مبلغان سر بریدن و گردن زدن به حدیثی چنگ می زنند که از رسول خدا روایت شده است؛ آن حضرت در این حدیث می گوید: او برای سر بریدن برانگیخته شده است.
الشیخ حسین احمد الخشن
پیروی ما از اسلام بر ما واجب می کند که اخلاق اسلامی را منتشر کنیم و در سطح جهان گسترش دهیم و در پاک سازی چهره اسلام از زشتی ها سهیم شویم. البته، پیش از انجام دادن این کار، باید آن را در محافل اسلامی مان گسترش دهیم و به جای فرهنگ خشونت و بریدن سرها و اعضای بدن ها و دیگر پدیده های وحشیانه ای که برخی از مسلمانان آنها را به نام خدا و پیامبرش انجام می دهند، در حالی که آنها از این اعمال وحشیانه بیزارند، امت را بر طبق اخلاق اسلامی تربیت کنیم. چه، پیامبر خدا به مهربانی به حیوانات و رفتار نیک با چارپایان سفارش می کند و این که ذبح کننده حیوان باید پیش از سر بریدن، تیغ خود را تیز کند، تا چه رسد به انسان. آن حضرت می فرماید:
«خداوند بر شما واجب کرده است که با هر چیزی به نیکی رفتار کنید. از این رو، هر گاه خواستید بکشید، به نیکی بکشید و هرگاه خواستید، سر ببرید، به نیکی سر ببرید و باید که فردی از شما تیغ خود را تیز نماید و حیوان را آسوده کند».(مسند احمد، ج ۴، ص ۱۲۳؛ صحیح مسلم، ج۶، ص ۷۲: سنن ابن ماجه، ج۲، ص ۱۰۵ / ۸ ؛ بحارالانوار، ج ۲، ص ۳۱۵) اما با کمال تأسف، ما امروز به مردمانی گرفتار شده ایم، سخت خشن و سنگ دل که مهربانی به دل های آنان راه ندارد و جنایت های آنها به اسلام بیش از نیکی هایشان به این دین است تا آنجا که شاعری در توصیف این مردمان گفته است:
قد بلینا بامام ذکر الله وسبح
به پیشوایی گرفتار شده ایم که خدای را یاد می کند و تسبیح می گوید.
فهو کالجزّار فینا یذکر الله و یذبح
اما او در میان ما به سان قصاب است که خدا را یاد می کند و سر می برد.
بررسی روایت سربریدن
مبلغان سر بریدن و گردن زدن به حدیثی چنگ می زنند که از رسول خدا روایت شده است؛ آن حضرت در این حدیث می گوید: او برای سر بریدن برانگیخته شده است. اینک پیش از تفسیر، متن حدیث از نظر شما می گذرد:
«از عبدالله بن عمر روایت شده که گفت: چه قدر فراوان دیدم که قریش رسول خدا را، بر اثر این که با او ابراز دشمنی می کردند، آزار می دادند. من در حضور آنان[قریش] بودم، در حالی که بزرگان ایشان در کنار «حجر» گرد هم آمده بودند. آنان از رسول خدا یاد کردند و گفتند: ما هرگز ندیدیم که در برابر کسی همانند آنچه در برابر این مرد شکیب ورزیدیم، از خود شکیبایی نشان دهیم. او ما را به نابخردی سنت داد، به پدران ما ناسزا گفت، از آیین ما ایراد گرفت، جمع ما را پراکنده کرد و خدایان ما را دشنام داد. ما در برابر کار سخت ناپسند او شکیب ورزیدیم. در این میان، ناگهان رسول خدا وارد مسجد شد و رفت و رکن را استلام کرد و در حالی که دور خانه می چرخید، از آن رکن گذشت و چون گذرش به آنان [بزرگان قریش] افتاد، آنان به او زخم زبانی زدند. او [راوی] می گوید: من [اثر] این عمل آنان را در چهره او دیدم. سپس آن حضرت به راه خویش ادامه داد و بار دوم گذرش به آنان افتاد و آنان دوباره به او زخم زبان زدند. و من اثر این عمل را در چهره او دیدم. سپس آن بزرگوار به رفتن خویش ادامه داد و بار سوم گذرش به آنان افتاد و آنان همانند گذشته به او اشاره کردند.
آن گاه آن حضرت فرمود: «ای گروه قریش، آیا می شنوید؟ هان، سوگند به آن که جان محمد در دست اوست، من برای سر بریدن به سوی شما آماده ام. راوی گوید: سخن او آنقدر بر آن گروه اثر گذارد که همگی در جای خود میخکوب شدند تا آنجا که خشن ترین فرد آنان پیش از این، با دادن بهترین پاسخ، از او پرهیز می کند و می گوید: ای ابوالقاسم، برگرد که تو خردمندی و سوگند به خدا، نادان نبوده ای».( محمد بن حبان، صحیح ابن حبان، ج ۱۴، ص ۵۲۵: مسند احمد، ج ۲، ص ۲۱۸)
برخی از تکفیری ها این روایت را شعار خود قرار داده اند، اما دلایل زیر انسان را بر می انگیزد که باید درباره روایت یاد شده تأمل کرد:
1- این روایت، هدف بعثت پیامبر با عنوان رسالت او را سر بریدن مردم قرار می دهد و این مخالف قرآن کریم در این سخن خداوند است: «وما أرسلناک إلا رحمة للعالمین: و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم». و نیز مخالف این فرموده پیامبر که: «من تنها برای مهربانی و هدایت برانگیخته شدم»، شعار: «برای سر بریدن به سوی شما آماده ام» یک شعار انزجار آمیز و جدایی افکن است. بنابراین، چگونه پیامبر این شعار را با صدای بلند سر می دهد و آن را سرفصل دعوت خویش می سازد؟
۲ -این سخن -آن گونه که سیاق آن نشان می دهد- پیش از هجرت در مکه گفته شده است و هنگامی که پیامبر با عبارت: «من برای سر بریدن به سوی شما آمده ام» مردمان مکه را مورد خطاب قرار داد -آن گونه که حدیث می گوید- آنان ترسیدند و به وحشت افتادند و این به حقیقت، شگفت آور است، زیرا مرحله مکه این ویژگی را داشت که پیامبر، بر شیوه مدارا، صبر، حوصله و تحمل آزارها متکی بود و نیز، توازن نیروها به نفع او نبود. بنابر این، چگونه آن حضرت با مردمان مکه [سرکردگان قریش] با این سخن برخورد می کند، در حالی که نمی تواند آزار آنان را از خود و یارانش دفع کند؟
وانگهی، چگونه این گروه به بیم و وحشت افتادند تا آن جا که یکی از آنان به آن حضرت بگوید: به راهت برو که تو خردمندی، با این که آنان در اوج قدرت، شوکت و دشمنی خود قرار داشتند؟ به راستی که این بیم و وحشت را بر حسب منطق طبیعی امور نمی توان فهمید، مگر این که گفته شود: خداوند به خاطر حمایت از پیامبرش از راه غیر معمول، بیم و ترس بر دل های آنان افکند. اگر این دیدگاه محتمل باشد، معنایش آن است که جمله ای که در روایت آمده، با هدف ایجاد بیم و ترس [در دل دشمنان] بوده، تا جان پیامبر محفوظ بماند، نه این که جدی باشد [و آن حضرت واقعا بخواهد سرهای آنان را از تن جدا کند].
منبع: کتاب «اسلام و خشونت» صص88-91