در حال بارگذاری ...

از آیات قرآن و از روایاتی که یا در ذیل آیات قرآن نازل شده، وارد شده، یا مستقلا در ذکر معنای تقیه به کار رفته ، استفاده میکنیم، این است: تقیه یک وسیله ای است برای رساندن انسانِ با هدفی به هدفش، این مجمل قضیه.

آنچه ما از آیات قرآن - که در چند آیه ی قرآن ماده‌ی تقیه و ذکر تقیه به کار رفته - و از روایاتی که یا در ذیل آیات قرآن نازل شده، وارد شده، یا مستقلا در ذکر معنای تقیه به کار رفته ، استفاده میکنیم، این است: تقیه یک وسیله ای است برای رساندن انسانِ با هدفی به هدفش، این مجمل قضیه.

این وسیله چیست؟ هر وسیله ای که انسان را به هدف برساند یا یک نوع وسایل خاص؟ نه، هر وسیله ای نه ، چند نوع وسیله‌ی خاص مورد نظر است که این وسایل خاص، انسان را به هدف برساند و موجب بشود که موانع و خار راه ها جلوی انسان را نگیرد؛ مثلا فرض بفرمایید که اگر انسان به وسیله ی یک جنایتی ممکن است به هدف برسد، این را تقیه نمیگویند؛ اگر انسان به وسیله ی مخالفت با اصول هدف خود، یک وقتی بخواهد خود را به هدف برساند، این را در عرف منطق اسلام و تشیع تقیه نمیگویند؛ مثلا فرض بفرمایید آن کسی که میخواهد رهبری جامعه ی اسلامی را به دست بگیرد و لازمه ی رهبری تقوا و عدالت است، این آدم برای اینکه خود را به رهبری جامعه ی اسلامی برساند، بی تقوایی و بی عدالتی را پیشه کند؛ یعنی مخالفت کند با اصولی که در رهبری جامعه ی اسلامی در اسلام و در قرآن مقرر شده، این را تقیه نمیگویند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در شورایی که خلیفه دوم تشکیل داد، با یک دروغ، با یک مجامله میتوانست حکومت را در دست بگیرد، اما امیرالمؤمنین (علیه السلام) این مجامله و این دروغگویی را مرتکب نشد؛ میتوانست آنجا بگوید که من برطبق کتاب خدا و سنت پیامبر و سیره ی شیخین، حکومت خواهم کرد. با گفتن این حرف و با سپردن این تعهد، حکومت را قبضه میکرد، منتها وقتی که به حکومت میرسید، به سیره‌ی شیخین عمل نمیکرد. این کاری بود که امیرالمؤمنین (علیه السلام) آسان میتوانست انجام بدهد، اما نداد؛ چرا؟ برای خاطر اینکه در منطق اسلام، آن وسیله ای که انسان را به هدف میرساند، آن وسیله نباید برخلاف هدف باشد، نباید نامقدس و آلوده باشد. وسیله هم بایستی صحیح باشد، وسیله هم باید وسیله ای باشد که با هدف قابل تطبیق باشد. على (علیه السلام) میخواهد حکومت بکند برای اینکه دروغگویی را از عالم بردارد، پیمان شکنی را بردارد، رذالت اخلاق را از بین ببرد، انسانها را در مسیر صحیحی به سوی هدف معین و مقصود رهبری بکند، برای این منظورها علی (علیه السلام) میخواهد به حکومت برسد و امور مملکت و ملت را قبضه کند و این درست نیست که وسیله اش یک دروغ باشد، یک پیمان شکنی باشد، یک فریب باشد، یک ریاکاری باشد، یک ضد فضیلت گرایی باشد، این درست نیست، پس چنین نیست که ما تقیه را به این معنی بگیریم که هر وسیله ای که انسان را به هدف برساند این اسمش تقیه است؛ نه، یک نوع وسایل مخصوص مورد نظر است.

شرایط تحقق صحیح تقیه

 ۱) حفظ نظم و مراقبت کردن از اصول و برنامه ی مقرر

ازجمله یکی از چیزهایی که انسان را به هدف میرساند، حفظ نظم و مراقبت کردن از اصول و برنامه ای است که برای او مقرر شده؛ هرگز در مراعات برنامه ریزی که برای رسیدن به هدف بر او مقرر شده، لاابالی‌گری به خرج ندهد، این از چیزهایی است که انسان را به هدف نزدیک میکند.

