در حال بارگذاری ...

قرآن می فرماید اگر مایه وحدت می خواهید، «حبل الله» را پیدا کنید؛ یعنی نه کلمه‌ی سرزمین، نه کلمه‌ی مرز، نه کلمه‌ی زبان و نه نژاد و نه حرفهای مفت و بی محتوایی که همین طور مرتب بگویند مردم، بیایید متحد شوید!

شهید دکتر باهنر

«واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا و اذکروا نعمة الله علیکم إذ کنتم أعداء فألف بین قلوبکم فأصبحتم بنعمته إخوانا...» (آل عمران /۱۰۳)

موضوع سخن در زمینه ی وحدت است و گویا بعضی ابعاد این مسئله در جلسات دیگر مطرح شده است. آنچه را که در این زمینه ما به عنوان موضوع انتخاب کردیم، رابطه‌ی وحدت با ایدئولوژی یا با عقیده و ایمان است؛ یعنی وقتی ما در پی آن می‌گردیم که ببینیم وحدت را بر چه اساسی می توان به وجود آورد، باید ببینیم رابطه ی عقیده و ایمان مذهبی و داشتن مکتب و ایدئولوژی با ایجاد وحدت اجتماعی چیست؟

اساس تحقق وحدت

آنچه که به طور کلی زیاد تکرار میشود و همه مشتاق آن هستند، این است که در جامعه تفرقه و جدایی و اختلاف نباشد، قشرهای مختلف جامعه باهم پیوند داشته باشند، در بین یک امت رودررویی و نقار و شقاق نباشد. همه با هم هماهنگ و متحد باشند، همه یک راه و یک موضع را تعقیب کنند، اما مسئله‌ی مهم این است که ببینیم این دعوت به وحدت بر چه پایه ای می تواند تحقق یابد؟ آیا شما می توانید گرگ و میش را دعوت به وحدت کنید؟ هر چند هم که شما موعظه گر بسیار قوی و نیرومندی باشید؟! مثلا گرگ ها را در یک طرف میدان و میش ها را در طرف دیگر جمع کنید و فریاد بر آورید که: «ای گرگها! بیایید با میشها وحدت ایجاد کنید؛ ای عقابها و کرکس ها! بیایید با کبوتران وحدت ایجاد کنید؛ ای ستمگران با ستمدیده ها وحدت کنید و ای غارتگران، با غارت شده ها در کنار هم با آشتی و صلح زندگی کنید.» دعوت به وحدت یک مسئله ی کلی است. اما چگونه و برچه اساس و پایه ای می توان در بین یک جامعه وحدت ایجاد کرد؟

وحدت براساس مسائل نژادی

شاید بعضی ها به دنبال جست و جوی وحدت، مسائل نژادی را مطرح کنند. دیده اید در بعضی از این حرکت هایی که در کشورهای عربی وجود دارد. معمولا تکیه‌ی وحدت را روی عربیت می گذارند و می گویند ای همه کسانی که شما عرب زبان هستید و نژاد عرب دارید، بیایید با هم متحد و یکپارچه شوید. بعد هم شعارها و حماسه ها و داستان ها و تاریخ ها درباره نژاد عربی و عربیت میسازند. سرودها براین اساس سروده می شود، شعارها بر این محور تعبیه می شود، حماسه های شورانگیز بر این محور خوانده می شود تا بتوانند مردمی را که براساس عربیت نوعی پیوند نژادی و زبانی دارند با یکدیگر متحد کنند.

اما همین جا باید گفت برفرض که مردمی براساس عربیت اشتراک داشتند، اما اگر یک کشور عربی برده‌ی امپریالیسم آمریکا بود و کشور دیگر عربی در دامن سوسیالیسم شرق افتاده بود؛ یکی براساس حکومت سلطنتی و دیگری براساس حکومت جمهوری اداره می شد؛ در یک جا نظام اقتصادی اش بر اساس استثمار و غارتگری و تبعیض و در جای دیگرش نوعی اشتراک از نوع شرقی آن بود؛ چگونه می توان به این دو گروه گفت چون عرب زبان هستید با هم متحد شوید؟ از این بالاتر، فرض کنید دو عرب زبان در کنار هم و در همسایگی یکدیگر زندگی می کنند؛ این یکی پولش را براساس ربا به دیگری می دهد و او را غارت می کند؛ او باید جان بکند تا بهره‌ی پول را به این استثمارگر بدهد. بعد بگویید چون شما هر دو عرب زبان هستید با هم دوست باشید. مگر می شود به صرف اینکه این ها هر دو عرب زبان هستند، با یکدیگر دوست باشند؟

