سری از روایات و آیات تنظیم کرده اند، لذا باید با دقت به نظرات آنان توجه شود و مقایسه صورت بگیرد و ادله ی ایشان نقل و اگر لازم باشد، نقد شود. با این پندار و طرز تفکر (که علمای عوام زده روی آن پا می فشارند) که علمای اهل سنت دور هم جمع شده اند و یک سری احکام جعل کرده اند و ربطی به کتاب و سنت ندارد، مخالفت می کرد.
حوزه: به نظر حضرت عالی، مرحوم بروجردی، خود به این نتیجه رسیده بودند یا این که اندیشه ی فرد یا افرادی در ایشان اثر گذاشته است.
استاد: من در تحلیل های خودم به این نتیجه رسیدم که: این طرز فکر را ایشان از حوزه ی اصفهان گرفته است. در آن حوزه ایشان استادی داشته است، به نام «مرحوم سید محمدباقر درچه ای» که این گونه می اندیشیده است (البته مطالعات چهل سالهی ایشان در بروجرد و اطلاع وسیع از حدیث و رجال و فقه اهل سنت، حتما در این اندیشه مؤثر بوده است).
ریشه ی این تفکر از زمان «صفویه» است. با آن همه تندروی هایی که دولت صفوی و علمای آن دوره از جمله: «مرحوم مجلسی» داشته اند، برخی علما از جمله مرحوم میرلوحی، فیلسوف معروف دوره ی صفویه، با این طرز تفکر مجلسی و امثال ایشان، مخالفت می کرده اند. این تفکر؛ یعنی اندیشه اتحاد و توجه به فقه اهل سنت، تا همین اواخر در حوزه ی اصفهان، ادامه داشت. مرحوم حاج آقا رحیم ارباب، بر این باور بود. من جسته گریخته مطالبی را از قول او شنیده ام. من احتمال می دهم که مرحوم آیت الله بروجردی، تحت تأثیر تفکر این طیف از علما بوده است وگرنه، حوزه ی نجف، جای این طرز تفکر نبوده است.(ص298-299)
تجلیل و تقدیر از عالمان منصف و روشن اهل سنت:
از نامه هایی که بین آیت الله بروجردی و شیخ عبد المجید سلیم و شیخ محمود شلتوت، رد و بدل شده فهمیده می شود که: مرحوم بروجردی از تلاش آنان در راه اتحاد و همبستگی بین مسلمانان، تقدیر و تجلیل می کرده است. در یک جلسه ی خصوصی «حدیث» فرمود:
«مرحوم شیخ عبد المجید سلیم، وقتی متذکر فاجعه ی کربلا می شد، می گفت: این فاجعه، لکه ننگی در تاریخ اسلام است و بسیار متأثر می گردید.» همچنین روزی در ضمن درس، به مناسبت از شرح نهج البلاغه و مقدمه ی عبده، سخن به میان آورد و این بخش از مقدمه را خواند، به این مضمون: «هنگام خواندن نهج البلاغه، گاهی به نظرم می رسید: یک مرد عابد و زاهد و شب زنده دار، به موعظه مردم پرداخته است و گاهی به نظرم می رسید که: فرماندهی شجاع و غیور در میدان جنگ و کارزار سربازان خود را علیه دشمن بسیج می کند».
این تعابیر که یک مرجع بزرگ، با آن همه احتیاط، این مقدمه را در ضمن درس، برای انبوه شاگردان فاضل، نقل می کند، دلیل بر اهمیت دادن ایشان به قضیه است و می خواهد تأکید کند که باید از آنان که در راه اتحاد واتفاق مسلمانان تلاش می کنند، تقدیر شود.
آیا نباید از عبده که بدون ذره ای تشکیک در اصل کتاب نهج البلاغه و حتی در خطبه شقشقیه، نهج البلاغه را با آن زیبایی و کمال دقت شرح کرده است و در آن خطبه، ذیل «لقد تقمصها فلان» می نویسد: «هو ابوبکر» تقدیر و تجلیل به عمل بیاید؟
این حرکت آیت الله بروجردی، به متعصبین و آنان که هنوز در فکر چاپ و نشر برخی از کتاب های اختلاف برانگیز هستند و این کار را هم، به پندار خود، مقدس می انگارند، آموخت که باید چگونه مشی کنند.
درهمین راستا، شایع بود که مرحوم آیت الله بروجردی، از طبع کتاب «بحارالانوار»، خیلی استقبال نمی کرد و گویا به توصیه ی ایشان، جلد«فتن و محن»بحار، در آن هنگام، منتشر نگردید. اما این اواخر شنیده می شود: کسانی که می خواهند آن را نشر بدهند، شاید هم تاکنون نشر داده باشند!(ص302-303)
منبع: زندگی آیت الله العظمی بروجردی