2) استتار و کتمان

یکی از چیزهایی که - بنده حالا دو سه تا از اینها را میشمارم وبعد روایات را تطبیق میکنم با اینها - انسانِ هدفی را به هدف میرساند، عبارت است از استتار و کتمان. صحابی امام و یار نزدیک امام باید راه خود را که قدرتهای قاهر زمان امام با آن راه مخالفند پوشیده بدارد، نباید به آنها بگوید که من دارم علیه حکومت تو ای منصور، یا ای هارون! مبارزه میکنم؛ نباید بگذارد او بفهمد که این در صراط ایجاد حکومت حق و عدل است که سجلّ چنین حکومتی جز علی (علیه السلام)، یا جز امام صادق یا امام باقر(علیهم السلام) یا بندگانی که با تیپ آنها پرورش پیدا کرده اند، نمیتواند باشد.

پس اگر استتار کند و کتمان بکند مسلم است که به هدف نزدیک تر خواهد شد، اما اگر چنانچه استتار نکرد، کتمان نکرد و منصور فهمید که فلان کس در پیرامون امام صادق (علیه السلام) دارد فعالیت میکند تا حکومت نزدیک مدت یا دورمدت امام صادق (علیه السلام) را تشکیل بدهد که ایجاد آن حکومت مساوی است با مرگ منصور و نابودی دودمان عباسی، پیدا است که منصور با یک چنین فعالیتی کنار نخواهد آمد، پیدا است که منصور با آن کس که میخواهد او را بکشد، جور دیگری جز با کشتن، روبرو نخواهد شد؛ این خیلی روشن است دیگر. پس استتار و کتمان در میان اصحاب ائمه (علیهم السلام) میتوانست آنها را به هدف و مقصدشان نزدیک کند.

3) انجام کار به صورت تشکیلاتی

یکی از چیزهایی که انسان هدفی پیرامون امام را میتواند به مقصد برساند، وجود یک سلسله رابطه هایی است که میان امام و افراد، و میان افراد با یکدیگر باید وجود داشته باشد.

اگر چنانچه مفضل بن عمر که در مدینه زندگی میکند، یا معلی بن خُنیس که در مدینه زندگی میکند، با زرارة بن أعین که در کوفه زندگی میکند، با فلان بن فلان که در بلوچستان دارد زندگی میکند، با زید بن عمرو مثلا که در خراسان دارد زندگی میکند، از حال هم با اطلاع باشند، فرامین امام را به یکدیگر برسانند؛ یکدیگر را توصیه کنند به پیروی هرچه بیشتر از امام و به مراقبت هرچه بیشتر از فرمان امام و یکدیگر را از اشتباهات بر حذر بدارند و خلاصه، کارهای خود را با هم هماهنگ و همگام بکنند، پیشرفت تشیع در زمان امام صادق (علیه السلام) بسی سریع تر و حکومت حق و عدالت بسی نزدیک تر و قریب الوقوع تر خواهد شد، منکر این هستید؟ پس این هم یکی از وسایل پیشرفت کار که خلاصه اش عبارت است از هماهنگ ساختن فعالیتهای شیعی در زمان قدرت بنی عباس و بنی امیه و به وجود آوردن روابط خاص میان افراد شیعه و شخص امام (علیه السلام) و میان امام و تک تک افراد یا گروه ها و میان گروه ها و افراد با یکدیگر.

تا حالا شد سه وسیله: اولی حفظ نظم و جزئیات برنامه، دومی استتار و کتمان، سومی ایجاد ارتباطات؛ که با اصطلاحات امروز اسمش را میگذارند تشکیلات، و من عرض کرده ام که تشکیلات که میگوییم، فورا تشکیلات یک حزب مقتدری که در فلان گوشه ی دنیا مشغول فعالیت است به ذهنتان نیاید؛ ماجرا، ماجرای سیزده قرن پیش تر از تمدن کنونی و فرهنگ کنونی است؛ معلوم است که در آن روزگار، وضع تشکیلات و تجهیزات و ارتباطات و سازمانها به مجهزی و مدرنی امروز نبوده و نمیتوانسته باشد.

اجمالا یک نوع ارتباطی، یک نوع هماهنگی ای، یک نوع همگامی ای، یک نوع از حال هم خبر داشتن، یک نوع از یک جا و از یک مصدر واحد الهام گرفتن بوده؛ تشکیلات به این میگویند و تقیه بر همه ی این سه اصل که گفتم، اطلاق میشود و جزو مصادیق تقیه است و روایات هم در این زمینه فراوان وجود دارد، حالا من چند روایت را نقل میکنم.

منبع: کتاب «همرزمان حسین علیه السلام»-صص 340-344




نظرات کاربران