چه نسبتی است میان دین محمد(ص) که توانست از بت پرستان مکه و مدینه، خداپرستانی همدل و همراه بسازد، با دینی که منشأ افتراق و نزاع و فرقه های بیشمار است!؟
رضا بابایی
قرآن درباره انبیا میگوید آنان آمدند که باری گران را از دوش مردم برگیرند و زنجیرها را از پای آنان بگشایند[1]. این منطق را بسنجید با شیوه کسانی که از دین، زنجیره و تازیانه ساخته اند و آن را دست مایه نزاع و شقاق و تبعیض کرده اند. مطابق منطق انبیا، هر سیاست و هردیانت و هر روش و هر شخصیت و هر گفتمان و هر رویداد و هر فلسفه و هر امر مقدس نمایی که مردم را از هم جداتر کند و آنان را در ورطه ای از تقسیمات بیهوده بیندازد، هر نامی داشته باشد، نام آن دین نیست. در علوم اجتماعی آموخته ایم که برای کلیت هایی مانند جامعه، هیچ چیز به اندازه تبدیل تفاوت ها به اختلافات، و رنگ ها به جنگ ها، نابودگر و به نفع حاکمان ستمگر نیست. و این همه جنگ و جدال در میان دینداران نشانه چیست؟ آیا دینی که پیامبر(ص) عرضه کرد، پیچیده و تفرقه انگیز و دشمن ساز بود؟ قرآن می گوید: «به یاد آرید که شما پیش از بعثت دشمنان یکدیگر بودید و خدا دل های شما را به هم نزدیک کرد، و برادری را جانشین دشمنی.»[2] چه نسبتی است میان دین محمد(ص) که توانست از بت پرستان مکه و مدینه، خداپرستانی همدل و همراه بسازد، با دینی که منشأ افتراق و نزاع و فرقه های بیشمار است!؟ از همین جا می توان دریافت که آنچه باعث شقاق و دشمنی و دوری انسان ها از یکدیگر است، دین نیست؛ حتی اگر صدها استدلال و استناد به متون دینی، پشتیبان آن باشد. اگر دین، آن است که اعراب جاهلی را از برادرکشی، خون ریزی، ظلم، اضطراب، غارت گری، پراکندگی و جنگ طلبی نجات داد، آنچه در میان ما است، چیست؟ آموزه های ساده و بدیهی انبیا را بسنجید با آنچه پژوهشگران دینی در رهگذار تاریخ بر روی کاغذها آورده اند. این همه گره افکنی و سپس گره گشایی، چه نسبتی با اهداف ساده و نخستین ادیان دارد؟ پیامبر اسلام میگفت: بگویید لا اله الا الله تا رستگار شوید. ما اکنون برای مسلمانی، هزار شرط میگذاریم. قرآن میگوید کلمه «الله» برای همدلی و همراهی کافی است، ولی ما اختلاف در جزئی ترین مسائل را به دیواری بلند و ستبر تبدیل می کنیم. از دوست فاضل و صادقی که در یکی از شهرهای بزرگ ایران زندگی می کند، شنیدم که در آنجا هیأتی وجود دارد که در جلسات خصوصی خود، گاهی سلمان فارسی و شیخ صدوق را هم لعن می کنند. به این بهانه که سلمان گفته است «من یک لحظه در ولایت و حقانیت علی برای خلافت، تردید کردم، اما بی درنگ به عقیدۂ پیشین خود بازگشتم.» همین یک لحظه تردید و لغزش، او را سزاوار لعن کرده است! جرم صدوق(ره) نیز، اعتقاد به «سهو النبی»[3] است!
