حجت الاسلام مهدی محمدآبادی
در چند نوبتی که توفیق حضور در شهر خواف داشتهایم، هر بار افراد مختلفی با شور و شعف و گاهی با اشک شوق برایمان تعریف کردهاند که: «ما اهلسنت خواف، افتخارمان این است که در دوران تبعید آیتالله شهید مدرس به شهرمان، مثل چشمهایمان از ایشان مراقبت کردهایم.»
رژیم منحوس رضاخانی، پس از اینکه میبیند هیچجوره نمیتواند آیتالله مدرس را تحت کنترل خود درآورد، تصمیم میگیرد ایشان را به یک منطقه مرزی بدآبوهوا و با اکثریت سنینشین تبعید کند. رژیم ۷ سال صبر میکند، به این خیال خام که عالم مجاهد شیعه توسط اهلسنت سربهنیست شود. اما اهلسنت غیور و مهماننواز خواف، آنچنان هوای آیتالله مدرس را دارند، که دستگاه پهلوی مجبور میشود ایشان را به کاشمر منتقل کرده و نهایتا با فرستادن تیم ترور، غریبانه شهیدش کند.
با وجود گذشت ۸۳ سال، هنوز هستند کسانی که به نقل از پدرانشان، حکایتهای شیرین و درسآموزی را از تعامل پدرانهٔ آن عالم عامل با مردم کوچهوبازار در سینه دارند.
یادم میآید که در سال ۹۵، در سفری که با رفقای مجمع اسلامی حبلالله به خواف داشتیم، یک شب که برای نماز به یکی از مساجد شهر رفته بودیم، امام جماعت مسجد و استاد حوزهٔ احناف، جلوهٔ اثرگذاری را از خیرخواهی و ایثار شهید مدرس نسبت به مردم تعریف کرد.
ماجرا از این قرار است که در آن ایام، مردم یخچال نداشتند. شهید مدرس با وجود به سر بردن در تبعید و دستوپنجه نرم کردن با مشکلات شدید مالی، مقرری اندکی که دولت به شکل ماهانه به ایشان میداد را پسانداز کردند و با آن، هزینهٔ ساخت دو یخچال طبیعی را برای اهلسنت غیور و مهماننواز خواف فراهم کردند.
به گفته راوی محترم، یکی از این دو یخچال طبیعی به مرور زمان از بین رفته است. اما دیگری همچنان پابرجاست که جا دارد به عنوان یک میراث ملی ثبت و محافظت شود و نمادی دیگر شود از خیرخواهی شاگردان حقیقی مکتب جعفری برای مردم و دستمایهٔ تولید آثار هنری در این زمینه گردد.
خلاصه اینکه خاطرات موسپیدهای خواف از ۷ سال حضور یک عالم طراز اول شیعه در شهری با اکثریت مطلق اهلسنت، واقعا شنیدنی است.
و صد البته مایهٔ تأسف است که این قطعهٔ جذاب از زندگی ستارهٔ درخشان مبارزه با استبداد و استعمار و این برگ زرین از تاریخ برادری و همدلی شیعه و سنی مورد غفلت قرار گرفته و کمتر نقل میشود.
کاش تا فرصت حضور راویان زنده از دست نرفته، حرکت جدی برای ثبتوضبط این خاطرات راه بیفتد.