این متون و جز آن تأکید دارند که اسلام بی گمان نمی خواهد که زبان ناسزاگویی بر روابط شخص با دیگران حاکم شود، زیرا این زبان افزون بر این که با اخلاق ناسازگار است، نه حقی را به اثبات می رساند و نه باطلی را...
شیخ حسین احمد الخشن
عوامل پدیده ناسزاگویی
باور من آن است که گسترش پدیده ناسزاگویی به چندین عامل بر می گردد که مهم ترین آنها از این قرارند:
١- عامل روانی: این عامل، همان دشمنی، حسد و کینه توزی ست که انسان آن را نسبت به دیگری در دل خود دارد، زیرا فرد کینه توز، کینه خویش را، هر چند به شکل ناخودآگاه، به دشنام ها و بدگویی ها به فرد دیگر ترجمه می کند. چرا که «هیچ کس چیزی را در دل نهان نکرد، مگر آن که آن را در لغزش های زبان و در دگرگونی های رخسارش پدید آورد».( نهج البلاغه، ص ۴۷۲)
۲- عامل فکری: ضعف حجت و دلیل، زیرا این ضعف، شخص را وا می دارد که به دیگری دشنام دهد، تا برای خود و دیگران وانمود کند که در جدال و مناظره نیرومند است. لیکن این چندان از عامل روانی دور نیست، زیرا ضعف دلیل، خشم انسان را بر می انگیزد و او را به ناسزاگویی وا می دارد.
۳ و ۴- عامل اجتماعی و سیاسی: این عامل در فقر و ستم نمودار می شود، زیرا فقر اقتصادی یا ستم سیاسی دل ها را از خشم لبریز می کنند و چنانچه راهی برای آزاد شدن نیابند، منفجر می شوند و به دشنامها و ناسزاگویی ها بدل می گردند.
از این رو، پدیده ناسزاگویی در اندرون خود، سقوط اخلاقی، فقر اقتصادی، ستم سیاسی و ضعف حجت و دلیل را بازتاب می بخشد. چه، انسانی که از نگاه اخلاقی معتدل و از نگاه مادی، سیاسی و فکری نیرومند باشد، به هیچ کدام از واژه ها و فرهنگ های دشنام نیاز ندارد.
ناسزاگویی به مخالف فکری و مذهبی
در برخورد و جدال با فرد دیگری که با وی اختلاف مذهبی یا دینی داریم، اسلام به ما می گوید: در انتخاب سخنان مان و گزینش نیکوترین سخن، نه فقط سخن نیکوتر، دقت کنیم: «نیکی با بدی یکسان نیست. [بدی را] با آن چه خود، بهترین است، دفع کن؛ آن گاه کسی که میان تو و میان او دشمنی ست، گویی دوست یک دل می گردد».( فصلت/ ۳۴) اسلام ما را از به کار بردن سخن ناپاک باز می دارد، زیرا این سخن ممکن است خشم گوینده آن را فرو نشاند، لیکن هرگز قلب دیگری را به روی اسلام و نور هدایت نمی گشاید. علی(ع) می فرماید: «پس مبادا نیکوترین چیز که از دنیای خود برخورداری، رسیدن به لذتی بود یا به کار بردن خشمی که در سینه داری؛ بلکه باید باطلی را بمیرانی یا حقی را زنده گردانی». حتی سخن ناپاک به زودی دیگری را به آنجا می کشاند و این جرأت را به او می دهد که به مقدسات تو ناسزا گوید، همان گونه که تو به مقدسات او ناسزا گفتی. «و آنهایی را که جز خدا می خوانند، دشنام مدهید، که آنان از روی دشمنی و به نادانی، خدا را دشنام خواهند داد».( أنعام/ ۱۰۸) از امام صادق(ع) در تفسیر این آیه روایت شده است که فرمود: «مؤمنان به آن چه مشرکان می پرستیدند، دشنام می دادند. پس خداوند از دشنام دادن خدایان آنان نهی فرمود، تا کافران، خدای مؤمنان را دشنام ندهند».( حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۶، ص ۳۵۵)
