شاید بتوان گفت همهی مظلومیتهای سیاسی ـ اجتماعی که شیعه در طول تاریخ خونبار خود با آن روبرو بوده است، از قبیل: محروم شدن رهبران آن از حق خود، به شهادت رسیدن رهبران این مذهب و غارت و کشتارهایی که همیشه از سوی دشمنان بر ضدّ طرفداران این مذهب انجام گرفته است، با این ستم فرهنگی قابل مقایسه نیست...
سید محمد امام
اباحی گری غالیان و نسبت دادن آن به احادیث امامان علیهم السلام
غالیان در بُعد عمل معمولا قائل به اباحی گری مطلق بودند، جز فرقهی بشیریه (از پیروان محمد بن بشیر که در زمان امام موسی کاظم و امام رضا علیه السلام میزیسته) که قائل به وجوب نمازهای پنجگانه و روزه و اباحه ی محرمات و اسقاط همهی واجبات دیگر بودند[1] و مفوّضه که نماز و دیگر احکام شرعی را برای مبتدیان، به منظور حفظ آنان از دید دشمن واجب میدانستهاند.[2] غیر از این دو فرقه که در واقع قائل به اباحهگری نسبی بودهاند، تقریبا همه فرقههای دیگر غالیان، قائل به اباحی گری مطلق بودند تا جایی که همهی واجبات شرع و محرّمات آن را نادیده گرفتند. آنها نماز، روزه و دیگر واجبات را انجام نمیدادند و زنا، خوردن گوشت خوک، خون، مردار و دیگر محرّمات را جایز میشمردند.[3] غالیان پا را از این هم فراتر نهاده و لواط را جایز شمردند.[4] آنها حتی ازدواج با محارم مانند دختر،مادر و خواهر را روا دانستند[5] به گونهای که میگویند یکی از رهبران غالیان با دختر خود ازدواج کرد.[6]
رهبران غالیان که خود، انسانهایی زیادهخواه، شهوت پرست و جاه طلب بودند، از اصل «حیوان نمایی انسان» به خوبی استفاده کردند و توانستند با این ترفند، شمار زیادی را به دور خود جمع کنند، چنانکه دربارهی ابوالخطاب گفته اند: پیروان او از هزار نفر بیشتر شد، یا دربارهی بابک خرّمدین نوشته اند که توانست با یاران فراوان خود، نزدیک به بیست و دو سال در برابر حکومت عبّاسی مقاومت کند. شاید بتوان گفت آزادی خواهی بی اندازه رهبران غالیان و پیروان آنها بود که آنها را به سمت تشکیل فرقه هایی کشاند و بقیه آموزه های آنان مانند تناسخ، حلول،تفویض و... در حقیقت، توجیهی برای این اباحی گری بود؛ چرا که با این اصول بود که می توانستند اباحیگری و بیبند و باری مطلق خود را توجیه کنند.[7]
غالیان برای توجیه اباحیگری خود روایاتی جعل میکردند و آنها را به ائمه نسبت میدادند. در بحارالانوار آمده است که شریک درباره غالیان زمان خود به یحیی بن عبدالله گفته است: افرادی مانند بنان و عمر النبطی و غیره ادّعا کرده اند که امام صادق علیه السلام به آنان چنین گفته است: معرفت امام از نماز و روزه کفایت میکند( یعنی کسی که به امام معرفت داشته باشد، دیگر نماز و روزه بر او واجب نیست).[8]
البته جعل روایت منحصر به این نمیشود که جاعلان، مطلبی را از پیش خود درآورده و به امامان نسبت دهند، بلکه در بسیاری از موارد حدیثی را از امامان میشنیدند؛ اما آن را به سود خود تاویل میکردند و با تاویل نادرستی که آگاهانه از خود جعل میکردند،برای مردم نقل می نمودند. امام صادق علیه السلام در این باره میفرماید: «مردم در دروغ بستن بر ما ولع دارند... من برای آنها حدیث نقل میکنم؛ اما آنان از نزد من بیرون نرفته آن را بر غیر معنای اصیل آن تاویل کنند. آنها در طلب حدیث و (ابراز) دوستی ما خواهان چیزی که نزد خداوند است، نیستند؛ بلکه در پی دنیاطلبی خویش اند».[9]
دشمنی غالیان با اصحاب ائمه علیهم السلام
غالیان، افزون بر جعل احادیث و نسبت دادن آنها به امامان شیعه علیهم السلام، وجههی آن بزرگواران را در بین افراد ساده لوح به شدّت پایین آوردند، بلکه برخی از اصحاب ائمه را نیز مورد هدف قرار داده و عقاید غلوّآمیزی را به آنان نسبت دادند و با این میخواستند هم از وجههی آن اصحاب به سود خود استفاده کنند و هم چهرهی پاک آنان را در نظر مردم، آلوده جلوه دهند؛ برای نمونه، پیروان عبدالله بن حارث کندی را میتوان نام برد که ادعا کردند جابر بن عبدالله انصاری و جابر بن یزید جعفی، قائل به غلوّ و تناسخ میباشند.[10] غالیان همچنین برای تفرقه انداختن بین اصحاب ائمه علیهم السلام به نام برخی از آنان کتابهایی را بر ضدّ دیگر اصحاب جعل کردند؛ مانند این که به هشام بن حکم نسبت دادند که او کتابی در ردّ شیطان الطاق (دشمنان به مومن الطاق لقب شیطان الطاق را دادند) نگاشته است.[11] این در حالی است که ما میدانیم هشام بن حکم و مومن الطاق، هردو از اصحاب بزرگوار ائمه علیهم السلام بودند و چنین مطلبی نمیتواند درست باشد.
