تصور مردم این است که تقیه یعنی اینکه انسان وقتی که میخواهد یک عملی را انجام دهد و یک واجبی را به جا بیاورد، اگر چنانچه برای انجام این واجب، برای پیمودن این راه، یک خطری و یک ضرری تصور میشود، انسان این واجب را انجام ندهد و این راه را نپیماید؛ مردم از تقیه، یک چنین تصوری دارند. این مطلب بشدت غلط است.
دلیل اهمیت بحث از تقیه
در روایات دیده ایم و خوانده ایم که زندگی امامان اهل بیت (صلوات الله وسلامه علیهم) یکسره مجاهدت و مبارزه در راه خدا بوده است و روش زندگی آنها، درست عکس آن روشی است که در ذهن و تصور معمول و متداول مردم زمان ما و زمانهای نزدیک به ما نقش بسته، و دیدیم که از امام سجاد (علیه السلام) تا امام عسکری (علیه السلام) یک خط واحدی وجود دارد، یک رشته ی ممتدی که سرتاسر تلاش است و پیکار است و مبارزه است و جبهه گیری در مقابل قدرت زمان است و جبهه گیری در مقابل وابستگان به قدرت زمان است و علمای وابسته، شعرای وابسته وغیرذلک.
این مطلب پیش می آید که شما که میگویید ائمه (علیهم السلام) مجاهدت میکرده اند، پس اصل تقیه را که از اصول مسلم شیعه محسوب است چگونه توجیه و حمل میکنید؟ آیا ائمه (علیهم السلام) تقیه نمیکرده اند و اگر قبول دارید که ائمه (علیهم السلام) تقیه میکرده اند، تقیه ی آنها با این جهادشان چگونه قابل سازش است؟ این سؤال یا تاکنون به ذهن شما آمده و یا اگر نیامده ، حتما اگر روی این مطلب فکر میکردید، این سؤال به ذهنتان می آمد و بحث امروز من در پاسخ به این سؤال مقدر است.
مطلب دیگری که مقدمتا باید عرض کنم این است که همچنان که در روزهای گذشته در مقام بیان فهرست مباحث عرض کردم، بحث ما در تقیه نمیتواند یک بحث کامل گستردهی جامع الاطرافی باشد، برای اینکه آن بحث جامع الاطراف، احتیاج به یک نگرش و بررسی مستقل دارد که البته این بررسی مستقل هم ممکن است انجام گرفته باشد؛ اما متناسب با بحث زندگی ائمه (علیهم السلام) نیست و مستقلا باید خیلی مشروح و مبسوط و مفصل در آن وارد شد، اما بحث ما در تقیه یک بحث جانبی است، بحث حاشیه ای است، یک مطلبی را دربارهی تقیه لازم است که همگان بدانند و ان شاء الله طرز فکر واحدی در این زمینه برای همه پدید بیاید تا دیگر هرکسی تقیه را هرجوری که دلش خواست معنی نکند. این دو مطلبی بود که به عنوان مقدمه خواستم عرض کنم.
مسلم بودن اصل تقیه در مکتب تشیع
مطالبی که امروز در مورد تقیه بیان میکنم را به ترتیب شماره در ذهن نگه دارید، چند مطلب است که شاید از یکدیگر جدا و منفک هم باشد. مطلب اول اصل اعتراف به حکم تقیه است، هیچکس نباید منکر بشود که در مکتب تشیع یک اصلی به نام اصل تقیه وجود دارد؛ چون دیده ایم که وقتی که بعضی ها با هم بحث میکنند و یک نفر یک استفادهی غلطی از واژه ی تقیه میکند، فورا حریف نقطه ی مقابل آن به او اعتراض میکند که چه میگویی؟ تقیه چیست؟ کأنه تقیه را قبول ندارد؛ نه، این خطا است. ما در مکتب تشیع و در اسلام، بلکه در همه ی ادیان الهی یک اصلی به نام تقیه داریم و این اصل خیلی هم مهم است. این اصل خیلی هم ضروری و حیاتی است. و امام (علیه السلام) درباره ی این اصل، به بیانات گوناگونی تأکیدهای عجیبی هم کرده که بنده این را الآن میگویم، منتها بعد که شما معنای تقیه را فهمیدید، این تأکیدها را پهلوی آن معنا بگذارید تا ببینید امام به چه چیزی تأکید و تأیید کرده. خواهش میکنم آقایان در ذهنشان پیش داوری نکنند؛ یعنی بنده که حالا روایات تأکید و تأیید تقیه را میخوانم، آن معنای خاص را که تاکنون در ذهنشان از تقیه بوده مجسم نکنند تا بگویند که امام ما را به این معنای ذهنی متصور خودمان دعوت کرده.
