ما از این مطلب که در کتاب های فقهی آمده است که تمام مذاهب محترمند و تمام مسلمین از نظر جانی و مالی و حقوق قانونی یکسانند، استفاده می کنیم که اسلام، خواهان آن است که کمترین کینه توزی در بین مسلمانان نباشد و همه برادرانه و یکسان با هم زندگی کنند.
متن سخنرانی آیة الله سید کاظم حائری
بسم الله الرحمن الرحیم
بنده در این مختصر، مسئله وحدت را از دیدگاه فقه مورد نظر قرار میدهم تا معلوم گردد دید فقه نسبت به وحدت اسلامی چیست؟ و اختلافی که اسلام از آن نهی نموده است، کدام است؟
دو نوع اختلاف
اختلاف به دو معنا به کار می رود، گاهی بمعنای اختلاف در رأی، فکر و نظر و گاه دیگر بمعنای نزاع و دشمنی و ستیزگی است. از کدامیک از این دو نوع اختلاف نهی شده است؟ آیات قرآن به کدامیک اشاره دارد؟
اما آنچه از آیات قرآن به دست می آید، نهی از اختلاف به معنای ستیزگی و دشمنی و عداوت است نه اختلاف در فکر و اندیشه. اینکه دو نفر دارای دو رأی باشند و با هم با کمال محبت و الفت بحث کنند تا حقی را بیابند چه اشکالی دارد؟
آیه شریفه: «واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا واذکروا نعمة الله علیکم إذ کنتم أعداء فألف بین قلوبکم...» نمی گوید دو رأی و نظر نداشته باشید بلکه دستور می دهد به خاطر جایگزینی دوستی به جای دشمنی، خدا را شکر کنیم. «فاصبحتم بنعمته اخوانا».
و یا در آیه دیگر می فرماید: «ولا تنازعوا فتفشلوا وتذهب ریحکم» روشن است مطلبی که موجب فشل و سستی میشود و سبب ذهاب ریح یعنی نابودی قدرت و نیرو می گردد، مجرد اختلاف در رأی و فکر نیست، بلکه اختلاف در عمل بمعنای ستیزگی و مخالفت و روبروی هم ایستادن باعث سستی و ناتوانی می گردد.
در آیه دیگر آمده است: «أنزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه».
از نظر اسلام منصب قضاوت در درجه اول اختصاص به پیامبران دارد تا براساس کتاب خدا بین مردم فصل خصومت کنند. بنابراین که حکم در آیه شریفه بمعنی قضاوت و فصل خصومت باشد، مراد فصل خصومت در نزاعها و ستیزگی هاست نه اختلاف رأى زیرا اختلاف در رأى احتیاج به فصل خصومت ندارد. هر کس بر طبق رأی خود عمل می کند و این ایجاد ناراحتی اجتماعی نمیکند تا پیامبران فصل خصومت کنند.
به نظر بنده فقط یک آیه از قرآن ناظر به اختلاف رأی باشد و ستیزگی و دشمنی را شامل نشود: «ولوشاء ربک لجعل الناس أمة واحدة ولا یزالون مختلفین» اگر خداوند می خواست بشر را یک جور خلق می کرد تا با هم اختلافی نداشته باشند. در صورتی که چنین نیست. «لا یزالون مختلفین الا من رحم ربک» مگر آن کسانی که مشمول رحمت پروردگارند. این استثناء به چه معنی است؟ آن کسانی که مشمول رحمت پروردگارند چرا گرفتار ستیزگی و دشمنی نمی شوند؟ آیا این به آن معناست که وقتی دشمنان خدا با آنها ستیز می کنند جواب آنها را نمی دهند؟ قطعا پاسخ آنها را خواهند داد. همچنانکه جمهوری اسلامی هجوم صدامیان را بی پاسخ نگذاشت. و به نظر بنده «الا من رحم ربک» یعنی کسانی که مشمول رحمت حقند، با حق و عدالت مخالفت نمی ورزند. پس از مجموع این آیات بدست می آید که نهی از اختلاف در رأی نیست، زیرا چاره از این نوع اختلاف نیست.
