در حال بارگذاری ...

اصلا اختلاف در سلیقه و در طریقه آنقدرها که بدنام است نه بد است نه جرم. لازمه حیات و تکامل، تفصیل و تنوع است. افراد و اجتماعات مختلف، ناچار بر حسب شرایط مربوط و احتیاجات و مقتضیات و امکانات، هر یک طرفی را می گیرند و پیش می روند.

مهندس مهدی بازرگان

اختلافات عقیدتی و جنگها

تفرقه ها و تعصبهای مذهبی از بزرگترین عوامل جدائی و جنگ شده است. اعم از جنگهای خارجی و اغتشاشات داخلی مسلحانه با فشارها و کشتارهائی که تحت عناوین انکیزیسیون و غیره امنیت و آزادی را از صحنه ممالک اروپا در تمام قرون وسطی دور نموده بود.

البته نباید تصور کرد که اینها مال گذشته است و جنگ مسیحیها و ذلت یهود(مائده ۷۰ و آل عمران ۱۰۸) تمام شده است. عمر کوتاه خود ما هنوز قتل و شکنجه شش میلیون یهودی را به فرمان هیتلر در یکی از متمدن ترین ملل مسیحی جهان به خاطر دارد. همچنین تصفیه عده ای از دکترهای یهودی به دستور استالین در شوروی. هیچ دلیلی در دست نیست که صحنه های گذشته در آینده باز تکرار نشود.

در آسیا نیز اختلافات و تعصبات فرقه ای هندو و مسلمان چه فجایع هلاکت بار وحشیانه در آستانه استقلال هندوستان به بار آورد؟

همچنین نباید تصور کرد که چون در سایه فرهنگ و رشد علمی تعصبها و علاقه های مذهبی تخفیف یافته اختلافات مذهبی دیگر بی اهمیت و بی اثر می باشد.

اختلافات مذهبی هنوز هم در ریشه و مایه دسته بندیها و خصومتهای ملی و بین المللی جلوه گر است. تازه اگر اختلاف مذهبی کم اثر شده باشد. اختلافهای عقیدتی در زمینه های فلسفی و اجتماعی و سیاسی وجود دارد و خیلی هم مؤثر و مهم است.

مسلم است که همزیستی مسالمت آمیز و صلح و امنیت، مادام که هم فکری و اشتراک منافع وجود نداشته باشد حرف مفت است. به همان دلیل که داعیان چنین افکار و صاحبان مکاتب سیاسی با تمام نیرو در داخل کشورها و احزاب خود سعی می نمایند وحدت عقیده و مکتب ایجاد نمایند.

کارل مارکس و سوسیالیستهای به قول خودشان علمی و مادی در عین آنکه آمدند مذهب و خدا را کنار زدند، به جای آن ایدئولوژی به وجود آوردند و تمام فعالیتها و دوستی و دشمنیها را روی ایدئولوژی و بر پایه اختلافات طبقاتی و مسلکی بردند.

بنابراین، هم اختلاف عقیده اعم از مذهبی و مسلکی وجود دارد، و این اختلاف عقیده منشأ و مبنای جنگها و مانع وحدت مردم روی زمین می شود، و هم شقوق و شعبه های فلسفی و اجتماعی که در نتیجه تمرق و تضاد در استنباطها و در آراء اتخاذی نسبت به فلسفه و هدف حیات پیدا شده است و ملتها و مردم را نسبت به هم دور و دشمن ساخته و می سازد.

این نظریه را والتر لیپمن (Walter Lipmann) نویسنده و روزنامه نگار مطلع و معروف امریکائی که در جریانهای سیاسی و اجتماعی روز دنیای غرب و شرق وارد است، در کتاب «فلسفه اجتماع» چنین بیان می کند:

«... کتاب مقدس و سایر کتب کلاسیک گنجینه ای از دانش محسوب می شوند ولی با این وصف، در آن کتب درباره اصول اخلاقی گزارشهای جامع و اصولی یافت نمی شود که بشر بتواند پاسخ مسائل مشکل خویش را به وضوح و روشنی از آنان پیدا کند... در این گنجینیه های دانش قوانین مشخصی برای روشن شدن نحوه رفتار بشر وجود ندارد و اگر چنین دستورات و قوانین در این کتب وجود داشت معلوم نبود که وضع بشریت امروزی چه صورتی داشت و چه تحولاتی یافته بود. زیرا کلیه جنگها و مخاصمات وحشتناک و نفرتی که دستجات مختلف بشری نسبت به هم پیدا کرده اند نتیجه استنتاج غلطی است که مردم از اصول و دستورات کلی مندرج در این کتب تحصیل نموده اند.»