ازجمله ی روایاتی که تقیه را به طور خیلی قاطعی تأیید میکند این است که میفرماید که: «التقیة دینی ودین آبائی»( بحارالانوار، علامه محمدباقر مجلسی، ج۶۴، ص۱۰۳ )؛ یعنی «تقیه ، آئین من و ممشای من و ممشای پدران من است.» ازجمله ی دیگر روایاتی که این معنا را تأکید میکند این است که میفرماید: «لادین لمن لا تقیة له»( کافی، کلینی، ج ۲، ص ۲۱۷)؛ «کسی که تقیه ندارد، دین هم ندارد.» باید تقیه داشته باشید، اگر نداشته باشید، حتما دین صحیح یا دین کامل نخواهید داشت؛ این هم یک روایت دیگر. دیگر روایات از این قبیل که همین طور مطلق اسم تقیه را آورده باشد و یک بیان توضیح آمیزی در مورد تقیه نفرموده باشد و تقیه را تأکید کرده باشد باز هم داریم، البته نه چندان زیاد. چند روایت این طوری داریم که مضمونش از نظر ما مسلم است، پس همه ی ما این را به طور اجمال بدانیم که در اسلام و در شیعه بلکه اشاره خواهیم کرد که در ادیان پیشین هم یک اصلی به نام تقیه وجود داشته و این اصل دارای اهمیتی هم بوده، این مسئله ی اول.
نبود واژه ای در فارسی برای ترجمه ی دقیق کلمه ی «تقیه»
مطلب دوم این است که آیا در فارسی برای لغت تقیه یک واژه ای که بتواند آن را به طور کامل معنی بکند داریم یا نداریم؟ در این مورد متأسفانه بنده نتوانستم یک واژه ای را که صددرصد برابر و معادل با تقیه باشد پیدا کنم، اگر بگوییم تقیه به معنای «استتار» است، خواهیم دید که یقینا از این وسیع تر است؛ اگر بگوییم تقیه به معنای «به طور مکتوم عمل کردن» است که همان استتار تقریبا میشود باز، می بینیم که معنای تقیه از این وسیع تر است؛ اگر بگوییم که تقیه به معنای ایجاد تشکیلات است که انسان، کاری را که میخواهد بکند برطبق تشکیلاتی انجام بدهد این کار را، می بینیم این هست، اما از این هم وسیع تر و عمیق تر است؛ اما آنچه مسلم است این معنایی که از این واژهی تقیه، امروز در ذهن بسیاری از مردم ما نقش میبندد، این معنا صددرصد غلط است.
تصور غلط مردم از تقیه
مردم دربارهی تقیه، امروز چه تصور میکنند؟ تصور مردم این است که تقیه یعنی اینکه انسان وقتی که میخواهد یک عملی را انجام دهد و یک واجبی را به جا بیاورد، اگر چنانچه برای انجام این واجب، برای پیمودن این راه، یک خطری و یک ضرری تصور میشود، انسان این واجب را انجام ندهد و این راه را نپیماید؛ مردم از تقیه، یک چنین تصوری دارند. این مطلب بشدت غلط است. آن چنان غلط است که اگر در میان مردم این طرز فکر رایج نبود، عنوان کردن این معنی توسط من هم غلط بود، بایستی به وضوحش موکول میکردیم و اصلا مطلب را توضیح نمیدادیم، لکن چون متأسفانه در میان مردم این معنا بشدت رواج پیدا کرده است که تقیه را به این معنی میگیرند که اگر چنانچه که یک واجبی را تشخیص دادی که واجب است لکن یک خطری در انجام این واجب تو را تهدید میکند، این واجب را انجام نده، بترس و انجام نده این واجب را، تقیه را این طور معنا میکنند؛ باید توضیح داد.
