این طور عقیدهی اسلامی داشتن به هیچ جا ضرر نمیزد؛ نه به استعمار امریکا و سیاست منطقه ای او و نه به استبداد آریامهری و مطامع آنها ضرر میزد. برای اینکه مردمی، آهسته در گوشه و کنار گاهی دو رکعت نمازشان را می خواندند؛ گاهی هم زیارت خودشان را می رفتند و گاهی هم شمعشان را روشن می کردند؛ سینه شان را می زدند و عزاداریشان را می کردند.
شهید باهنر
باید این نکته روشن شود که اسلام آریامهری با اسلام علی(ع) و اسلام امام خمینی فرق دارد. یکی از جاهایی که بین دو اسلام، فرق درست میشود اینجاست. در ایران، اسلام بود اما اسلام آریامهری، خیلی هم روضه خوانی و تشریفات ضریح درست کردن و اینکه چادری سرش بکند و برود مشهد دو رکعت نماز بخواند و امثال آن ترویج میشد و مردم تشویق میشدند؛ یک مراسم سنتی باستانی که مسجد رفتنش مثل دیدار از تخت جمشید و دیدار از یک موزه بود، تلقی میشد.
این طور عقیدهی اسلامی داشتن به هیچ جا ضرر نمیزد؛ نه به استعمار امریکا و سیاست منطقه ای او و نه به استبداد آریامهری و مطامع آنها ضرر میزد. برای اینکه مردمی، آهسته در گوشه و کنار گاهی دو رکعت نمازشان را می خواندند؛ گاهی هم زیارت خودشان را می رفتند و گاهی هم شمعشان را روشن می کردند؛ سینه شان را می زدند و عزاداریشان را می کردند. این مذهب، تنها به صورت یک مراسم سنتی منزوی از زندگی و از جامعه بود. این نوع عقیده نه تنها آزاد بود بلکه ترویج هم میشد.
اما اسلام دیگر، اسلامی است به صورت یک مکتب که اصلا مبنای زندگی می شود. بانک، کشاورزی، صنعت، حکومت، تشکیل مجلس، جاده سازی و روابط ما با کشورهای بیگانه، خرید اسلحه، اینکه انرژی اتمی داشته باشیم یا نه، صنعت ما مونتاژ باشد یا مستقل، تمام اینها روی مبنای مکتب و عقیدهی اسلامی ما بنا می شود؛ یعنی این عقیده ای است که آنچنان در تمام این شئون و نظامات زندگی ما ریشه میدواند که تا همهی زوایای زندگی را شامل می شود. این یک عقیدهی توحیدی اصیل اسلامی علوی سازنده ای می شود که «قولوا لااله الا الله تفلحوا» معنایش این است.
قبلا می گفتند اینکه پیامبر (ص) فرمود بگویید: «لااله الاالله» تا رستگار شوید، ما تسبیح دست می گیریم و هزار مرتبه می گوییم، اما هیچ خبری نیست و هیچ رستگاری هم نیست. این نوع گفتن، همان عقیده ای است که به صورت یک سنت پدری و مادری عادی منزوی از زندگی و حکومت و میدان جهاد و روابط بین المللی است. این یک عقیده ی سنتی است که در کشورهای غربی و در کشورهای شرقی هم می تواند باشد و به هیچ جا هم ضرر نمیزند بلکه جاده را برای آنها صاف می کند؛ چون انسان سرگرم می شود و دلخوش است و فکر می کند که مسلمان است، کاری هم به آنها ندارد و آنها هم مرتب می چاپند و می برند.
طوری ما و جامعه ی ما را ساخته بودند که وقتی قرارداد نفت بسته می شد، مثل این بود که آب از آب تکان نخورده است؛ یعنی اگر چنانچه شما در محله تان میدیدید که یک نفر مشروب خورده است یا کسی تیمماش را غلط می گیرد با قرائت نمازش درست نیست، این برای شما بسیار مهم و خطرناک بود، ولی در کنار آن، وقتی یک قرارداد نفت را می بستند یا چند میلیارد دلار قرارداد خرید هشتاد «فانتوم» را می بستند یا قرارداد آمدن ده هزار کارشناس را می بستند، گویا هیچ مسئلهی ضد اسلامی پیش نیامده است.