اختلاف در رأی به دو قسم است: یکی اختلاف در قضایای غیر مهم که به اصول و اساس مثل شناخت جهان، توحید و... مربوط نمی شود. این قسم اختلافات در هر جامعه ای یافت می شود. و حتی می توان گفت جامعه ای که از این نوع اختلافات خالی باشد، یک جامعه مرده است. یک جامعه غیر مترقی است. ترقی انسانها به این است که هر کس طبق رأی و دید خود، اظهار نظر کند و با دیگران به بحث و گفتگو بنشیند، و همین اختلافات و بحث های دوستانه موجب رشد و کمال جامعه می شود. و این نوع اختلاف هیچگاه مورد نهی قرآن و شریعت نیست. البته اگر این نحوه اختلافات به حد ستیزگی و جنگ و جدال برسد مورد مذمت و نهی قرآن قرار می گیرد.
و اما اختلافات اساسی و زیربنایی نیز در درجه اول نباید باعث جنگ و ستیز و کشمکش شود. بلکه این نوع اختلافات را انسانها باید براساس یگانگی و وحدت مورد بحث و حل و فصل قرار دهند. آنچه را که نمیداند از داناتر از خود بپرسد تا بدانجا که به سر چشمه وحی و پیامبران برسد. حتی بالاترین خلاف فکری را می توان به این طریق حل نمود.
هیچ تضاد و خلافی عمیق تر و ریشه دارتر از خلاف بین شرک و ایمان وجود ندارد. در عین حال آیه مبارکه می فرماید: « وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا یَعْلَمُونَ»(توبه/6) آیه بما نمی گوید که اگر مشرک خواست با شما بحث کند تا حق بر او معلوم گردد، با او بجنگید و پاسخ او را ندهید. بلکه میگوید حالا که او میخواهد سخن شما را بشنود و در میان مسلمین باشد و علت مخالفت مسلمانان با او و یا مخالفت او با مسلمانان را دریابد، او را پناه بدهید تا کلام خدا را بشنود و بالاتر از این، اگر او پس از شنیدن سخن خدا، از پذیرش آن امتناع کرد، با کمال امانت، او را به مأمن خود برسانید.
نحوه مواجهه با مخالفین
تا به اینجا روشن شد که بنای اسلام این است که بحث و اختلاف فکری به جنگ و دعوا و ستیزه جوئی نرسد. در مرحله بعد، اگر کسانی که خواستار عناد و مخالفت با حق بودند، نه خواستار فهمیدن و روشن شدن مسئله، در اینجا که مسئله عناد و غرض ورزی در بین است، آیا صحیح است که از حد بحث و مناقشه لفظی و نوشتن و پاسخ گفتن، فراتر رویم؟ و به مسئله کینه توزی و دشمنی بلکه جنگ و کشتار برسیم؟
وقتی برای یافتن پاسخ این پرسش به نصوص اسلامی مراجعه میکنیم، ملاحظه می نمائیم که بین موارد فرق می گذارد و برای همه آنها حکم واحد و کلی نمیدهد. اختلافات مادون اختلافات مذهبی که حکمش روشن است و بهیچ وجه نباید سبب کشمکش و نزاع گردد.
اما مسائل اختلافی مهم مثل شرک و ایمان و در درجه دوم کفر بدون شرک، مانند اهل کتاب، و در درجه سوم، اختلافات مذهبی. وظیفه در برابر این اختلافات چیست؟
1- مواجهه با مشرکین
نسبت به شرک والحاد، آیه قرآن صراحت دارد که پس از بیان حق و عدم پذیرش آن توسط مشرکین و عنادورزی آنها نسبت به حق، باید با آنها جنگید تا نابود شوند.
(توبه/5)در این مورد، نباید مطرح شود که با حذف رقیب، بازی معنا ندارد و بازی تعطیل می گردد. زیرا قرآن دستور می دهد که رقیب خودت را، مشرک را، نابود کن بعد از آنکه او بر عنادورزی خود باقی ماند، می فرماید: «فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»
و یگانه راهی که آنها را از این جنگ نجات می دهد، توبه نمودن و اقامه صلوة و ایتاء زکات و مسلمان شدن، می باشد و مادامی که مشرکند، جنگ با آنها ادامه دارد.
