هر مذهبی حق دارد نظرات خود را توضیح دهد و از آن دفاع کند، بدون این که بر دیگران تعدی نماید یا به آنها ارعاب و توهین کند. ما طرفدار بستن باب بحث سالم و منطقی در عقاید، فقه یا تاریخ نیستیم...
آیت الله محمد علی تسخیری
یکم: همکاری و تعاون در اصول مورد اتفاق
اصول مورد اتفاق در عرصه های مختلف، بسیار فراوان است. مذاهب اسلامی زمینه های مشترک بسیاری در اصول اعتقادی یا عرصه قانون گذاری دارند (برخی علما زمینه های مشترک قانون گذاری را تا نود درصد احکام ذکر می کنند)؛ در زمینه اخلاق، شاید اتفاق نظر کامل باشد. در مفاهیم، فرهنگ اسلامی و حتی در مقاطع اساسی تاریخ و تمدن نیز اتفاق نظر وجود دارد، هرچند که در قضاوت و ارزش گذاری حوادث تاریخی اختلاف وجود دارد. اما نسبت به موضع گیری عملی، همه بر لزوم دستیابی به وحدت از طریق همیاری، همبستگی اجتماعی و وحدت تصمیم گیری (که به عهده حاکمان قانونی است) اتفاق نظر دارند. بدون شک همکاری در مشترکات فکری به معنای همکاری در تثبیت این مشترکات در وجدان عمومی و دوری نمودن از همه اموری است که ناقض آن است. نتیجه امر تعمیق این افکار در روند کلی حرکت اجتماعی است.
تعاون و همکاری در زمینه های مربوط به سلوک فردی، اجتماعی و تمدنی نیز امر روشنی است و شامل عرصه های مختلف زندگی می شود از قبیل: اجرای احکام اسلام، تعظیم شعائر الهی مثل نماز جمعه و حج و تحقق ویژگی های امت اسلامی مثل وحدت.
حرکت تقریب باید برای بازشناسی زمینه های مشترک و آگاهی بخشی به توده های مردم و حتی نخبگان جامعه تمام تلاش خود را به کار گیرد و در راه توسعه این زمینه های مشترک نیز فعالیت نماید. مثلا نشان دهد که اختلاف و نزاع، لفظی است نه جوهری، یا راه سومی ارائه دهد که طرفین دعوا در آن اتفاق نظر داشته باشند.
دوم: معذور دانستن یکدیگر در موارد اختلافی
تا زمانی که باور داریم باب اجتهاد به عنوان حالتی طبیعی باز است و بستن آن ممکن نیست و تا زمانی که اسباب اختلاف فکری و محصولات اجتهادی پابرجاست، باید به اختلاف آرا و فتاوی مجتهدان تن دهیم. شایان توجه است که درباره اختلاف آرا و نظرات، هیچ نهی در اسلام نداریم. آنچه منع شده است، تنازع توان فرسای عملی، تفرقه در دین، تحزب و امثال آن است، و این امر حکایت از خردورزی و منطقی بودن اسلام دارد.
بنابراین هر فرد مسلمانی، دانشمند یا دانشجو، مجتهد یا مقلد، باید به تحمل آرا و نظرات مخالف تن بدهد و از شیوه های ارعاب، تهدید، توهین و امثال آن پرهیز کند. در این صورت است که اختلافات، برادرانه و دوستانه خواهد بود و از دوستی ها نخواهد کاست.