قرآن به این نکته یعنی اثر سوء اختلاف در کتاب و دین خدا و استنباطهای غلط که منتهی به مخالفت و دشمنی می شود عنایت و از آن امتناع داشته است، به پیغمبر آخر الزمان و به امت او کرارا و مؤکد دستور می دهد از اختلاف و انشقاق چه ما بین خود و چه با سایر مذاهب توحیدی، احتراز نمایند:

وَ ما کانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً واحِدَةً فَاخْتَلَفُوا...(یونس / 19)

وَلَا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعًا ۖ کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ (روم / 31و32)

بقره / 176) إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِی الْکِتَابِ لَفِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ ( ...

إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ ۚ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِمَا کَانُوا یَفْعَلُونَ (انعام / 159)

نه تنها امر به خودداری و احتراز از اختلاف و تفرقه و انشقاق می شود بلکه مأموریت مثبت داده و گفته می شود که برای برقراری دین واحد دعوت نما و استقامت ورزیده بین اهل کتاب اعتدال بر قرار ساز.

دور زدن اختلاف

اما اختلاف (اختلاف در استنتاجها و در اتخاذ رویه و منهاجها) در بسیاری موارد غیر قابل احتراز است. واقعیتی است طبیعی و انسانی. اصلا بعثت پیغمبر ما و ظهور دین اسلام مگر خود یک آهنگ تازه در این کنسرت ادیان و افکار نبود؟

اتفاقا از اسلام بیش از سایر ادیان فرقه و مذهب منشعب شده است! هر قدر یک دین عالیتر و دقیقتر و بر پایه عقل و استدلال باشد اشکال و اختلاف در درک و اجرای آن بیشتر می شود.

قرآن به این معنی توجه دارد و اصرار در مقابله کردن با آن نمی نماید و تحمیل نظریات اختلافی و فرعی و اختصاصی را نمی خواهد، به چیز دیگری اهمیت می دهد:

وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً ۖ وَلَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ. (هود / 118)

...لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا ۚ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَٰکِن لِّیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ ۖ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ ۚ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ.( مائده / ۴۸)

ملاحظه می کنید که صریحا گفته می شود اختلاف همیشه هست و خلاف مشیت خدا (و بنابراین مصلحت) نیست، برای هر کدام از شما شریعت و طریقتی قرار دادیم تا شما را با آنچه داده ایم آزمایش و تربیت نمائیم ، از این بابت با هم منازعه و مجادله نداشته باشید، در خیرات و خدمات از یکدیگر جلو بزنید. بالاخره همگی پیش خدا بر می گردید و او اختلافهایتان را حل خواهد کرد.

اصلا اختلاف در سلیقه و در طریقه آنقدرها که بدنام است نه بد است نه جرم. لازمه حیات و تکامل، تفصیل و تنوع است. افراد و اجتماعات مختلف، ناچار بر حسب شرایط مربوط و احتیاجات و مقتضیات و امکانات، هر یک طرفی را می گیرند و پیش می روند. مثل شاخه های یک درخت. تشعب و تنوع عین تحرک و ترقی است. با وجود و با توجه به آن باید ایجاد وحدت کرد. وحدت از راه مشترکات. مشترکات در مبدأ و در مقصد و منافع . همان طور که شاخ و برگهای پراکنده یک درخت از تنه واحدی روئیده و به آن پیوسته اند و ریشه مشترکی دارند که بوجود آورنده و خوراک رساننده به همه است.

به عنوان مثال دیگر؛ خویشاوندی و خانواده را می توانیم در نظر بگیریم. آنچه برادرها و خواهرها و سپس عموزاده ها و عمه زاده ها را به هم پیوند می دهد و در بسیاری از مواقع ایجاد الفت و استفاده و استمداد و احیانا رفع اختلاف می نماید جمع شدن در خانه پدربزرگ و احساس یک اتصال و ریشه مشترک است.