البته این آیه شریفه، به آن مشرکینی که بنای عناد و ستیزگی ندارند، نظر دارد وگرنه در صورت عناد و سر جنگ داشتن فرقی بین اهل کتاب و مشرکین نیست. اهل کتاب هم اگر بنای جنگ داشته باشد، باید کشته شود. این آیه که بین اهل کتاب و مشرکین فرق می گذارد و دستور میدهد مشرکین را بکشید و متعرض اهل کتاب نشوید، منظور اهل کتابی است که شرائط ذمه را رعایت می کند. ولی اگر از شرائط ذمه خارج شود و بنای عناد و ستیزه جوئی داشته باشد، حکم او نیز قتل و نابودی است.
پس مشرک را حتی اگر سر ستیز و جنگ هم نداشته باشد، باید نابود کرد. البته پس از ارشاد و بحث و گفتگو و بعد از عمل نمودن به آیه «وان احد من المشرکین استجارک فأجره حتى یسمع کلام الله». این تمام کلام در مورد شرک و الحاد.
2- مواجهه با کفار
و اما مسئله پایین تر از شرک، بعد از شرک، مسئله کفر بدون شرک و الحاد مطرح است. یعنی اینان با ما در اصل وجود خدا مشترکند، در ایمان به کتب آسمانی با ما یکی هستند ولی در مورد اینکه فعلا کدام کتاب معتبر و حجت است با ما اختلاف دارند.
(توبه/29)قَاتِلُوا الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَلَا یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ حَتَّى یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ» در اینجا، اسلام قانون ستیزگی را یک درجه پائین آورده است و ما را موظف به کشتن آنها ننموده است. بلکه وظیفه این است که طبق شرایط ذمه با آنها عمل شود و شرایط ذمه مفصلا در کتب فقهی مورد بحث قرار گرفته است. که در این صورت، جان و مال آنها محترم است. ولی اگر از شرائط ذمه عدول کنند، آنگاه نوبت به کشتار و نابودی آنها می رسد. قرآن می فرماید: «
3- مواجهه با مخالف مذهبی
مرحله سوم: اختلافات مذهبی است. مذاهب مختلفی که در اصل اسلام با هم شریکند یعنی خدا، قرآن، معاد و غیره را قبول دارند، ولی در یک سری مسائل اساسی و زیربنایی دیگر با هم اختلاف دارند. البته اصل اینکه با هم اختلاف داشته باشند، یک مسئله طبیعی است و اصل اینکه با هم بطور دوستانه، بحث و گفتگو کنند و بدون اینکه کینه یکدیگر را در دل داشته باشند، به تحلیل و توجیه مبادی خود بپردازند، طبیعی است. و باید تا آنجا که می توانند اختلافات نظری خودشان را کم کنند. حالا که اختلاف زیربنائی و اساسی است، چه بهتر که در فضای دوستی، از این اختلافات بکاهند.
اما اگر این مسئله عملی نشد و این اختلافات لاینحل ماند، آیا از نظر شرعی مجوزی برای ستیزگی و دشمنی می تواند باشد؟
در تعلیمات فقهی شیعه و سنی، همه فرق اسلامی، تمام مسلمانان و پیروان فقه های مختلف با تمام اختلافات اساسی و زیربنائی که میان آنها می باشد، از نظر جانی و مالی محترمند و در برابر حقوق اسلامی یکسان و برابرند، مانند دندانه های یک شانه می باشند.
ما نباید این دیدی را که فقه اسلامی به ما داده است، به یک معنای خشک و محدود تفسیر کنیم و آن را به محترم بودن مال و جان و تساوی مسلمین در برابر قانون محدود نمائیم. و ما از این مطلب که در کتاب های فقهی آمده است که تمام مذاهب محترمند و تمام مسلمین از نظر جانی و مالی و حقوق قانونی یکسانند، استفاده می کنیم که اسلام، خواهان آن است که کمترین کینه توزی در بین مسلمانان نباشد و همه برادرانه و یکسان با هم زندگی کنند.