وحدت براساس مرزهای سیاسی

بعضی، مرزهای سیاسی را مایه ی وحدت تصور می کنند. می گویند در نقشه جغرافیای سیاسی که خطی در سرزمینی کشیده شده و مردمی در آن سرزمین زندگی می کنند و بر آنها یک نظام واحد سیاسی حاکم است، بایستی این مردم در سایه ی این نظام واحد سیاسی و این مرز سیاسی، جغرافیایی با هم متحد شوند.

در اینجا این مسئله مطرح می شود که ممکن است در یک کشور، یار ظالم و مظلوم، غارتگر و غارت شده، مشرک و ملحد و مسلمان و افرادی که دارای ایدئولوژی و طرز تفکر مخالف و متضاد یکدیگر هستند زندگی کنند. چگونه می‌شود کسانی را که دارای دو عقیده و دو طرز اندیشه و دو گرایش هستند، به صرف اینکه در درون یک خط مرزی واحد زندگی می‌کنند دعوت به وحدت و هماهنگی و یکپارچگی کرد؟

وحدت براساس یک هدف گروهی

بعضی می گویند گروهها و جناح ها به صرف اینکه یک هدف مشترک در بین اهداف مخالف و متفاوت دارند و این هدف مشترک از لابه لای اهداف مختلف سوسو می زند، با هم متحد شوند. این جمله را از دیرباز می گفتند و هنوز هم تکرار می کنند. می گویند: «چه اشکال دارد که گروه های اسلامی با گروههای چپ گرا متحد شوند؟ چون هر دو مخالف با امپریالیسم و در طریق مبارزه با آن هستند. پس چرا با هم متحد نشوند؟» باید پاسخ داد مگر انقلاب ما صرفا هدف مبارزه با امپریالیسم را داشت؟ آن هم در تفسیری که از امپریالیسم می کنند و صرفا امپریالیسم آمریکا و کشورهای صنعتی غربی را به حساب می آورند، اما امپریالیسم شوروی و کشورهای شرقی را به نام امپریالیسم نمی شناسند. مگر حرف و راه ما در دنیا فقط همین است؟

بسیاری مسائل در منطق ما و منطق آنها وجود دارد که نه تنها ما هردو را در یک صف قرار نمی دهد، بلکه رودرروی یکدیگر قرار می دهد. نظام فکری ما، نظام عقیدتی ما، هدفهای بین المللی و فرهنگی و اقتصادی ما، روابط اجتماعی و سیاسی ما با کشورهای دیگر خط مشی خاصی دارد که آنها خطوط دیگر دارند. ما چگونه می توانیم فقط به خاطر وجود یک خط و یک نقطه مشترک از تمام آرمان ها و خطوط و از راهمان صرف نظر کنیم و صرفا به خاطر داشتن یک هدف واحد تمام آرمان ها و هدفهای دیگر را از یاد ببریم؟ آن هم با کسانی که در تاریخ گذشته‌ی ملت ما بخوبی چهره‌ی خائنانه خود را نشان داده اند که اینان هیچگاه با رقیبان خود وفادار نمی مانند و تنها در آن ساعات و لحظاتی که منافعشان ایجاب می‌کند، ممکن است از نیروی رقیب استفاده کنند. اما حتی در بین راه که حرکت می کنند از پشت خنجر می زنند و به رقیب خیانت می‌کنند. این مسائل را در تاریخ گذشته مان دیده ایم و این ملت نبایستی باز هم فریب بخورد.

وحدت براساس ناسیونالیسم

بعضی ملی گراها، یعنی آنهایی که به ناسیونالیسم ایرانی و ایرانی گری دل خوش کرده اند و روی «ایرانیت» تکیه دارند، می گویند چرا براساس ایران متحد نشویم؟ به همه ی گروهها و جناحها می گویند: بیایید درباره‌ی ایران و ایران دوستی، و گاهی هم می گویند ایران پرستی، متحد شویم.

