سردار با حالتی خاص گفت: یکبار در جبهه در سنگری خودم شاهد بودم که دو رزمنده شیعه و سنی در کنار هم در حال مبارزه با دشمن بودند و بهم کمک های فراوانی می کردند که ناگهان گلوله بمبی به سمتشان شلیک شد و هر دو نفر شهید شدند.
خبرنگار شبکه خبر دانشجو
یادم می آید یک روز که در جمع منتخبان دانشجویی دانشگاه های سراسر استان سیستان و بلوچستان سردار رجبعلی محمدزاده، فرمانده سپاه سلمان برای سخنرانی آمده بود، تمامی محور سخنش این بود که باید با همان روحیه دوران دفاع مقدس تمام کارها را پیش برد و اصرار داشت که باید به این موضوع باور عمیق قلبی داشته باشیم.
او می گفت: برای هر نوعی چالش یا برنامه ای که در دانشگاه دارید باید به فرهنگ دفاع مقدس رجوع کنید. هنگامی که دانشجویان اهل سنت نیز از او سوال می کردند همان جواب را تکرار می کرد.
در پایان جلسه خودم را از لا به لای جمعیت به سردار رساندم با اشتیاق گفتم از «شبکه خبر دانشجو» هستم و یک سوال دارم.
سردار محمدزاده خندید و گفت: ما که حرف هایمان را در جلسه زدیم ولی با این حال در خدمتیم!
خیلی رسمی و ژورنالیستی!! پرسیدم: برای تقویت وحدت بین دانشجویان شیعه و سنی چه نظری دارید و در دانشگاه چه باید کرد؟
با همان لبخند همیشگی و در حالی که شانه هایم را فشار می داد گفت: رجوع دانشجویان اهل سنت و تشیع به فرهنگ دفاع مقدس والسلام.
گفتم سردار! فقط همین !
جواب داد: راه فقط همین هست.
و رفت.
کمی که دور شد دوباره به سمت من و دیگر دانشجویان برگشت و گفت: خاطره ای برایتان تعریف می کنم از من به یادگار داشته باشید!
سردار با حالتی خاص گفت: یکبار در جبهه در سنگری خودم شاهد بودم که دو رزمنده شیعه و سنی در کنار هم در حال مبارزه با دشمن بودند و بهم کمک های فراوانی می کردند که ناگهان گلوله بمبی به سمتشان شلیک شد و هر دو نفر شهید شدند.
سردار ادامه داد: هنگامی که خود را به سنگر رساندم دیدم گوشت و خون این دو رزمنده شیعه و سنی چنان بهم آمیخته شده است که نمی توان از هم تفکیک کرد.
سردار بعد نگاهی به دانشجویان شیعه و سنی که دوربرش جمع بودند، کرد و گفت: گفتم رجوع به فرهنگ دفاع مقدس فقط همین راه درست است ، باید با هم اینجوری باشیم و از ته قلب به این موضوع یقین قلبی داشته باشیم.
آن روز با خودم گفتم که این خاطره را که نمی شود تبدیل به خبر کرد! اما هنگامی که گوشت و خون سردار محمد زاده به اتفاق دیگر فرمانده هان سپاه با خون سرداران، ریش سفیدان و برادران اهل سنت بر اثر انفجار انتحاری یکی شده بود با خودم گفتم: سردار به حرفی که می زد باور عمیق داشت.
*این متن و خاطره توسط فرزند شهید محمدزاده به اخوت ارسال شده است.