روشن است که لعن نمادها و رهبرانی که دیگری آنان را تقدیس و احترام می کند، وی را وا می دارد، با نمادهایی که فرد لعنت کننده آنان را تقدیس می کند، به مقابله به مثل برخیزد. اگرچه این نمادها نمایانگر حق و درستی باشد و ارزش والایی داشته باشد و به همین دلیل، خداوند از دشنام دادن خدایان مشرکان نهی کرده تا آنان خدا را دشنام ندهند و از این جهت، میان دشنام و لعن تفاوتی وجود ندارد، زیرا معیار دشنام عینا در لعن موجود است.
شیخ حسین احمد الخشن
(ادامه انتقادات استاد الخشن به روایتهایی که لعن اشخاص را روا میداند)
لعن شخص و لعن عنوان
انتقاد دوم: کسی که درباره آیات قرآنی که واژه لعن را در بر دارد، بیندیشد، متوجه می شود که لعن در این آیات، به عنوان کلی نظیر ظالم و کافر توجه دارد، نه به اشخاص و ذات و نام آنان - به استثنای ابلیس - و این شیوه از پیامدهای منفی لعن می کاهد، زیرا همین که اشخاص عیناً نام برده نمی شود، لعن حالت تحریک آمیز بودنش را از دست می دهد و مشکل بزرگی نمی آفریند. خداوند فرموده است:
«هان! لعنت خدا بر ستمگران باد».(هود/ ۱۸)
«خدا کافران را لعنت کرده و برای آنها آتش فروزانی آماده کرده است».(احزاب/ 64)
«بی گمان، کسانی که خدا و پیامبر او را آزار می رسانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده...».(رعد/ 25)
«و کسانی که پیمان خدا را پس از بستن آن می شکنند و آنچه را خدا به پیوستن آن فرمان داده، می گسلند و در زمین فساد می کنند، برایشان لعنت است و بدفرجامی آن سرای ایشان را دربر می گیرد».(نساء/ 46)
آری، شایان توجه است که خداوند در بیشتر موارد، یهود را برای کارهای زشت آنان لعنت کرده است. خداوند فرموده است: «...ولی خدا آنان را به علت کفرشان لعنت کرد».(حجر/ 35)
اما ابلیس، خداوند شخص او را لعنت کرده است: «و تا روز جزا بر تو لعنت باشد».(حجرات/ 35)
موضوعی را که در آیات قرآنی دیدیم، در روایت ها نیز رایج است [= لعن به عنوان کلی توجه دارد]. برخی از این روایت ها در بخش های قبلی بیان شد. اما این که در برخی از روایت ها، بر اشخاص لعن شده، نیاز به پی گیری و بررسی دقیق جزئی دارد. آنچه مسلم است، آن است که پاره ای از این روایت ها از نگاه سند ضعیف است، مانند آنچه در برخی از زیارتنامه ها و دعاها دیده می شود.( ر.ک: صافی، لطف الله، مع الخطیب فی خطوط العریضة بشأن بعض الأدعیة المتضمنة للعن، ص ۹۱-۹۲) پارهای از روایت ها بر فرض این که درست باشد، بر جواز لعن دلالت ندارد. چه، این روایت ها از برخی اشخاصی خبر می دهد که از رحمت خدا رانده شده اند. به علاوه، این روایت ها می خواهد به این نکته اشاره کند که گاه مصلحت همگانی ایجاب می کند که برخی از نیرنگ بازان یا کینه توزان رسوا گردند و بیان شود که آنان ملعون و رانده از رحمت خدایند تا توده مردم تحت تأثیر آنان قرار نگیرند و آموزه های دین شان را از آنان فرا نگیرند. افزون بر همه این ها از یکی از عالمان نقل شده است که وی پس از جست و جو حتی بر یک روایت صحیح از اهل بیت در لعن اشخاص معین دست نیافته است.
