شرط قبول عبادات، غیر از شرط صحت است. یک معنای قبول این است که اگر قبول شد، خداوند ثواب می دهد. این که می گویند: عملت مقبول نیست؛ یعنی ثواب به آن نمی دهند، نه اینکه عمل باطل باشد. باطل آن است که در آخرت به خاطر انجام ندادن عمل، استحقاق عقاب دارد. بنابراین عمل مخالفان مذهب باطل نیست.
*این همه روایاتی که گفته است، مخالفان کافرند و کسانی که ولایت را نپذیرند، در جهنم اند و به اینها استناد می شود، اینها را چطور می شود توجیه کرد؟
مباحث با هم مخلوط نشوند. در بحار یک باب راجع به این است که ولایت شرط صحت عبادت است یا شرط قبول آن؟ در تمام این احادیث، من یک روایت معتبر السند و ظاهر الدلالة پیدا نکردم که دلالت کند بر بطلان عمل غیر امامی. می گوییم قدر متیقن، شرط قبول است. البته قبولی عبادات شرایط دیگری هم دارد، «انما یتقبل الله من المتقین»(مائده/27) تقوا هم شرط است. حدیث معتبر دارد، کسی که شراب می خورد، چهل روز نمازش قبول نمی شود. در قرآن به نقل از هابیل آمده است: «إنما یتقبل الله من المتقین» خداوند به این گفته هابیل راضی بوده که آن را در قرآن نقل کرده است.
به هر صورت، شرط قبول عبادات، غیر از شرط صحت است. یک معنای قبول این است که اگر قبول شد، خداوند ثواب می دهد. این که می گویند: عملت مقبول نیست؛ یعنی ثواب به آن نمی دهند، نه اینکه عمل باطل باشد. باطل آن است که در آخرت به خاطر انجام ندادن عمل، استحقاق عقاب دارد. بنابراین عمل مخالفان مذهب باطل نیست. عده ای این را قبول دارند یا مثلا در حج هم این روایت هست که اگر اهل سنت حج کنند، درست است. اینها مؤمن هستند و ما و شما الآن گوشت ذبح شده، توسط آنان را می خوریم، زیرا ذبیحه آنها پاک است. از نظر مشهور فقها، تزویج با یک دختر سنی جایز است. این که شیعه دختر به سنی بدهد و یا از آنها دختر بگیرد، جایز است.
من در کتاب عدالة الصحابه نوشتم، روایت هایی که داریم که «الاسلام ما علیه ظاهر الناس من شهادة أن لا اله الا الله و أن محمدا رسول الله و إقامة الصلاة و ایتاء الزکاة»[اسلام آن چیزی است که مردم آنرا اظهار میکنند، از شهادتین و نماز خواندن و پرداخت زکات] به همین معنی است، «و علیه جرت المواریث و المناکح»؛ بر همین ظاهر اسلام(ارث و ازدواج) جاری شده است. در بین این روایات، احادیث معتبر هم وجود دارد. سنی ها هم شبیه این روایت را دارند، که اینها مسلمانند. حتی بعضی روایات بالاتر می خواهد بگوید که مثلا ناصبی ها هم محکوم به اسلام هستند. این مسایل از بحث فقهی خارج می شود. در فقه شاید کسی طرفدار آن نباشد؛ مثلا به طور مثال، در روایت معتبری آمده است که راوی می گوید: من به امام چهارم گفتم: این خانمی که تازه گرفتید، از خوارج است و از علی(ع) بدگویی می کند و اگر باور ندارید، یک روز از خانه بیرون بروید، من با او صحبت می کنم، شما گوش کنید. امام از خانه بیرون رفتند و او یک چیزی از پشت در به آن زن گفت و او هم از امام علی بدگویی کرد؛ زیرا ناصبی دو آتشه بود. بعد امام چهارم که شنید، او را طلاق داد. خوب حالا اگر گفتیم که این زن کافر است و نکاح کافر هم بر مسلمان حرام است، پس نعوذبالله این مدتی که امام با او بوده، آیا حرام به جا آورده است؟ بنابراین اگر نکاح باطل باشد، آن وقت غیر قانونی است و آیا می شود نعوذباللہ کسی این را در مورد امام بگوید - با آن عقایدی که شیعه درباره امام دارد - خوب در واقع این زن برای امام حرام بوده است، ولی به حسب ظاهر اصالة الحلیه او را پاک کرده؛ یعنی در حقیقت امام مرتکب حرام نشده است.
درباره پیغمبر(ص) هم همین طور است. یکی از زوجات آن حضرت با فاطمه زهرا و على(ع) مخالف بود و تا آخر عمر هم امامت حسن و حسین علیهماالسلام را نپذیرفت و در مخالفت باقی ماند. خوب اگر بنا باشد که ناصبی یا مخالف، کافر باشد، اینها چطور می شود؟ اینها واقعیاتی تاریخی است که قابل انکار نیست.
