در حال بارگذاری ...

هدف على کنار هم قرار گرفتن شیعه و سنی بدون اختلاف بود که موفق هم شد. برنامه دیگرش برای کنار هم قرار دادن شیعه و سنی، افطاری بود. ماه رمضان که شد، سه چهار شب افطاری داد...شیعه و سنی کنار هم سر یک سفره.

به روایت همسر شهید

پاکستان به خاطر بافت فرقه گرا و قبیله ای، شرایط مناسبی برای ایجاد تفرقه داشت. تمرکز فعالیت های علی هم روی وحدت شیعه و سنی بود. وهابی های فعال در منطقه، همه فعالیت های خانه فرهنگ را زیر نظر داشتند. هر چه علی بیشتر شیعه و سنی را کنار هم قرار می داد، بر تعداد و شدت تهدیدهای جانی وهابی ها افزوده می شد. البته على اصلا این مسائل را در خانه مطرح نمی کرد و با من هم در میان نمی گذاشت. من از حرف ها و رفتارهای مراجعین می فهمیدم که خبرهایی هست. خانم هایی که به دیدنم می آمدند، سعی می کردند متقاعدم کنند که از پاکستان برویم. آنها اصرار می کردند:

- آقا رو از اینجا ببر. ما لیاقت ایشون رو نداریم. آقای رحیمی با خودش یه انقلاب آورده. رفتار خوبی با شما نمیشه.

کمی با فضای پاکستان و شیعه کشی‌ای که درش جریان داشت، آشنا بودم و خاطره ای که از ترور شهید گنجی داشتم، با این هشدارها بیشتر برایم زنده می شد. با این حال، از این همه اضطراب و اصرار تعجب می کردم که چرا باید چنین کاری بکنم؟ آرامشان می کردم که این قدر نگران نباشند. غافل از اینکه آنها بافت مذهبی کشورشان را بهتر از من می شناختند و احساس خطر شان بی دلیل نبود. سعی می کردند به من هشدار دهند؛ ولی من آرامش على را در کار و برنامه هایش می دیدم و این باعث می شد از این همه ترس و نگرانی شان تعجب کنم. مستخدمی داشتیم که برای کمک به من در کارهای خانه می آمد. خرید برای خانه و سبزی پاک کردن با او بود. هر روز یک آیه الکرسی برای علی می خواند و بهش فوت می کرد. یا آیة الکرسی ای را که به دیوار زده بودیم، نشانش می داد و می گفت: «به این نگاه کن، بعد برو». به من هم سفارش می کرد که اگر خودش نبود، این کارها را انجام دهم و نگذارم علی بدون دعا از خانه خارج شود.

جالب اینکه تهدیدات از طرف اهل سنت نبود، چون على طوری کار می کرد که دیگر بحث شیعه و سنی وجود نداشت. هر رفتاری هم که باعث اختلاف این دو می شد را طرد می کرد. همه تلاشش برای نزدیکی شیعه و سنی به هم بود.

یکی از برنامه های زیرکانه اش، مراسم روز قدس بود. طرح مراسم و امکانات را در اختیار شیعه و سنی گذاشت و قرار شد خودش به عنوان مهمان در مراسم شرکت کند. برنامه بسیار جالبی هم شد. دکور خوب و سخنرانی و مشاعره و پذیرایی. بازتاب گسترده ای در روزنامه ها داشت. همه مراسم روز قدس را می دیدند؛ ولی هدف على کنار هم قرار گرفتن شیعه و سنی بدون اختلاف بود که موفق هم شد. برنامه دیگرش برای کنار هم قرار دادن شیعه و سنی، افطاری بود. ماه رمضان که شد، سه چهار شب افطاری داد. سفره های افطار را در محوطه چمن انداختیم که همه جا بشوند. اساتید و دانشجویان کلاس زبان فارسی و کامپیوتر و نقاشی را خانوادگی دعوت کرد. شیعه و سنی کنار هم سر یک سفره. روحانیون پاکستانی که به خانه فرهنگ رفت و آمد داشتند هم بودند. نزدیک اذان همه جمع شدند. اهل سنت کمی پیش از اذان روزه شان را با شیر چای باز کردند و بعد منتظر اذان ماندند که همراه شیعیان سر سفره شام بنشینند. علی نوار ضبط شده اذان را پشت بلندگو گذاشت و همه با هم سر سفره ها نشستند. آن شب ها من و بچه ها هم در حیاط کنار خانم ها افطار کردیم. جوی که بینمان بود، باعث می شد فراموش کنیم چه کسی اهل سنت است و چه کسی شیعه. علی هم همین را می خواست. دوست داشت مسلمانها کنار هم جمع باشند.

در پاکستان شیعیان، حضور چندانی در مجامع عمومی نداشتند و مطرح شدنشان محدود می شد به اجرای مراسم های مذهبی، اعیاد معصومین (علیهم السلام) و به ویژه عزاداری سیدالشهدا (علیه السلام). در بیشتر مواقع هم، این حضور تأثیر عکس داشت، چون در بعضی از مراسم ها اختلافات شیعه و سنی بیشتر به چشم می آمد.

اتحاد شیعه و سنی، اصلی ترین دغدغه علی بود. به خصوص در کشوری مثل پاکستان که به خاطر وجود فرقه های مختلف، شرایط مناسبی برای اختلاف بین این دو مذهب وجود دارد. برای همین، برنامه هایش روی وحدت متمرکز بود.

همه این فعالیت ها و مشی وحدت جویانه على و بلند شدن آواز خانه فرهنگ و مسئول جدیدش، هر روز تهدیدات تلفنی و مکتوب را جدی تر می کرد. تهدیدش می کردند که تا خودت و خانواده ات را از سر راه برنداشته ایم، از اینجا برو. البته من تا شب شهادت علی، در جریان جزئیات هیچ کدام از اینها نبودم. از متن دقیق تهدیدها چیزی به من نمی گفت؛ ولی از رفتارهای او نگرانی اش را حس می کردم...

منبع: کتاب «رسول مولتان»، صص101-103




نظرات کاربران