البته آنها هم گناه است؛ نمی خواهم بگویم درست تیمم کردن مهم نیست، تیمم را باید درست کنید، قرائت نماز باید صحیح باشد، جلوی مشروب خواری را هم باید بگیریم؛ فکر نکنید می خواهم بگویم ارزش اینها کم است، بلکه منظور این است که ببینیم برداشتها چگونه بوده است. برداشتها طوری بود که ما در برابر تمام این مسائل بزرگ سیاسی بی تفاوت بودیم. انگار که اینها مسئله ی اسلامی و دینی و قرآنی نبود؛ می گفتیم به ما چه ربطی دارد؟
اما آن اسلامی که به معنای عقیده ی مکتبی، زیر بنای یک نظام توحیدی است، همان «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» است؛ همان که کفار قریش آن را می فهمیدند. آخر مگر پیامبر (ص) چه می فرمود؟ به مردم می فرمود بت نه و الله آری، بگوید «لا اله الا الله». اما چه شد که همه ی آنها بسیج شدند، توطئه کردند، یاران پیامبر(ص) را می گرفتند و شکنجه میدادند، پیامبر(ص) را تبعید و محاصره کردند، چه خبر شده بود؟ اگر مسئله، همان «لااله الاالله» گفتن معمولی بود هیچ اتفاقی نمی افتاد؛ ۳۶۰ بت در کعبه بود، یک بت و خدای ساختگی هم مردم در ذهنشان می ساختند و اسم «الله» را روی آن می گذاشتند، اما اثر «الله» را نداشت و هیچ کس هم به آنها کار نداشت. به همان دلیل که مسیحیان هم در مکه بودند و کسی با آنها کار نداشت، یهودیان هم در مدینه بودند و هیچ کس با آنها کار نداشت. اما این چه «لا اله الا الله» و عقیده ای بود که همه را به وحشت انداخت و همه برای کوبیدن پیامبر(ص) بسیج و متحد شدند؟
نمایندگان بعضی از این گروه های مبارز اسلامی در کشورهای مختلف افریقایی و جاهایی دیگر که درگیر مبارزه هستند، برای یک مصاحبه به دفتر حزب جمهوری اسلامی آمده بودند و از ما می پرسیدند: «آقا ! ما مسلمان هستیم شما هم مسلمان، ولی این اسلامتان را برای ما معنا کنید؛ معلوم می شود که اسلام شما غیر از اسلام ماست، برای اینکه اسلام شما به شما آنقدر قدرت و جان داد که توانستید در برابر بزرگترین قدرتهای طاغوت داخلی و خارجی مقاومت کنید، ولی برای ما خبری نیست. این اسلام را جمله جمله، برای ما معنا کنید.» اسلامی است که بیست سال قبل، پدران و اجداد ما هم داشتند ولی مرتب توسری می خوردیم؛ اموال و سرزمین و همه چیزمان را می بردند و دم نمیزدیم. اما این اسلامی که به سراغ او آمده است و ترجمه ی آن را از ما می خواهد، همان اسلامی است که ناگهان یک ملت را راه انداخت و حرکت ایجاد کرد. ما این اسلام و عقیده را می خواهیم و این را نباید از دست بدهیم. این همان چیزی است که پیامبر(ص) در حالی که فقط خودش بود و همسر و پسر عموی دوازده ساله اش، علی(ع)، یعنی فقط سه نفر بودند، در عین حال می گفت من حکومت های شرق و غرب را می بینم که در برابر اسلام تسلیم خواهند شد. منافقان می گفتند تماشا کن، خودش و همسرش و پسر عمویش هستند و اسلام تمام امت و تمام قدرتش همین است، ولی در سر می پروراند که حکومت ها و امپراطوری های روم و ایران در برابر اسلام تسلیم خواهند شد. آنها نمی دانستند این چه منبع نیرویی است و چقدر انرژی دارد و چه مبدأ حرکتی است. و دیدیم که این پیش بینی پیامبر(ص) جامهی عمل پوشید.
منبع: کتاب «مباحثی پیرامون انقلاب اسلامی» صص 204-207