متاسفانه عدهای دست به دست هم دادهاند که دشنامگویی را جزء سیره اهل بیت(ع) قرار داده و روشِ تبلیغیِ مطلوبِ تشیع معرفی کنند. در حالی که ائمه(ع) عبادُالرحمانی بودند که...
حجت الاسلام مهدی مسائلی
الف-جهر به سوء
بعضی برای توجیه دشنامگویی به مقدسات اهلسنت به آیه ۱۴۸ سوره نساء استدلال میکنند. در این آیه آمده است:
«لَّا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَن ظُلِمَ؛ خداوند دوست ندارد کسی با سخنان خود، بدیها(ی دیگران) را اظهار کند مگر آن کس که مورد ستم واقع شده باشد. خداوند شنوا و داناست».(ترجمه مکارم شیرازی)
این عده "الجهر بالسوء" را به گونهای معنا میکنند که شامل دشنامگویی نیز میشود، یعنی خداوند دشنامگویی را نمیپسندد مگر از ناحیه کسی که به او ظلم شده است. سپس اینگونه استدلال میکنند که کنار زدن امام علی(ع) از خلافت، ظلم به همه مسلمانان بود، و ما نیز به خاطر این ظلم میتوانیم به مسببان آن دشنامگویی داشته باشیم.
اما درباره این معنا باید به چند نکته توجه نمود:
۱. افرادی که چنین استدلالی را به کار میبرند معنایی نادرست از آیه ارائه میکنند. توضیح اینکه:
معنای 《جهر به سوء》 با 《جهرِ سوء》 متفاوت است. آشکارا بازگو کردن معصیتِ خود یا دیگران، مصداق《جهر بالسوء من القول》 است. این جهرِ بدی با جهرِ بد تفاوت دارد: جهر یا بد است یا خوب. اگر کسی آشکارا گناه کند و مثلاً آبروی کسی را ببرد، این جَهر، بد است؛ اما اگر شخصی به کسی در خفا یا علن ستم کند و مظلوم، ستم او را آشکار کند، این 《جهر به سوء》 است. جهرِ سوء برای همگان بد است و استثناء نمیپذیرد.(رک: جوادی آملی، تسنیم، ج۲۱، ص۲۴۷)
دشنامگویی نیز 《جهرِ سوء》 است نه 《جهر به سوء》. پس این آیه جوازی بر دشنامگوییِ مظلوم نیست.
با ملاحظه روایاتی که در ذیل این آیه وارد شده نیز میبینیم که در لسان روایات از این آیه برای یکی از مصادیق جواز غیبت استفاده شده است، یعنی مظلوم میتواند ظلمها و بدیهای ظالم را آشکارا بازگو کند و این بازگویی، ناپسندِ خداوند نیست.
افزون بر این، دشنامگویی در بیشتر موارد مستلزم یک نوع ظلم به طرف مقابل است. مظلوم در حیطه ظلمی که بر او رفته صاحب حق است و باید متناسب با همان حق، تظلم و دادخواهی کند. مثلا کسی که به دستش آسیب زدهاند، نمیتواند چشم طرف مقابل را کور کند! همچنین بر فرض تناسب فحاشی با ادای حق مظلوم، ظلم مراتب و درجات مختلفی دارد و تجویز دشنامگویی مطلق برای مظلوم، میتواند ظالم را مظلوم و مظلوم را ظالم کند.
۲.حتی بر فرض برداشت معنای فحاشی از "جهر به سوء" باید گفت:
بدگوییِ بلند و آشکار میتواند مصادیق گوناگونی مانند: غیبت، دشنام، بهتان، نکوهش، سعایت و نفرین داشته باشد. ولی در آیه اطلاقی وجود ندارد که "جهر بالسوء" شامل همه این موارد شود و قدر متیقن از معنای آیه فقط جواز «غیبت ظالم» است.
توضیح بیشتر اینکه:
این آیه در مقام استثناء مظلوم از نهیِ "جهر به سوء" است و در واقع حکم گوینده آن را بیان میکند، ولی درباره کیفیتِ "الجهر بالسوء" قصد بیان ندارد و از این جهت برای آیه اطلاقی وجود ندارد.
این موضوع از قبیل مثال 《لاتُکرم أحداً الّا زیدا》میباشد که این جمله فقط در مقام بیان جوازِ اکرامِ زید است، اما در مقامِ بیانِ کیفیتِ اکرام زید نیست و اطلاقی درباره کیفیت اکرام ندارد.
بر این اساس در تعیین مصادیقِ 《جهر به سوء》 باید به قدر متیقن اکتفاء کرد که فقط «غیبت» را در بر میگیرد و امور دیگری مثل «فحش دادن» وغیره را شامل نمیشود.
۳. در بیانِ مواضع دینی و آنچه مربوط به حقوق عمومی است، باید همه مصالح اجتماعی و اخلاقی در نظر گرفته شود و موضعگیریها نباید بر اساس سلیقه شخصی باشد. خداوند در آیه ۱۰۸سوره انعام میفرماید: «وَلَا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ؛(به معبود) کسانی که غیر خدا را میخوانند دشنام ندهید، مبادا آنها نیز از روی جهل، خدا را دشنام دهند!»
خداوند در حالی از دشنامگویی به بتها نهی میکند، که بتها شریک خداوند هستند و از شرک به ظلم بزرگ یاد میکند: "إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیم"(لقمان/۱۳)
ب-امر کردن بنیهاشم به دشنامگویی
پیامآور دین، مُؤدب است و هیچگاه با فحش و دشنام به مصاف با باطل نمیرود. از رسول خدا و امیرمؤمنان(ع) نقل شده است:
الْفُحْشُ وَ التَّفَحُّشُ لَیسَا مِنَ الْإِسْلَامِ فِی شَیءٍ و مِنْ خَلَائِقِ الْإِسْلَامِ. (تنبیه الخواطر، ج۱، ص۱۱۰)
دشنامدادن و بددهنی [یا دشنام شنیدن] در هیچ صورتی در اسلام نیست و از اخلاق اسلام نیست.
