یک حادثهی شگفت آور جهان که از صدر اسلام تا کنون سابقه نداشته، این است که فرقه های مسلمین با تمام اختلافشان در مذهب و مشرب، به یک عالم شیعه اقتدا کرده اند.
علامه محمد حسین کاشف الغطاء در سال 1350ه.ق برای شرکت در کنفرانس سراسری اسلامی که در قدس برگزار میشد، با دعوت مجلس اعلای اسلامی فلسطین، حاضر شد و در شب اول کنفرانس نماز جماعت باشکوهی با تدبیر مفتی قدس و به امامت کاشف الغطاء برگزار شد که به نوعی نقشه دشمنان اسلام را نقش بر آب کرد.
روز اول کنفرانس
برای نماز مغرب به مسجدالاقصی رفتیم. جمعیت در آن مسجد مبارک موج می زد. پس از اذان، صف ها بسته شد. مسجد دیگر جا نداشت و صفوف به صحن و فضای باز کشیده شد. جناب مفتی امینالحسینی(مفتی قدس) که خدایش نگهدار باد، دست مرا گرفت و به صف اول نزدیک محراب برد. پس از فریضه ی مغرب و نماز نافله، قاریان در بالادست مسجد، یک حزب از قرآن کریم را تلاوت کردند. سکوت حکمفرما بود و حتی صدای پچ پچ شنیده نمی شد. پس از خوانده شدن قرآن، جمعیت در همان صفوف خود ماندند و حدود سه ربع ساعت به ذکر و تسبیح یا گفت و گوی آهسته با هم پرداختند.
آن رویداد اسلامی (نماز جماعت مذاهب)
مؤذنان، بانگ نماز عشاء را سر دادند. در آن جرگه، عالمان بزرگی از دیگر کشورها و نیز رجال تمام بلاد اسلامی حضور داشتند؛ کسانی چون التفتازانی، النجار، رشید رضا صاحب مجلهی المنار، شیخ نعمان الأعظمی و حتی امثال علامه سید حبیب العبیدی مفتی موصل، سید محمد زبارة وزیر و رییس قصر پادشاهی و نمایندهی امام یحیى(امام یمن)، محمدعلی پاشا علوبة ، همچنین علامه أحمد رضا و علامه سلیمان ظاهر و دیگر بزرگانی همطراز آنان و رجال برجسته ی اسلام که برشمردنشان از عهدهی این قلم بیرون است. نیز علمای فلسطین و رجال بزرگ صنعاء، یافا، عکا، جنین و جمعی از رجال سوریه.
در پی اذان عشاء که مهیای برخاستن برای نماز بودیم، جناب مفتی به اتفاق امام مسجدالاقصی با جمعی از علمای قدس آمدند و دست مرا گرفتند و گفتند بیا جلو که مسلمانان نماز عشاء را پشت سر تو بخوانند. تدبیر ما این است که همه به تو اقتدا کنند.
من قدری دودل شدم. دچار حیرت گردیدم و درنگی کردم، زیرا امری بی سابقه و ناگهانی بود. اما به هر حال جلو رفتم. منادیان در اطراف و بیرون مسجد بانگ برآوردند که امام جماعت، کاشف الغطاء است. من نماز را با تمام و آداب و سنن آن اقامه کردم. پس از نماز دیدم یک منبر بلند وسط مسجد گذاشته و رویش پرده ها و پارچه های پربها انداخته اند. جمعی از آقایان روحانیان و پیشاپیش آنان جناب مفتی که خدایش یاور باد، پیرامونم را گرفتند و دسته جمعی مرا از محراب تا کنار منبر بردند. بر منبر نشستم و میان آن جمعیت انبوه یک ساعت و نیم بی آمادگی قبلی سخن گفتم. در طلیعهی کلام نیز این فرمایش خداوند جل شانه را به رسم براعت استهلال تلاوت کردم که:
بسم الله الرحمن الرحیم «سبحان الذی أسرى بعبده لیلا من المسجد الحرام إلى المسجد الأقصى الذی بارکنا حوله لنریه من ءایاتنا إنه هو السمیع البصیر» (الإسراء/1)
از سخن مفسران یاد کردم که گفته اند معنای برکت در اطراف مسجد الأقصى، کثرت درختان، نهرهای جاری، پاکی هوا و این چیزهاست. افزودم که اما امشب معنای دیگری برای برکت این مسجد پیدا شد، که همین اجتماع عظیم و آشنایی حاضران باهم است، اگرچه سرزمین هایشان از یکدیگر دور، فاصلهی شهرهایشان از هم بسیار و زبان هایشان گوناگون باشد؛ سپس فواید جلسه و مشاورت و تضارب آرا و دیگر جنبه های اجتماعی و اخلاقی را گفتم.