ما می گوییم این کار را در گذشته، رژیم شاهنشاهی على‌الظاهر زیاد تعقیب می کرد. حتی سنگ نوشته های فرسوده‌ی ۲۵۰۰ سال قبل را از زیر تپه ها بیرون می کشید و اسمی از یک شاهنشاهی و حرفی و خطی و کلمه ای می یافت و اینها را برای فرزندان و برای نسل ما عنوان می کرد تا این مردم را حول محور یک سنگ نوشته از کورش متحد کند و با سنت های باستانی دلخوش سازد که این مردم با عشق به سنت های باستانی و شاهنشاهی و این طور مسائل دلخوش باشند و بتوانند به این ترتیب به اصطلاح متحد شوند و در سیطره‌ی شاهنشاهان و در زیر سلطه‌ی طاغوتیان بمانند. پس چگونه می توان مسئله ی ملی گرایی و ایرانیت را امروز علم کرد در حالیکه طومار این مسئله در هم پیچیده شد و دیدیم که انقلاب ما در حول محور اسلام، با آهنگ عظیم بسیج وسیع به وجود آمد؟ کدام ایرانی است که حاضر شود به خاطر یک سنگ نوشته کورش جان خود را فدا کند؟ برای دفاع از آثار باستانی خود حاضر باشد برود فریاد بزند و ایثار کند و جان بدهد و شهید شود؟ این یک تجربه ی ورشکسته است. اگر چنانچه بنا بود این تجربه به ثمر برسد، همه کسانی که در طول چند ده سال اخیر دم از ایرانیسم و پان ایرانیسم و ملی گرایی می زدند می توانستند مردم را بر حول این حرفها متحد کنند و نکردند. نه تنها متحد نکردند بلکه خودشان هم خیانت کردند، به همان ایرانشان هم خیانت کردند. مگر «بختیار» خائن سال های دراز دم از این تز نمیزد و ادعای ملی گرایی نداشت و سنگ ایران را به سینه نمی کوفت؟ بعد دیدیم که به همان ایران هم خیانت کرد، گذشته از آنکه به اسلام و به ملت خیانت کرد. مگر همین ملی گراها نبودند که یکی سر از پاریس در آورد و به عنوان همپالکی امپریالیسم امریکا، مخالفان را دعوت کرد برای اینکه متحد شوند تا به جمهوری اسلامی لطمه بزنند و علیه جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی مردم ایران بسیج شوند؟

ملت ما این مایه های ورشکسته و فرسوده را دیگر هیچگاه تجربه نخواهد کرد و ملی گراها نمی توانند حول این محورها به دنبال وحدت بگردند. چگونه می توان این دل ها را بر حول این قبیل تزها متحد و یکپارچه کرد و عشق و شور به وجود آورد و موج و حرکت آفرید؟ بنابراین، محورهای گوناگونی برای ایجاد وحدت پیشنهاد می شود.

اساس حقیقی وحدت

پس وحدت را در کجا جست و جو کنیم؟ مایه و پایه ی وحدت را از چه چیز بجوییم؟

«واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا واذکروا نعمة الله علیکم إذ کنتم أعداء فألف بین قلوبکم فأصبحتم بنعمته إخوانا و کنتم على شفا حفره من النار فأنقذکم منها...» (آل عمران /۱۰۳) و[ای مردم] به ریسمان محکم الهی چنگ زنید و متفرق نشوید و به یاد بیاورید آن روزگاری را که با یکدیگر دشمن بودید و خداوند به نعمت و به لطف خودش در بین دل های شما الفت ایجاد کرد. شما بر لب گودال آتش و سقوط قرار گرفته بودید و خدا با همان حبل الهی که مایه ی وحدت شما بود شما را از آن عذاب و از آن سقوط و از آن تفرقه نجات داد...