قرآن راهی را که اتخاذ کرده است پیش کشیدن ریشه واحد و تنه مشترک درخت کهن و پر شاخ و برگ امتهای موحد است.

ریشه یا مبدء واحد اهل کتاب خداست و تنه مشترک و پایه گذار ادیان توحیدی امروزی یعنی پدر پیغمبران آنها ابراهیم خلیل است.

این سیاست و فکر، محور دعوت و مرجع جدال با اهل کتاب در سراسر قرآن می شود:

وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ ۖ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنزِلَ إِلَیْنَا وَأُنزِلَ إِلَیْکُمْ وَإِلَٰهُنَا وَإِلَٰهُکُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ.(عنکبوت / 46)

و وَقَالُوا کُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ تَهْتَدُوا ۗ قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا ۖ وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ. (بقره / 135)

۶۴) آل عمران / (قُل یا أَهلَ الکِتابِ تَعالَوا إِلىٰ کَلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وَبَینَکُم أَلّا نَعبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلا نُشرِکَ بِهِ شَیئًا وَلا یَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضًا أَربابًا مِن دونِ اللَّهِ

وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللَّهِ جَمیعًا وَلا تَفَرَّقوا ۚ وَاذکُروا نِعمَتَ اللَّهِ عَلَیکُم إِذ کُنتُم أَعداءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلوبِکُم فَأَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ إِخوانًا (آل عمران / ۱۰۳)

دقت مجدد روی آیات فوق ضرر ندارد:

آیه آخر منظور یا لااقل یکی از محصولهای تجمع و توسل به ریسمان الهی و عدم تفرق را الفت بین دلها و احساس برادری در طریق امحاء دشمنی بیان می فرماید. پس قصد و نقشه معلوم است چیست. (البته این آیه و توصیه، در پایان و پس از فراغ از بحث بسیار طولانی است که با اهل کتاب به عمل آمده است)

آیة ما قبل آخر از کلیه اهل کتاب که دارای پیغمبران و شریعتها وطریقتهای مختلف اند و حاضر نیستند زیر پرچم اسلام محمدی و قرآن عربی بروند دعوت می نماید بیائید با هم بر سر کلمه مشترکی که مورد قبول همگی ما می باشد. جمع شویم و آن اینکه جز خدا کسی را نپرستیم، چیزی را با او در اطاعت و پرستش شریک نسازیم و خارج از خدا خودهایمان را ارباب نگیریم. اسلام به این حداقل ساده مشترک راضی است.

آیه ۱۳۵ سوره بقره که مضمون آن در آیات دیگر نیز چند بار آمده است نظریه و اصرار اهل کتاب را منعکس می سازد. هر کدام از آنها می گویند به دین و دسته(ملت) ما بیائید تا راه سعادت و نجات بیابید، قرآن می گوید چه بهتر که جزو ملت و پیرو ابراهیم شویم، ابراهیمی که دوستدار خدا بود و از شرک اجتناب می ورزید.

بالاخره آیه اولی که آن هم از میان آیات مشابه مکرر نمونه آورده شده است طرز برخورد و شعار مسلمانها را در بحث با اهل کتاب تعیین می نماید و می گوید؛ به هیچ وجه نباید راه لجاج و تمسخر و تفاخر و تفرفه را در پیش گرفت بلکه باید به نیکوترین و پسندیدہ ترین وجه به بحث با آنها پرداخته خود را از آنها و آنها را از خودمان بدانیم و پای ریشه مشترک یعنی خدای واحد را پیش بکشیم. (صرف نظر از همه حرفها، آیا هیچ مؤسس مکتب و مسلک چنین بلندی نظر و سعه صدر آن هم با مخالفین سرسخت خود که غالبا قصد نابودی او و امت و شریعتش را داشتند نشان داده است؟ آیا دعوت به سازش و صلح از این منطقی تر، منصفانه تر و مردانه تر دیده اید؟!)

منبع: مجموعه آثار مهندس بازرگان، ج9، صص208-214




نظرات کاربران