این شیوه عجیب و غریب در دین داری را بسنجید با سخن قرآن که خداپرستی را برای همدلی پیروان ادیان با یکدیگر کافی می داند[4] و نیز با روش پیامبر اسلام(ص) که بیش از شهادتین را برای مسلمانی لازم نمیشمرد. اسامة بن زید می گوید: در جنگ با کافری روبه رو شدم و براو غلبه کردم. آن جنگجوی کافر همان دم به یگانگی خدا گواهی داد؛ اما من نیزه ام را در بدن او فرو کردم و او را کشتم. پس از جنگ، پیامبر(ص) به من گفت: آیا کسی را کشتی که به توحید شهادت داد؟ گفتم: اقرار او از بیم بود! فرمود: مگر دلش را شکافتی و دانستی که دروغ می گوید؟[5] پیامبر(ص) همچنین به تازه مسلمانان شهادت گو در کارهای بزرگ اعتماد میکرد؛ چنان که پس از فتح مکه و هنگام بازگشت به مدینه ، شهر را به عتاب بن اسد سپرد که جوانی نوزده ساله از بنی امیه بود و هم زمان با فتح مکه از روی ناچاری ایمان آورده بود؛ یا خالد بن ولید را که پیش از گرویدن به اسلام، مسلمانان را در جنگ احد کشته بود، فرمانده سپاه مسلمانان کرد. نیز بسیاری از کارگزاران و والیان امام علی (ع)، همان کارگزاران و والیان خلفای پیشین بودند.
دو راه پاکیزه سازی فرهنگ های دینی از خشونت
برای اینکه دین به دام خشونت و خشونت طلبان نیفتد، دو فرهنگ سازی مهم و پایه ای در میان دینداران ضروری است:
1- مرکزیت مشترک میان نقل و عقل:
در دین شناسی سنتی، «متن» در میانه میدان است و جای عقل، نیمکت ذخیره است. البته به واقع متن نیز در حاشیه است و آنچه میدان داری میکند، خوانش ها و قرائت ها است. هر متنی، خاستگاه و دست مایه کثرت، و خاستگاه منازعات بی پایان است و هیچ متنی به تنهایی نمی تواند در مرکز هیچ مجموعه ای بنشیند. حتی ریاضی ترین متن ها مانند متون حقوقی که معمولا در برابر برداشت ها و قرائت های متفاوت چندان نرم و تسلیم نیستند، معمولا بدون دادگاه و قاضی و هیئت منصفه نمی توانند به هیچ دعوایی فیصله بدهند. باید جایگاه عقل در دین شناسی، به ویژه در احکام اجرایی، همسان متن و هم ارز نقل باشد. متن، در برابر زمان، مقاومت می کند اما در برابر افهام، تن به هر تفسیر و تاویلی می دهد. آن مقاومت و این مدارا، متن را وسیله ای می کند برای هرگونه سوء استفاده ای؛ به ویژه در مسیر خشونت و خشک مغزی.
۲- تفکیک اخلاقیات جمعی از تعلقات مذهبی
«اخلاقیات جمعی اگر خودبنیاد و مستقل نباشد، مغلوب خشونت برخاسته از اراده های فردی می شود»[6]. جامعه برای رشد و توسعه پایدار، نیاز به اخلاق جمعی دارد و این اخلاق باید خودبنیاد، فراگیر و برخوردار از حمایت های قانونی باشد. اگر میان اخلاق جهان روا و اخلاق فردا( تعلقات مذهبی و مانند آن) مرزی نگذاریم، به شمار دینها و مذهب ها و خوانش ها و فرقه ها و قرائت ها و گرایش های دینی در جامعه، شاهد جنگ اخلاق ها خواهیم بود. این وضعیت، سرطانی بدخیم تر است و چون پشتوانه این گونه نزاعها، باورهای شخصی افراد است، سرنوشت جامعه به دست اراده های پراکنده و خود مختار می افتد و صلح به سازش ترجمه می شود و مذاکره به خیانت ! جامعه ای که جای قانون و پیمان های اجتماعی را به تعلقات مذهبی افراد و گروه ها می دهد، زمینی حاصل خیز برای خشونت و خشونت گرایی مذهبی است.
منبع: دیانت و عقلانیت، صص141-143 و 160-161
[1] سوره اعراف، آیه ۱۵۷: ویضع عنهم إصرهم والأغلال التی کانت علیهم
[2] سورة آل عمران، آیه ۱۰۳
[3] یعنی این احتمال وجود دارد که پیامبران در برخی امور جزئی عرفی، گاهی دچار سهو و نسیان شوند.
[4] «بگوای اهل کتاب ، بیایید از آن کلمه حق که میان ما و شما یکسان است، پیروی کنیم که به جز خدای واحد را نپرستیم و چیزی را شریک او قرار ندهیم.» (سورة آل عمران، آیه ۶۴)
[5] واقدی، مغازی، ج۲، ص۷۲۵
[6] سم هریس، نامه ای به ملت مسیحی، ص۸۰-۸۱