یک مسئول امنیتی به من گفت تقریب را قبول ندارم، اما چون آقا میگویند، مخالفت نمیکنم! طبیعی است که این آدم زمانی که بحثهای خیلی روشن تقریب است، عمل میکند، اما در مواردی که روشن نیست، قطعاً ضدتقریب عمل میکند.
گفتگو با حجت الاسلام دکتر مهدی فرمانیان، رئیس دانشکده مذاهب دانشگاه ادیان و مذاهب
نهادهای فعلی حوزوی که در حوزه بینالملل و فرق و مذاهب کار میکنند، دقیقاً چه نسبتی با گفتمان انقلاب اسلامی دارند؟ یعنی آیا این نهادها از موضع انقلاب اسلامی کار میکنند یا اینکه موضع دیگری دارند؟
مهم این است که انقلاب را چه تعریف میکنید. معتقدم مبانی فکری انقلاب اسلامی بر این چهار کلمه مبتنی است: «شیعه اصولگرای انقلابی تقریبی». کل مبانی فکری انقلاب، حول این چهار کلمه میچرخد؛ اما نکتهای که وجود دارد این است که هرچه به سمت کلمه آخر میرویم، کلمه بعدی را فدا میکنیم و مفاهیم آن را تغییر میدهیم. بسیاری از مراکزی که در فضای بینالملل ایجاد شدهاند، براساس تقریب و برای این است که تعاملی با جهان اهل سنت داشته باشیم، ولی این تعامل را باز براساس آن سه مفهوم قبلی چیدهاند؛ یعنی سازمانی با رویکرد تقریب تأسیس کردهایم تا بیشتر با گرایشهای انقلابی جهان اسلام ارتباط داشته باشد، یا با اصولگرایان (اصولگرایی در اینجا به معنای گرایش به چپ و راست نیست، بلکه به معنای این است که میخواهند براساس اصول اسلامی حکومت راه بیندازند؛ لذا مثلاً در باب اصولگرایی، اخوانالمسلمین با ما در این فضا همراه میشود؛ چون در اصولش میگوید «الاسلام هو الحل»؛ ما هم میگوییم اسلام باید همه چیز باشد. قوانین باید براساس اسلام باشد، حکومت باید براساس اسلام باشد، متدینین باید براساس اسلام کار کنند؛ اصولگرایی یعنی مبانی اصولی که در اسلام وجود دارد).
انقلابیگری هم که مشخص است؛ یعنی افرادی که به نوعی این چنبره فرهنگ غرب را قبول ندارند و میخواهند آن را پس بزنند و با آن بجنگند و به دنبال حکومتی هستند که از استعمار و فرهنگ غرب و فرهنگ سکولاریزم دور باشد؛ اینها مؤلفههای انقلابی است.
یک مؤلفه هم به نام تقریب داریم. برخی از سازمانهای بینالمللی ما دقیقاً براساس یکی از این سه مؤلفه، شکل گرفته است، برخی هم نه. مثلاً مجمعالتقریب دقیقاً بخش آخر است؛ فقط تقریب را انجام میدهد؛ اما دوست دارد تقریب را با فضای انقلابی همراه کند. سپاه قدس ما در همین راستا با رویکرد انقلابی شکل گرفته است. سازمان فرهنگ و ارتباطات ما دقیقاً در همین راستا شکل گرفته است. مجمع جهانی اهلبیت (ع) براساس همان مبنای اول و بقیه مبناها شکل گرفته، یعنی شیعه اصولگرای انقلابی تقریبی. لذا مثلاً مجمع جهانی اهلبیت، چندان سراغ اسماعیلیها نمیرود؛ چون بعضی از آن مؤلفهها را ندارند؛ ولی سراغ زیدیه میرود، چون حداقل چند مؤلفه را دارند.
لذا به نظر من شما باید براساس این چهار کلمه ببینید کدام یک از این سازمانها شکل گرفته است.
بیشتر تأکید ما بر نهادهای حوزوی است.