متاسفانه عدهای دست به دست هم دادهاند که دشنامگویی را جزء سیره اهل بیت(ع) قرار داده و روشِ تبلیغیِ مطلوبِ تشیع معرفی کنند. در حالی که ائمه(ع) عبادُالرحمانی بودند که خداوند در وصف آنان میفرماید:
«وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاماً؛ هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گویند) ، به آنها سلام می گویند (و درمیگذرند)».
مروجان دشنامگویی معمولا به روایاتی تمسک میکنند که هرکدام از جهت سند و محتوا جای بحث و گفتوگوی بسیاری دارد. یکی از روایات معروفی که فراوان به آن تمسک میشود، روایتی نقل شده در کتاب «رجال کَشّی» است که در آن آمده است:
«نَحْنُ مَعَاشِرَ بَنِی هَاشِمٍ نَأْمُرُ کبَارَنَا وَ صِغَارَنَا بِسَبِّهِمَا وَ الْبَرَاءَةِ مِنْهُمَا؛ ما گروه بنی هاشم به کوچک و بزرگمان دستور میدهیم که به آن دو دشنام دهند و از آنها برائت بجویند.» (رجال کشی، ص ۲۰۷)
اما این روایت از جهت سند و محتوا جای تأمل فراوان دارد:
۱. سند: البته این عده تنها هنگامی به سراغ سند روایات میروند که روایتی با حرف ایشان ناسازگار باشد، اما هنگامی که درباره روایات مورد علاقهشان، نهتنها به سراغ بررسی سند آنها نمیروند، بلکه با خطابه و بزرگنمایی آنها را وحی مُنزل جلوه میدهند.
به هر حال درباره سند این روایت باید گفت:
این روایت سندی فوقالعاده ضعیف دارد، زیرا در این سند، مجموعهای از افراد غالی و ناشناخته جای گرفتهاند. راوی آخر این روایت فردی به نام «نَصْر بن صَبَّاح» است که به غلو معروف بوده است و خودِ کَشّی نیز درباره او میگوید: « نَصْرُ بْنُ الصَّبَّاحِ وَ کانَ غَالِیا»(رجال کشی، ص ۳۲۲) همچنین «اسحاق بن محمد بصری» نیز در این سند، متهم به غلو است. روایان دیگر این روایت نیز یا متهم به غلو بوده و یا ناشناختهاند.
۲. محتوای روایت: محتوای این روایت با آیات قرآن کریم و روایات معتبر اهلبیت (ع) متعارض است؛ زیرا خداوند متعال خطاب به مؤمنان میفرماید:«وَ لاتَسبُّوا الَّذِینَ یدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ...»
بر این اساس، امامرضا(ع) روایاتی که در آنها به مخالفشان دشنامگویی شده را جعلی و ساخته و پرداختۀ مخالفانشان میداند. آن حضرت خطاب به یکی از اصحابشان میفرمایند:
ای ابنابیمحمود، مخالفان ما سه نوع خبر در فضایل ما جعل کردهاند: ۱.غلو؛ ۲. کوتاهی در حق ما؛ ۳. تصریح به بدیهای دشمنان ما و دشنام به آنان. وقتی مردم اخبار غلوّ آن دسته را میشنوند، ما را تکفیر میکنند و میگویند: «شیعه به ربوبیت ائمۀ خود قائل است.» وقتی کوتاهی در حق ما را میشنوند، به آن معتقد میشوند و وقتی بدیهای دشمنان ما و دشنام به آنان را میشنوند، ما را دشنام میدهند و حالآنکه خداوند میفرماید: «به [معبود] آنانکه جز خدا را میخوانند، دشنام مدهید تا مبادا آنها از روى دشمنى، بهنادانى خدا را دشنام گویند.» (عیون أخبار الرضا، ج۲، ص۲۷۲)
همچنین در روایت معتبری امام صادق (ع) در ضمنِ نامهای مفصل به شیعیان میفرمایند: «از این بپرهیزید که به دشمنان خدا دشنام دهید آن هنگام که آنها میشنوند [یا آن هنگام که از آنها دشنام میشنوید] چنانکه خداوند میفرماید: «فَیسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْمٍ» بر شما لازم است بدانید که حد دشنام به خدا کجاست و آنها چگونه به خدا دشنام میدهند. قطعاً هر که به اولیای خدا دشنام دهد، به خدا دشنام داده است و چه کسی پیش خدا ستمگرتر است از کسی که وسیلهٔ دشنام به خدا و اولیای خدا را فراهم سازد. آرامآرام از اوامر الهی پیروی کنید و حول و قوهای نیست مگر به خدا.»
در ابتدای این روایت آمده است که اسماعیل بن جابر گفت:
«امامصادق(ع)این نامه را به اصحاب خود نوشت و به آنها دستور داد این نامه را به یکدیگر بیاموزند و در آن درنگ کنند و آن را بررسی کرده، به کارش بندند. آنها هم هر یک نسخهای از آن را در نمازخانهٔ منزل خویش نهاده بودند و هرگاه نمازشان به پایان میرسید، در آن مینگریستند».
هنچنین آیات، روایات و بحثهای فراوانی در این باره وجود دارد که بنده آنها را در کتاب «لعنهای نامقدس» آوردهام.