تمثیلی برای بیان تفاوت معنای صحیح با برداشت نادرست تقیه
مسلم معنای تقیه در روایات این نیست، ضد این است؛ یعنی چه ضد این است؟ یعنی تقیه به معنای این است که اگر چنانچه یک کاری در عالم واقع و عمل برای انسان دارای خطر و ضرر است، انسان باید آن کار را به صورتی انجام بدهد که کار حتما انجام بگیرد و آسیبی به آن کار نرسد، این معنای تقیه است در روایات. البته اینکه میگویم معنای تقیه است نمیخواهم بگویم که همه ی معنای تقیه این است، حالا بعضی از روایات را از روی کتاب نقل میکنم، بحث ما امروز یک بحث روایی است، از روی حدیث امروز بیشتر میخواهیم صحبت بکنیم، ولیکن این را مقدمتا برای آشنایی ذهن شما عرض میکنم؛ فقط معنای تقیه این نیست که در روایات خواهید دید، اما مسلما این جزو معنای جوهری و عنصری تقیه است که انسان عمل را انجام بدهد، به صورتی که این عمل آسیب نبیند و صدمه ای به این عمل وارد نیاید. مثلا فرض بفرمایید: اگر بخواهیم مثال بزنیم این طوری میشود که شما برای مسافرتی از اینجا بلند میشوید مثلا بروید به مشهد یا قم. اینجا در بین راه برخورد میکنید به یک مانعی، مثلا فرض کنید سیل آمده یا دزدی سرگردنه را گرفته و اگر شما بخواهید ادامه ی به راه خودتان بدهید یا سیل شما را غرق میکند و شما به منزل نخواهید رسید یا گرگ به شما آسیب میرساند یا دزد آسیب میرساند یا از این قبیل؛ یا فرض بفرمایید که به یک نقطه ای میرسید که در اینجا جاده خیلی باریک است و خطرناک است و اگر بخواهید عبور بکنید از اینجا با اتومبیل با همان سرعت معمولی، با همان وضع معمولی، اینجا ممکن است که اتومبیل از این فاصله ی عمق زیاد سقوط بکند، اینجا جای احتیاط است.
تقیه در اینجا در ذهن مردم چیست و در روایات یعنی چه، ذهن ائمه و بیان ائمه (علیهم السلام) چیست؟ مردم در اینجا میگویند که: «آقا! تقیه کن.»؛ یعنی چه «تقیه کن.» ؟ یعنی که تا دیدی سیل است، برگرد! قم رفتن ضرورتی ندارد، برگرد بیا به خانه ات، راحت بنشین. وقتی که می بینی که یک ظالمی یا یک دزدی یا یک گرگی سرگردنه را گرفته خب برگرد، چه لزومی دارد که راه را ادامه بدهی؟ و خود را به خطر بیندازی و آخرش هم به منزل نرسی. این تقیه ایی است که مردم به طور معمول معنی میکنند. اما امام صادق (علیه السلام) تقیه را این طور معنی نمیکند - آن طوری که از مجموع روایات استفاده میکنیم - میگوید که: «آقا! تا دیدی که یک گرگی، یک دزدی، یک ظالمی، یک جای تنگی، یک سیلی راه تو را قطع کرده است، اینجا سعی کن آن چنان بروی که این سیل به تو صدمه نزند؛ یعنی برو از بالای کوه عبور کن، برو [ولی] این جادهی معمولی را نرو. آن چنان برو که این دزد یا این ظالم یا این گرگ به تو نتواند آسیب وارد بیاورد و تو را از رسیدن به مقصود باز بدارد؛ یعنی چطوری برو؟ یعنی یک کانال حفر کن برو، یعنی برگرد از راه دیگر برو، یعنی در جیبت، در کمرت ، در دستت وسایلی داشته باش که اگر چنانچه این گرگ، این دزد، این ظالم جلوی تو را گرفت، بتوانی دفاع کنی و به راهت ادامه بدهی و منع و حجاب و سدی را که او به وجود آورده است، از میان برداری.
و می بینید که این دو معنی مثل اینکه یک قدری اختلاف دارد دیگر؛ یعنی این دو معنی نقطه ی مخالف هم است؛ در معنی اول، تقیه موجب برگشتن است، در معنی دوم، تقیه موجب پیش رفتن است. خب چگونه آنچه موجب پیش رفتن است، ممکن است موجب برگشتن هم باشد؟ توجه کردید؟ این مطلب را تذکر دادم برای اینکه به طور مجمل بدانید که آنچه در ذهن مردم از معنای تقیه نقش بسته، یک حرف درستی نیست و منطبق با هیچ روایتی و هیچ آیه ای و هیچ استنباط صحیحی که برای ما معتبر و حجت باشد، نیست، این را به نحو مجمل و کلی گفتم.
منبع: کتاب «همرزمان حسین علیه السلام»-صص 333-339