در این جا به دستورات بسیاری که مؤمنان را به صبر، مدارا و سعه صدر دعوت می کند و می تواند در موقعیت فعلی ما أثر داشته باشد، اشاره می کنم. از جمله حدیثی که از امام صادق(ع) رسیده است. در محضر آن حضرت، سخن از گروهی به میان آمد، راوی عرض کرد: ما از آنها بیزار هستیم، چون آنان بر عقیده ما نیستند. امام فرمود: آنها هم ما را دوست دارند، ولی رأیشان، مثل رأی شما نیست، آیا از آنها بیزاری می جویید؟ راوی گفت: آری. امام فرمود: ما هم چیزهایی می دانیم که شما نمی دانید، پس سزاوار است که ما هم از شما بیزاری بجوییم. تا جایی که فرمود: شما آنها را دوست بدارید و از آنها بیزار نباشید، برخی از مسلمانان، یک سهم از ایمان دارند، برخی دو سهم و ... پس سزاوار نیست که باورهای صاحب دو سهم، بر صاحب یک سهم تحمیل گردد.[1]
رفتار ائمه مذاهب با یکدیگر مثال جالبی برای این حقیقت است و اگر بخواهیم به شواهد تاریخی این برخوردهای زیبا بپردازیم، سخن به درازا خواهد کشید.[2]
همچنان که می بینیم آنها باب اجتهاد را بر دیگران نیستند، بلکه پیروی از رأی خود را در صورت وجود دلیل مخالفی نزد دیگران تحریم می کردند. در این راستا به ذکر برخی گفته های زیر اکتفا می کنیم:
امام مالک بن انس: من انسانی هستم که سخنانم، گاهی صحیح و گاهی غلط است، شما گفتار من را بر کتاب و سنت عرضه کنید.
امام محمد بن ادریس شافعی: هرگاه حدیثی بر خلاف قول من پیدا کردید، قول من را به دیوار بکوبید.
امام ابو حنیفه: این نظر من است و این بهترین چیزی بوده که من یافته ام. هرکس، نظر بهتری ارائه کند آن را می پذیرم. فتوا دادن، طبق گفته من بر کسانی که ادله سخن من را ندیده اند حرام است.
امام احمد بن حنبل: تقلید از دیگران نشان دهنده کم سوادی است.
این دقیقا چیزی است که علمای بزرگ بعد از این ائمه بر آن تأکید ورزیده اند.[3]
سوم: دوری از تکفیر، تفسیق و اتهام به بدعت
اما موضوع تکفیر را از مصیبت هایی می دانیم که تاریخ به آن دچار شده است. علی رغم نصوص شریفه بسیاری که از یک سو مسلمان بودن را به طور دقیق تعریف می کند و از سوی دیگر، تکفیر مسلمان را حرام می شمرد،[4] این پدیده که دریچه هرنوع نوآوری و خلاقیت را به روی خرد انسانی می بندد و هیچ گونه مخالفتی را برنمی تابد، در بین مسلمانان ساری و جاری بوده است. برخی اوقات مشاهده می کنیم کسی کتابی می نویسد و مخالفت با حتی یک کلمه از آن را موجب کفر می داند، و این چیز عجیبی است. [5]
از این جاست که ما دیگران را فرا می خوانیم که مسأله را از دایره ایمان و کفر بیرون آورند، در دایره صحیح و غیر صحیح بریزند و در این باب خود را به روح قرآنی بیارایند که حتی در بحث و مناقشه کفار با پیامبر اکرم (ص)، دعوت به گفت و گوی اصولی و منطقی می کند:
«و إنّا أو إیاکم على هدًى أو فی ضلالٍ مبین»[6] و در حقیقت یا ما، یا شما بر هدایت یا گمراهی آشکار هستیم.
چهارم: دیگران را به لوازم رأیشان مؤاخذه نکردن
بسیار منطقی است که نظر هر کسی به خودش نسبت داده شود و با دقت و موشکافی بررسی گردد، ولی ما به نقدهایی توجه داریم که بر لوازم آرا مبتنی است، در نتیجه راه تکفیر و اتهام به بدعت را پیشه کرده ایم. در صورتی که صاحب رأی، گاهی این ملازمات را قبول ندارد. به عنوان مثال: گاهی کسانی که به حسن و قبح عقلی معتقدند، مخالفان خود را متهم می کنند که اینان باب ایمان به راستگویی پیامبر(ص) را بسته اند. زیرا آن چه احتمال دروغگویی را بر پیامبر آورنده معجزات نفی می کند، حکم عقل به قبح اجرای معجزه به دست کاذب است و اگر فرض کنیم که هیچ گونه قبح عقلی در این مورد نباشد، معنای آن بستن باب ایمان به نبوت است.