روایت معتبری داریم در کافی از هشام، که ام کلثوم را علی(ع) به خلیفه دوم تزویج کرد؛ البته اول امام راضی نبود و نمی خواست به او بدهد، ولی عباس وساطت کرد و حضرت قبول کرد. برخی گفته اند: ممکن است نکاح دختر علی با فلانی واقعا باطل بوده و علی از ترس راضی شده است! آیا ممکن است نعوذبالله کسی تحمل مقاربت غیر مشروع با دخترش را بکند؟ من و شمایی که ایمان ضعیف داریم، آیا این کار را می کنیم؟ می گوییم اگر کشته شویم، برای ما بهتر است. بنابراین اگر صحیح نبود، علی(ع) چطور راضی شد؟
*پس شما می فرمایید ناصبی ها کافر نیستند؟
من نمی خواهم فتوا دهم، من می خواهم شواهد را نقل کنم. گفتم که اکنون فوق فقه صحبت می کنم؛ یعنی ما نباید دچار تعصب شویم - مثل وهابی ها که دچار تعصب شدند و غیر از خود، همه را کافر می دانند - نباید در محیط های تشیع مانند قم و نجف بنشینیم و بگوییم، اسلام فقط همین تشیع است و بس و بین اسلام و تشیع از میان نسب اربعه، نسبت تساوی برقرار است. باید کمی بیشتر فکر کنیم و معاشرت و رفتار در زمان پیغمبر(ص) را مورد ارزیابی قرار دهیم.
تاریخ نقل می کند: دختر اشعث بن قیس - که امام حسن مجتبی(ع) او را خواست - فرد بارز ناصبی ها بود، که به کشتن امام حسن(ع) راضی شد. آن نکاحها چه می شود؟ آیا آنها را تخطئه می کنیم؟ آیا تاریخ را قبول نمی کنیم؟ ممکن است یک نفر اصرار کند و بگوید، ازدواج دختر اشعث با امام حسن مجتبی(ع) سند معتبری ندارد، اما در موارد گذشته که سندش معتبر است، آنها چطور می شود؟ مگر این که آدم تعصب به خرج دهد و همه را نادیده بگیرد که این کار اشتباه است.
مقصرین و معاندین به جهنم میروند نه قاصرین
منتهی این سؤالی که شما مطرح کردید، سؤال خوبی است. آن طرف هم روایت دارد، همین که فرمودند اینها به دوزخ می روند و چه می شوند؛ اگر بخواهیم بگوییم که روایت اطلاق دارد که تمام مخالفان به دوزخ می روند، قطعا باید از این اطلاق دست برداریم. بلکه این روایت را باید مخصوص کنیم به معاندان و مقصران، نه به قاصران. «لیهلک من هلک عن بینة ویحیى من حى عن بینیة»(انفال/42) بدون اینکه حجت بر آنها تمام شود و جاهل قاصر باشند، آنها چرا به دوزخ بروند؟ من یقین دارم که زنهای هندو در بیابان های هندوستان، در قبیله های هندوستان یا کسانی که در چین یا در شوروی هستند، اینها جاهل قاصرند. آن عقل و فکر یک زنی که آن بتی که می بیند، پدر و جدش به آن احترام کرده اند، الان هم از عمق دلش آن بت را عبادت و تعظیم می کند و احتمال هم نمی دهد که این باطل باشد، همان طور که یک زن شیعه می آید به حرم حضرت معصومه و احتمال هم نمی دهد که زیارت حضرت معصومه باطل باشد. بنابراین اگر مراد روایت این باشد - و همچنین اگر روایات معتبر السند داشته باشیم که اطلاق داشته باشد که همه مخالفان به جهنم می روند - باید قید کنیم که مقصرین و معاندین، نه قاصرین.
امروزه هشتاد تا نود درصد سنی ها قاصر هستند. همان طور که عده ای از شیعه هم از روی تقلید شیعه شده اند، در مورد سنی ها هم همین طور است. آنها هم قاصرند، اینها هم قاصرند. نه آنها مجتهد بوده اند و نه اینها مجتهدند. یک عده خاص می فهمند، دیگران نمی فهمند. اما اگر بگوییم که نه، مراد از این روایات، ناصبی ها هستند یا معاندان، بنابراین، این روایات از ابتدا اطلاق ندارد و بحث تمام است و حاجت به تقیید آن روایات نداریم؛ بلکه در پاره ای از احادیث معتبر آمده است که اگر آنها ناصبی نباشند، خدا به فضل و کرم خود آنها را داخل بهشت می برد. در تفسیر المیزان هم به آن اشاره شده است.
به هر حال، اینها مربوط به احادیث است که اگر سندش معتبر باشد که داریم که در روز قیامت چند دسته را می آورند به میدان قیامت و آنها را امتحان می کنند و آنها کسانی هستند که حجت بر آنها تمام نشده است.بحارالأنواربگوید به بهشت می رود، باید قبول کنیم. حالا عذاب آخرت به دنیا مربوط نیست. در جنگ با کفار وقتی پیامبر(ص) و مسلمانان، کفار را می کشتند، یا اسیر می کردند، از آنها سؤال نمی کردند که این فرد قاصر است یا مقصر. این احکام وضعی دنیاست. کافر نجس است، قاصر و مقصر ندارد، بنا به قول مشهور امامیه. آنها در جنگ کشته و یا اسیر می شدند. اینها احکام وضعی دنیاست. اگر در دنیا حجت بر آنها تمام نشده باشد، در آخرت آنها مستحق عقاب نیستند. روایاتی در جلد پنجم
منبع: تقریب مذاهب از نظر تا عمل، صص65-69