در کتب فقهی اهل تشیع و تسنن، فراوان این مسئله مورد تأکید قرار گرفته است. ائمه شیعه تأکیدات فراوانی در این مورد دارند، همانطور که در نصوص متعدد آمده است که مبادا از تشییع جنازه اهل سنت تخلف کنید. مبادا از مجالس سرور و حزن آنها تخلف نمائید و مبادا... من فکر میکنم نظیر این تأکیدات نیز در نصوص اهل سنت باشد.
این اصل مطلب در مورد اختلاف بین مذاهب، ولی ممکن است نکاتی دیگر بر این مسئله اضافه شود و اهتمام به وحدت را دو چندان نماید:
اول- توافق و تکاتفی که بین شرق و غرب و مستکبرین عالم علیه اسلام و مسلمین بوجود آمده است. کفر جهانی هیچگاه بین فرق اسلامی فرقی قائل نیست. هدف اصلی او، نابود کردن اسلام است. پس به همان اندازم که آنها قصد نابودی اسلام را دارند ما باید حرص به وحدت کلمه داشته باشیم.
دوم- این دشمن کینه توز و استکبار جهانی برای نابود نمودن اسلام، از راه تفرقه و اختلاف بین فرق و طوائف مسلمین وارد می شود. آنها راه رسیدن به امیال و اهداف پلید خود را یافته اند. روزنه اختلافات را بهترین راه نفوذ خود تشخیص داده اند. پس وظیفه شرعی ما این است که این درزها را ببندیم. البته منظور من، تعطیل کردن بحث و گفتگو نیست، بلکه باید با کمال دوستی و مودت با هم بحث کنیم تا شاید اختلافات رفع گردد و وحدت رأی بوجود آید. وحدت رأی بهتر از اختلاف در رأى است.
ولی اینکه این اختلافات موجب تفرقه بشود و باعث کینه توزی و عناد گردد و دشمنان راه نفوذ یابند، این قابل قبول نیست.
سوم- اختلافات مذهبی راه وسیعتری برای نفوذ دشمن نسبت به اختلافات دیگر، قومی و ناسیونالیستی، بوجود می آورد. اختلافات بسیار است و دشمن از طریق آن، نفوذ کرده و می کند. ولی این نوع اختلافات قومی و ناسیونالیستی را خود استعمار بر مسلمانان تحمیل کرده است و ریشه اصلی نداشته است، یعنی در صدر اسلام، مسئله قومیت و عصبیت های قومی توسط پیامبر از بین رفت.
ولی اختلافات مذهبی دارای ریشه، در میان مسلمان ها می باشد و بالاتر از اختلافات دیگر می باشد. زیرا به خاطر ریشه ای بودن آن، استکبار جهانی از این راه بهتر می تواند نفوذ کند و اسلام و مسلمین را نابود کند.
بنابراین، وظیفه ماست که این در نفوذ استعمار را ببندیم. با اتحاد و یگانگی و دوستی و صلح و صفا در برابر دشمن مشترک بایستیم.
آخرین نکته ای را که می خواهم عرض کنم، این است که «شعار وحدت» در چه فضا و با چه انگیزه ای مطرح شده است؟ گاهی شعار وحدت از طرف یک مذهب و گروهی که در اقلیت قرار دارد مطرح می شود، مثلا شیعه در مصر اگر چنین شعاری را مطرح کند، در اینجا ممکن است کسی فکر کند که طرح و تبلیغ شعار وحدت، برای نفع خودشان است.
ولی خوشبختانه شعار وحدت در جمهوری اسلامی ایران از طرف یک نیروی اسلامی قدرتمندی که توانایی ایستادگی در برابر همه ابرقدرتها و مستکبران عالم را داراست، مطرح شده است. پس در اینجا احتمال ضعف نمی رود تا برای جبران آن، شعار وحدت داده شود. لذا انگیزه طرح شعار وحدت در اینجا، جز الهام گرفتن از مبانی اسلامی و حقیقت، نمی باشد.
حال که چنین است، مسلمین عالم باید از این فرصت استفاده کنند و تحت هدایت ها و رهبری های امام امت، دست در دست هم، با برادری و اتحاد، در یک صف که بتعبیر قرآن بنیان آن مرصوص باشد، با دشمنان خدا، کفار و مستکبران، به ستیز و نبرد برخیزند.
منبع: کتاب «سخنرانیها مقالات دومین کنفرانس وحدت-سال67»، صص107-115