همین سخن را در مورد اطاعت از پروردگار می گویند. آنچه ما را به اطاعت پروردگار ملزم می کند، حکم عقل است، نه چیز دیگر. بر همین منوال گروهی دیگر را می بینیم که معتقدان به توسل، شفاعت یا قسم به غیر خدا را مشرک می دانند، زیرا شرک را لازمه این اعتقادات می پندارند و ....
نقد و بررسی علمی، امری مطلوب است و ما به هیچ وجه در صدد بستن راه مباحثات کلامی نیستیم. این خلاف منطق است. ما دعوت به گفت و گوی منطقی می کنیم و تا زمانی که مخالف ما به ملازمه بین گفته خود و گفتهای دیگر معتقد نیست، او را معذور می داریم و نظری را تا به آن ملتزم نباشد به او نسبت نمی دهیم. از این طریق راه بسیاری از اتهامات تفرقه انگیز مسدود می شود.
پنجم: رفتار محترمانه در گفت و گو
به خوبی می دانیم که گفت و گوی منطقی و سالم برای انتقال تفکر به دیگران است. قرآن نظریه جالبی را برای گفت و گوی خوب مطرح کرده که شامل مقدمات گفت و گو، شرایط گفت و گو، اهداف گفت و گو و زبان گفت و گو می شود. این نظریه قرآنی واقعا بی نظیر است.
از جمله نکات قرآنی در این بحث، گوش فرا دادن به گفتار دیگران و اتباع احسن است. و نیز خدشه وارد نکردن به شخصیت دیگران. آیه شریفه می فرماید:
«قل لا تُسألون عما أجرمنا ولا نُسأل عما تعملون»[7] از شما درباره گناهان ما و از ما دربارۀ کردار شما سؤال نمی شود.
لحن به کار رفته در آیه، درباره گفت و گوی پیامبر اکرم(ص) با غیر مسلمانانی است که به اسلام ایمان ندارند. در عین حال تلاش می کند تا مسیر گفت و گو را به سویی سوق دهد که به دور از کینه های دیرین و فضای تهمت افکنی و در واقع گردن نهادن به منطق گفت و گو باشد. آیه حتی تعبیرات به کار رفته را نیز رعایت می کند و به منظور احترام نهادن به طرف مقابل نمی گوید: لانسال عما تجرمون (ما مسئول گناهان شما نیستیم) هر چند سیاق لفظی گفتار متناسب با این تعبیر است. ما مسلمانان که در اصول مورد اشاره در بحث (پایه های تقریب) با هم اشتراک نظر داریم به کجا رسیده ایم؟! در حدیثی آمده است: در بدی یک انسان، همین بس که برادر مسلمانش را تحقیر کند.[8]
ششم: پرهیز از اهانت به مقدسات دیگران
در حقیقت این اصل پیرو مسأله سابق است و در واقع اولویت بیشتری دارد. زیرا اهانت به مقدسات دیگران، جو عاطفی معکوس ایجاد می کند و تعادل مطلوب گفت وگو را از بین می برد. قرآن کریم چنین حالتی را نهی کرده است:
«ولا تسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبوا الله عدوًا بغیر علم کذلک زینا لکل أمة عملهم ثم إلى ربهم مرجعهم فینبئهم بما کانوا یعملون».[9]
و آنانی را که جز خدا را می خوانند دشنام مدهید که آنان نیز از روی دشمنی و نادانی خدا را دشنام خواهند داد. این گونه برای هر امتی کردارشان را آراستیم. آن گاه بازگشت آنان به سوی پروردگارشان خواهد بود و آنان را از آن چه انجام می دادند آگاه خواهد ساخت.