جابر بن یزید جعفی یکی دیگر از اصحاب ائمه علیهم السلام است که به شدّت مورد هجمهی غالیان قرار گرفت. او از اصحاب بزرگ امام باقر علیه السلام بود که در سال 128 ه.ق از دنیا رفت و روایات بسیاری را از آن دو امام نقل میکرد و مورد تایید آنان بود، به گونهای که امام صادق علیه السلام در چند حدیث بر او رحمت فرستاد و فرمود: «او در نقل سخنان و احادیث، راستگو و صادق بود»؛[12] اما غالیان ادعا کردند جابر بن یزید جعفی، خلیفه و جانشین مغیره بن سعید است و هنگامی که خالد بن عبدالله قسری، مغیره را سوزانید، جابر رئیس فرقهی مغیریه شد.[13]
نقش غالیان نفوذی در به آشوب کشاندن جامعه ی اسلامی
یکی دیگر از مهمترین خطرات غالیان، ایجاد آشوب در جامعهی اسلامی بود؛ برای نمونه میتوان به گفتهی ابومنصور (رهبر فرقهی کسفیه یا منصوریه) به افراد خود اشاره کرد: «هر کس با شما مخالف باشد، مشرک است و باید هرجا به مشرکان دسترسی پیدا کردید، آنها را بکُشید که این خود جهادی است مخفی و خُمس آن چه از مقتول به دست میآید، از آنِ قاتل است».[14]
شاید بتوان گفت همهی مظلومیتهای سیاسی ـ اجتماعی که شیعه در طول تاریخ خونبار خود با آن روبرو بوده است، از قبیل: محروم شدن رهبران آن از حق خود، به شهادت رسیدن رهبران این مذهب و غارت و کشتارهایی که همیشه از سوی دشمنان بر ضدّ طرفداران این مذهب انجام گرفته است، با این ستم فرهنگی قابل مقایسه نیست؛ چرا که شیعه با تحمل شهادتها، آزارها و شکنجهها توانست خود را در قلوب مردم جای دهد و حقانیت خود را اثبات کند؛ اما این ستم فرهنگی (غلوّ) مذهب شیعه را به عنوان مذهبی خرافی، باطل و منافی سرشت انسان سالم معرفی مینماید و به این ترتیب، بسیاری از ناآشنایان با این مذهب، بدون آنکه زحمت تحقیق دربارهی این مذهب را به خود بدهند، از آن منزجر و متنفر میشوند.
برخی از مسشترقان به پیروی از برخی علمای اهل تسنن، بدون آنکه به منابع اصلی شیعه مراجعه نمایند، همان عقاید غلوّآمیز را به شیعه نسبت داده، شیعه را در کتابهای خود با غالیان به هم آمیختند و به این ترتیب در ذهن بسیاری از مردم مغرب زمین، چهرهی مذهب تشیع را مشوّه و آلوده جلوه دادهاند.[15]
این مسئله ایجاب میکند نسبت به غالیان حساسیت بیشتری داشته باشیم و از اهداف و کارکرد شوم آنها در دشمنی با امامان شیعه علیهم السلام بیشتر آگاه شویم.
منبع: کتاب مواجهه فکری و عملی امامان شیعه با دشمنان، صص250-255
[1] اشعری قمی، المقالات و الفرق، ص 92.
[2] ر.ک: صفری فروشانی، غالیان، ص 294.
[3] اشعری قمی، المقالات والفرق، ص 48، 63، 100.
[4] همان، ص 100.
[5] همان، ص 53 و63.
[6] نوبختی، فرق الشیعه، ص 46.
[7] صفری فروشانی، غالیان، ص291.
[8] علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 25، ص302.
[9] شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص 136.
[10] اشعری قمی، المقالات و الفرق، ص 43.
[11]طهرانی، آغا بزرگ، الذریعه، ج 10، ص 203.
[12] خویی، معجم رجال الحدیث، ج 4، ص 20-19.
[13] اشعری، مقالات الاسلامین و اختلافات المصلین، ص 8.
[14] اشعری قمی، المقالات والفِرق، ص 46.
[15] صفری فروشانی،غالیان،ص17-18