قرآن می فرماید اگر مایه وحدت می خواهید، «حبل الله» را پیدا کنید؛ یعنی نه کلمه‌ی سرزمین، نه کلمه‌ی مرز، نه کلمه‌ی زبان و نه نژاد و نه حرفهای مفت و بی محتوایی که همین طور مرتب بگویند مردم، بیایید متحد شوید! این کلمه‌ی «حبل الله» در مجموعه‌ی آیاتی که به «آیة الکرسی» معروف است به گونه ای روشن تفسیر می شود: «و من یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقى لا انفصام لها...» (بقره /۲۵۶) کسی که با طاغوت کفر ورزید و به خدا ایمان آورد، به آن ریسمان محکم الهی چنگ زده است که از هم گسیخته و پاره و متلاشی نمی شود.

در «حبل الله» دو معنا هست؛ یکی با طاغوت در افتادن و دیگری در برابر خدا تسلیم شدن. با طاغوت در افتادن - همان گونه که در افتادیم و همان گونه که باید بعد از این درافتیم - یعنی با شاه پرستی، با استبداد، با فرد پرستی و بعد با طاغوت های بین المللی، با اسارت زیر بار امپریالیسم، با اسارت زیر بار دیکتاتوری مارکسیسم، با اسارت زیر بار ابرقدرتها، با علم زدگی، با صنعت زدگی، با ماشین زدگی، با غرب زدگی و با ایران زدگی و سنت زدگی در افتادن؛ یعنی ایستادن در برابر هر چیزی که چشم شاه را خیره کند و دنبالش شما را اسیر و برده و از خود بیخود و تهی سازد، هویت شما را از شما بگیرد و برای بردگی و وابستگی آماده تان کند؛ یعنی روی گردانیدن از همه تزهایی که می‌خواهد اقتصاد و کشاورزی شما را وابسته کند، از همه مکتب هایی که می خواهد فرهنگ شما را وابسته کند. اینها همه طاغوت است، اینها همه طغیان و سرکشی است، اینها همه چنگال های زور است که به دنبال آن بردگی و ذلت و اسارت و ضعف و زبونی است.

«فمن یکفر بالطاغوت» یعنی آن کسی که با طاغوت درافتد و آزاد شود؛ آن کسی که زیر بار زور نرود، زیر بار استبداد نرود، زیر بار سلطه گران بین المللی نرود، با هر نوع طاغوتی بجنگد و مبارزه کند. یعنی اول «لا» بگوید، همان حرفی که در دعوت پیامبران است: «ولقد بعثنا فی کل أمة رسولا أن اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت...» (نحل/۳۶)

خلاصه‌ی دعوت پیامبران، عبادت خدا و تسلیم در برابر الله و اجتناب از طاغوت است. نخست صلای «لا» در دهد و هر آنچه را که غیر خداست و می خواهد او را به بندگی کشد، طرد کند و بعد «الا الله» بگوید. به دنبال کفر به طاغوت، ایمان به خدا را می گوید؛ ایمان به خدا و تسلیم در برابر پروردگار و در برابر حاکمیت الله.

«یا أیها الذین امنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم» (نساء/۵۹) ای اهل ایمان، خدا و رسول و اولی الامر را اطاعت کنید. تسلیم در برابر خدا که در آن همه چیز هست: عدالت، حق، آزادی، رفاه اقتصادی، برادری و برابری، اوج تعالی روحی، پاکی و صفای معنوی، شهامت اخلاقی، ایثار و گذشت و سعادت مادی و سعادت معنوی، همه و همه در آن وجود دارد. مجموعه‌ی آنچه را که اسلام و قرآن آورده، ایدئولوژی و مکتب و راه ماست.

اگر می خواهیم وحدت به وجود آید، بایستی وحدت حول محور اسلام باشد. انسانهای مؤمن به اسلام آنچنان احساس برادری و برابری می کنند که گویی هیچ چاله‌ای، دره‌ای، شکافی و هیچ نقاری بین آنها وجود ندارد. آنها یکپارچه اند، آنها سیر الی الله را پیش گرفته اند، آنها اعتصام به حبل الله دارند و بنابراین وحدت ایجاد می شود.

منبع: کتاب «مباحثی پیرامون فرهنگ انقلاب اسلامی» ص116-124




نظرات کاربران