لعن از اخبار تا انشا
انتقاد سوم: ما باید میان آمدن لعن با شیوه اخبار و آمدن آن با شیوه انشا تفاوت قائل شویم. به عنوان نمونه، وقتی لعن در سخن خدا و پیامبرش در حق برخی اشخاص می آید، وظیفه ما آن است که درباره آن دقت کنیم، زیرا این لعن، گاه برای خبر دادن از واقعیت حال فرد ملعون است و این که وی بر اثر کفر یا نافرمانی اش از آستان رحمت الهی رانده شده و این خبر دادن، انشای لعن او را برای دیگران توجیه نمی کند. زیرا از نگاه عرف، هیچ ملازمه ای میان این دو موضوع نیست، چون تبهکاری شخص و دوری او از رحمت خدا موضوعی ست، و روا بودن بدرفتاری روانی با او از طریق لعن کردن و دشنام دادن به او موضوعی دیگر. از این رو، وقتی در روایت ها می خوانیم:
«خدای لعنت کند کسی را که خویش را به غیر پدرش نسبت دهد»، «خداوند رشوه دهنده و رشوه گیرنده و دلال میان این دو را لعنت کند». یا امثال اینها، انشای لعن از سوی معصوم نیست تا روا بودن لعن بر این گونه افراد باشد، بلکه خبر دادن یا حکایت از ماهیت این افراد و واقعیت وضعیت آنان است. روشن تر از این روایت ها، تعبیر به «ملعون» در این سخن معصوم است: «طالع بین ملعون است، کاهن ملعون است، جادوگر ملعون است، آوازه خوان ملعون است و کسی که وی را پناه دهد و در آمد او را بخورد، ملعون است».( حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، باب ۲۴ از ابواب مایکتسب به، ح ۷) یا نظیر این سخن معصوم: «ملعون است، ملعون است کسی که پدر و مادرش را کتک زند. ملعون است، ملعون است کسی که پدر و مادرش را نافرمانی کند. ملعون است، ملعون است کسی که پیوند خویشاوندی اش را قطع کند».( مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۸۵)
لعن، لعن را در پی دارد
آخرین انتقاد: بر فرض این که لعن با عنوان نخست خود حرام نباشد، تطبیق برخی از عناوین ثانوی بر آن، حرمت و ممنوعیت آن را ایجاب می کند، روشن است که لعن نمادها و رهبرانی که دیگری آنان را تقدیس و احترام می کند، وی را وا می دارد، با نمادهایی که فرد لعنت کننده آنان را تقدیس می کند، به مقابله به مثل برخیزد. اگرچه این نمادها نمایانگر حق و درستی باشد و ارزش والایی داشته باشد و به همین دلیل، خداوند از دشنام دادن خدایان مشرکان نهی کرده تا آنان خدا را دشنام ندهند و از این جهت، میان دشنام و لعن تفاوتی وجود ندارد، زیرا معیار دشنام عینا در لعن موجود است.
هم چنین، لعن دیگری یا مقدسات او، گاه به آشوبی کور منجر می شود، واکنش های غیر قابل پیش بینی می آفریند، عرصه داخلی را تضعیف می کند و همبستگی و مصونیت آن را از میان می برد. وقتی پیامبر(ص) می فرماید: «با دشنام دادن کافری، به مسلمانی آزار نرسانید»(حاکم نیشابوری، محمد بن عبد الله، مستدرک الحاکم، ج ۱، ص ۳۵. او درباره این حدیث گفته است: «این حدیث صحیح الاسناد است و آن دو آن را روایت نکرده اند». مقصود وی از آن دو مسلم و بخاری است.) ، آزار رساندن مسلمان به مسلمان بادشنام و لعن او چگونه خواهد بود؟ از پیامبر(ص) نقل شده است: «چه شده است مردمانی را که با دشنام دادن مردگان، به زندگان آزار می رسانند؟»( هندی، علاء الدین علی بن حسام، کنز العمال، ج ۳، ص۶۰۸) این مردگان گاهی قداست ذاتی ندارند که مانع از لعن و دشنام آنان شود، لیکن باید از آن خودداری گردد تا از آزار دادن زندگان و واکنش آنان دوری شود.
اینک وقت آن رسیده است که در شیوه های لعن، نکوهش، بدگویی، عیب جویی، توهین و یورش به دیگران یعنی در آنچه به کار گیری آن در برخورد مسلمانان با یکدیگر و با برخی از نمادها موجب تحریک و جدال می شود -اگر نگوییم: آنها را ریشه کن کنیم- تجدید نظر نماییم؛ زیرا زبان لعن و دشنام، نه حقی را ثابت می کند، نه باطلی را از میان می برد و نه کسی را قانع می سازد، بلکه از حق و حقیقت باز می دارد و مانع از فراخوانی و تبلیغ می شود. البته، مقصود از این سخن، آن نیست که حقایق از میان برود یا ستمدیده را با ستمگر برابر بدانیم، ما حقیقت تحریف تاریخ را نمی پذیریم و به قرائت آن با دید نقد و محاکمه نمادها و شخصیت های آن با کمال بی طرفی و منصفانه فرا می خوانیم؛ اما به دور از شیوه های تحریف و عیب جویی.
منبع: کتاب اسلام و خشونت، صص252-256