این است که می بینیم علی(ع) در این زمینه - مانند دیگر زمینه ها - از دیگران پیشی می گیرد و در نبرد صفین وقتی می شنود یارانش به شامیان ناسزا می گویند - ما می دانیم که وقتی ریختن خون ها مباح گردد و اهمیت خود را از دست بدهد، برای سخنان منفی معنا و اثری باقی نمی ماند - می ایستد تا برای آنان بیان کند که ارزش همیشه ارزش است، خواه در جنگ، خواه در صلح و سخن نیکو، وقت خاصی ندارد و به همین دلیل، به یارانش این پیام را فرستاد: «از آنچه به من رسیده است، یعنی دشنام دادن و آزار رساندن، خودداری کنید. آنان گفتند: ای امیرالمؤمنین، مگر ما با حق نیستیم؟ فرمود: چرا. گفتند: آیا مخالفان ما بر باطل نیستند؟ فرمود: چرا. گفتند: پس چرا ما را از دشنام دادن به آنان منع کردی؟ فرمود: دوست نداشتم که شما دشنام دهندگان باشید...»(اسکافی، محمد بن عبد الله، المعیار والموازنه، ص ۱۳۷)
هم چنین، می بینیم که امام(ع) در جنگ بصره فریاد می زند: «به فرزندان آنان ناسزا مگویید».( حر عاملی، محمد بن حسن، الوسائل، ج ۱۵، ص ۲۷) این اخلاق همه پیشوایان اهل بیت است. روایت شده است که مردی شخص مجوسی را در حضور امام صادق علی دشنام داد. پس حضرت، او را از این کار باز داشت و نهی فرمود. آن مرد گفت: این مجوسی با مادرش ازدواج کرده است. حضرت فرمود: «مگر نمی دانی که این ازدواج در آیین آنان مشروع است؟».( طوسی، محمد بن حسن، التهذیب، ج ۹، ص ۳۶۵) از امام باقر(ع) نقل شده است: «مردی از قبیله تمیم نزد پیامبر آمد و عرضه داشت: مرا اندرز دهید. از جمله اندرزهایی که به او داد، این بود: «به مردم ناسزا نگویید که موجب دشمنی میان آنان می شود».( مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۱۶۳)
برخی از متون تأکید دارند که اگر کسی موجب شود که دیگران به خدا یا اولیای او ناسزا گویند، وبال این کار به عهده اوست. در نامه ای که امام صادق(ع) به یارانش نوشت و به آنان دستور داد که این نامه را برای یکدیگر بخوانند و به آن نگاه کنند، متعهد باشند و عمل نمایند و به همین دلیل، آنان آن را در نماز خانه منزل خود می نهادند و چون از نماز فارغ می شدند، در آن نگاه می کردند، چنین آمده است: «مبادا به دشمنان خدا دشنام دهید، زیرا آنان می شنوند و به همین سبب، با نادانی به خدا دشنام می دهند. چه کسی در پیشگاه خداوند، ستمکارتر از کسی ست که زمینه دشنام دادن به خدا و اولیای او را فراهم کند».( مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۷، ص ۲۱۶)
با همین معنا روایتی درباره پدر و مادر نیز رسیده است: «زمینه دشنام دادن آن دو را فراهم مکن؛ به این معنا که پدر و مادر دیگری را دشنام دهی و به همین سبب او هم پدر و مادر تو را دشنام دهد».( مازندرانی، محمد صالح، شرح اصول الکافی، ج ۱، ص ۲۶۷) از رسول خدا: «بزرگ ترین گناه کبیره، آن است که شخص، پدر و مادرش را لعنت کند؟ عرض کردند: ای رسول خدا، چگونه شخص پدر و مادرش را لعنت می کند؟ فرمود: شخص پدر شخص دیگر و دشنام می دهد و به همین سبب، وی پدر او را دشنام می دهد و به مادرش ناسزا می گوید، او هم به مادر او ناسزا می گوید».( بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۷، ص ۶۹) در روایتی دیگر از رسول خدا آمده است: «از بزرگ ترین گناهان کبیره، آن است که شخص به پدر و مادرش دشنام دهد. گفتند: چگونه به آن دو دشنام دهد؟ فرمود: پدر و مادر کسی را دشنام دهد و به همین سبب، او هم پدر و مادر وی را دشنام دهد».(هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج ۳، ص ۶۰۴)
این متون و جز آن تأکید دارند که اسلام بی گمان نمی خواهد که زبان ناسزاگویی بر روابط شخص با دیگران حاکم شود، زیرا این زبان افزون بر این که با اخلاق ناسازگار است، نه حقی را به اثبات می رساند و نه باطلی را، و دل دیگری را بر روی حقیقت نمی گشاید، بلکه فرسنگ ها از آن دور می کند.
منبع: کتاب اسلام و خشونت، صص239-244