مردم گمیشان هم آنها را مثل برادران و خواهران شان دوست داشتند و قدردانی می کردند.تنها چیزی که نشان و اثرش را نمی دیدم و نمی دیدید اختلاف مذهب بود.
روح الله رجایی-امدادگر هلال احمر
۹فروردین بود.همراه با رییس جمعیت هلال احمر به منطقه آق قلا رفتیم.دکتر پیوندی البته پیش از من هم برای فرماندهی بحران به منطقه رفته بود.شب قبلش در شیراز بود و خسته از آن سفر و با کم خوابی زیاد باز به منطقه آمد.
قرار بود به گمیشان برویم و چون راه ها بسته بود با بالگرد رفتیم.از آن بالا بحرانی بودن اوضاع بیشتر به چشم می آمد.دکتر مدام دستورهای لازم برای توزیع اقلام را می داد.اما گره کور تر از چیزی بود که به این زودی ها باز شود.وقتی از بالا به چیزی روی زمین نگاه می کنی،کوچک تر به نظر می آید.اما این بار فرق می کرد و ارتفاع گرفتن مثل اینه ای شده بود که حتی مشکل روی زمین را بزرگتر نشان می داد.
در گمیشان فرود آمدیم و با تراکتور به محله ها سرکشی کردیم.آب بالا بود و قصد رفتن هم نداشت.
بزرگی بحران روی زمین هم خود نمایی می کرد.
تنها چیزی که آن جا دلم را آرام می کرد برادری بود و برادری.
امدادگران هلال احمر از شهرهای دیگر آمده بودند،از قم،از اصفهان،از مشهد و فداکارانه برای توزیع اقلام تلاش می کردند.مردم گمیشان هم آنها را مثل برادران و خواهران شان دوست داشتند و قدردانی می کردند.تنها چیزی که نشان و اثرش را نمی دیدم و نمی دیدید اختلاف مذهب بود. جلوه دیگر این برادری را در مسجد جامع حنفی گمیشان دیدم، وقتی دکتر پیوندی و بقیه امدادگران پشت سر امام جماعت اهل سنت مسجد نماز ظهر را خواندند، به افق وحدت، به رسم برادری...