گروهی روزنامه نگار نیز، اطراف منبر سخنانم را می نوشتند؛ از جمله سید بزرگوار آقای منیف الحسینی صاحب جریده الجامعة الاسلامیة.
یکی از آنان گفت از هر ده کلمه ات فقط یکی را توانستیم بنویسیم؛ بس که بیانت روان و کلماتت پیاپی و سیل آسا بود.
منبرم طول کشید، زیرا نمی دانستم خطیبان دیگری نیز هستند که می خواهند پس از من سخن بگویند. مردی آمد و آهسته زیر گوشم گفت: استاد! آقایان دیگری هم در جمع نشسته و منتظرند که فرصت را به آنان بسپارید تا سخن بگویند، پس لطفا به همین مقدار بسنده کنید و به منبرتان پایان دهید. خواستهاش را پذیرفتم و موضوعی را که درباره اش سخن می گفتم جمع کردم و از منبر پایین آمدم. پس از من خطیبانی پیاپی به منبر رفتند؛ مانند العزام ، رشیدرضا، تفتازانی و دیگران.
حادثهى العزام
در همین اثناء بود که آن ماجرای مشهور العزام رخ داد، اما جناب مفتی الحسینی که خدایش نگهدار باد، به لطف الهی توانست آن مشکل را مدبرانه حل کند، وگرنه میرفت تا کنفرانس در گهواره بمیرد و پیش از تولد جان دهد. دامی گسترده بودند، اما خداوند مسلمانان را از شر آن حفظ فرمود.
[حمید المطبعی در کتاب خود موسوعة المفکرین و الأدباء العراقیین، که شرح حال محمد بهجت الأثری را می نویسد آورده که: «یهودیان و برخی پادشاهان در صدد بودند آن کنگره را به کلی برهم زنند و شایع کردند که کنگره دچار اختلاف نظر و چنددستگی شده است. مراسم افتتاحیه در شب ۲۷ رجب سال ۱۳۵۰ه.ق نا آرام و پر سروصدا شد. اما مفتی الحسینی مدبرانه آن فتنه را خاموش کرد. صهیونیست ها و استعمارگران در روزنامه های خود شایعه پراکنی کردند اما اعضای کنفرانس در نخستین روز جمعه ای که پس از آن فرا رسید، از دفتر رئیس کنفرانس خواستند تا در روزنامه های محلی و بین المللی اعلان گردد اعضای کنفرانس همگی می خواهند امام جمعهی آن هفتهی مسجدالاقصی مجتهد نجفی شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء باشد. این خواسته انجام شد و بیش از یکصد هزار نفر مسلمان نماز جمعه را در مسجدالاقصی به امامت آقای کاشف الغطاء برگزار کردند.» (نک: موسوعة المفکرین و الأدباء العراقیین، المطبعی، حمید، بیروت، دار الراقدین، ۲۰۱۴م، ج ۴، ص ۱۰۲)]
بازتاب برگزاری کنفرانس در جهان و خبر آن در رادیو رویترز
وضع به همین منوال بود تا روز جمعه که اهالی دهات فلسطین و حومه در مسجدالأقصی جمع شدند. جمعیت به همان اندازهی شب معراج(شب 27 رجب، افتتاحیه کنفرانس) بود[1]. اقتدای مسلمین به من، در آن شب نیز خیلی سروصدا کرده و در دیگر کشورها با اعجاب و خوشحالی همراه شده بود؛ به ویژه در پایتخت های اروپایی خیلی روی آن موضوع حرف زده بودند. رادیو رویترز همان شب گفته بود: یک حادثهی شگفت آور جهان که از صدر اسلام تا کنون سابقه نداشته، این است که فرقه های مسلمین با تمام اختلافشان در مذهب و مشرب، به یک عالم شیعه اقتدا کرده اند.
[1] این همان نماز جمعهی باشکوهی است که آیة الله کاشف الغطاء در قدس اقامه کرد و یکصد هزار نفر از پیروان مذاهب مختلف اسلام به وی اقتدا کردند.
منبع: کتاب بند بند سرگذشتم(خاطرات علامه کاشف الغطاء)، صص135-142