خداوند متعال، رفتار مؤمنان با دیگران را با این روحیه انسانی توجیه می فرماید و وظایف تبلیغی آنها را بیان می کند تا رأی خود را به زور تحمیل بر دیگران نکنند، هر چند آنان مشرک باشند:
«ولو شاء الله ما أشرکوا وما جعلناک علیهم حفیظا وما أنت علیهم بوکیل».[10]
و اگر خدا می خواست آنان شرک نمی آوردند و ما تو را بر ایشان نگهبان نکرده ایم و تو وکیل آنان نیستی.
نصوص اسلامی در نهی از سب و لعن معروف اند. اگر وظیفه ما نسبت به مشرکان این است، پس با مسلمانانی که با یکدیگر برادرند و هدفی واحد دارند و دردها و آروزهای یکدیگر را احساس می کنند، چگونه است ؟!
یقینا احتمال توهین هم به هیچ وجه قابل تحمل نیست بویژه در جایی که طرف مقابل در اعتقادات ریشه دار به قدسیت برخی امور ایمان دارد.
هفتم: آزادی در انتخاب مذهب
بعد از آن که مذاهب را نتیجه اجتهاداتی دانستیم که مورد قبول اسلام است، باید آنها را راهی به سوی کسب رضایت الهی بدانیم و هر گاه مذاهب متنوع شدند، به طور طبیعی یک مسلمان باید با مطالعه آنها و بر اساس معیارهایی که به آن باور دارد، بهترین را انتخاب کند، تا ذمهاش بری شود و امانت و عهدش را ادا کرده باشد. در این صورت است که هیچ کس نمی تواند او را بر این انتخاب، ملامت کند. هر چند انتخابش مورد پسند نباشد. همچنان که اجبار افراد بر انتخاب مذهبی معین معنا ندارد، زیرا ایمان پیرو پذیرش قلبی و یقینی است و این امر جز با دلیل و برهان قابل دسترسی نیست.
در این جا تأکید می کنم که هر مذهبی حق دارد نظرات خود را توضیح دهد و از آن دفاع کند، بدون این که بر دیگران تعدی نماید یا به آنها ارعاب و توهین کند. ما طرفدار بستن باب بحث سالم و منطقی در عقاید، فقه یا تاریخ نیستیم، بلکه هر گونه فرصت طلبی، سوء استفاده از موقعیت، جدال بی ثمر و تحمیل رأی بر دیگران را مردود می دانیم.
ما بر این باوریم که تمام تجاوزاتی که در تاریخ طولانی ما رخ داده، ناشی از عدم پایبندی به قواعد گفت و گو است و فراموش کرده ایم که در حقیقت همه مذاهب برای اعتلای کلمه اسلام تلاش می کنند، براساس تصوری که از آن «کلمة الاسلام» دارند.
منبع: کتاب «تعدد مذاهب»، سید جلال میرآقایی، صص 32-39
[1] وسائل الشیعه، چاپ مؤسسة آل البیت (ع)، ج 16، ص ۱۹۰
[2] به مقاله استاد واعظ زاده خراسانی پیرامون موضوع در کتاب دراسات و بحوث، ج ۱، ص545 مراجعه شود.
[3] امثال این سخنان بسیار است و در کتاب های مختلف نقل شده است: از جمله کتاب
جلاء العیون از آلوسی، ص ۱۰۷ و کتاب تلبیس ابلیس از ابن جوزی و از کتاب های متأخر: الامام الصادق (ع) و المذاهب الأربعة، ج ۱، ص ۱۷۵.
[4] می توان به کتاب الایمان در صحاح و کتاب های حدثی مثل جامع الأصول ابن اثیر جزری جزء اول مراجعه کرد.
[5] شواهد بسیاری نزد ما وجود دارد که خیلی تمایل به ارائه آن نداریم.
[6] سبا/24
[7] سبا/25
[8] این حدیث را مسلم از ابوهریره در کلامی طولانی روایت کرده است
[9] انعام/108
[10] انعام/107