هریک از این نهادها یک اساسنامه برای خود دارند. المصطفی قرار است که شیعه اصولگرای انقلابی تقریبی تربیت کند؛ یعنی یک حوزه علمیه است، ولی برای خارج از کشور.
واقعاً الان چنین فردی را تربیت میکند؟
شیعه اصولگرای انقلابی را تربیت میکند، ولی معتقدم که تقریبی تربیت نمیکند و اتفاقاً بالعکس، اکثر کسانی که در جامعهالمصطفی فارغالتحصیل میشوند، از استادانی الگو میگیرند که همه در حوزه هستند و فضای حوزه هم غالباً تقریبی نیست. فضای ضدتقریبی حوزه از طریق این استادان به جامعهالمصطفی انتقال مییابد. لذا به نظر من اکثر کسانی که از جامعهالمصطفی فارغالتحصیل میشوند، تقریبی نیستند. شاید اصول دیگر را داشته باشند و شیعه اصولگرای انقلابی بشوند، ولی تقریبی بودن را به آنها تزریق نکردهایم.
مجمع جهانی تقریب، بیشتر از همه درباره خود تقریب کار میکند؛ یعنی چندان دنبال انقلابیون نیست، دنبال اصولگراها نیست، دنبال شیعه هم نیست؛ بیشتر با اهل سنت تقریب دارد،؛ اما در اینجا هم نتوانسته آن طور که باید و شاید، موفق باشد.
من در نه صفحه طرحی از «آسیبشناسی تقریب» به آنها دادم که تقریب در چهل سال گذشته چه آسیبهایی داشته است تا آسیبشناسی کنیم و ببینیم چه کارهایی باید انجام دهیم. به نظر من یکی از آسیبهای عمده، این بوده که تقریب هیچگاه روی حوزه علمیه قم کار نکرده است؛ درصورتیکه به نظر من اگر تقریب میخواست به صورت جدی کار کند، باید بخشی از هزینهاش را صرف حوزه علمیه قم میکرد و فضای تقریب را در آنجا گسترش میداد؛ نصف هزینهاش را هم برای ارتباطگیری با اهل سنت صرف میکرد.
متأسفانه چون برای حوزه علمیه قم هزینه نکردهایم، خودبهخود اثر ضدتقریبی این نهاد در ارتباط ما با جهان اسلام تأثیر گذاشته است. بزرگان حوزه را نتوانستهایم وسط تقریب بیاوریم؛ بزرگان اهل سنت هم نیامدند؛ یا به این دلیل که این طرف آنچنان جایگاهی نداشته، یا به این دلیل که بزرگان حوزه ما حرفهای تندی زدهاند که باعث شده بزرگان آن طرف هم موضع بگیرند؛ نمونههای بسیاری میتوانیم مثال بزنیم.
مجمع جهانی اهلبیت (ع) هم که اختصاصاً برای شیعه است، مشکلاتی دارد. متأسفانه این مجمع هم نتوانسته طبق اساسنامهاش خوب پیش برود و شیعیان را با این نگاهی که داریم، جذب کند.
سازمان فرهنگ و ارتباطات هم مطابق اهدافش خوب کار نکرده است! قبل از اینکه مرکز جهانی با سازمان خارج از کشور یکی شود، پیشنهادی داشتم و هنوز هم معتقدم که این سازمان را هم باید به جامعهالمصطفی بدهند.
جامعهالمصطفی باید سه شعبه داشته باشد. یک شعبه آن، باید مدارس خارج از کشور باشد تا هرکس خارج از ایران است و میخواهد درس بخواند، به این مدارس برود. من اگر جزو هیئت امنا یا رئیس جامعهالمصطفی بودم، ممنوع میکردم که مستقیم طلبه را از خارج جذب کرده، به ایران بیاوریم. پیشنهاد من این است که هرکس خارج از ایران است و میخواهد درس بخواند، به این مدارس خارج از کشور برود و در همان منطقه و شهر و کشور خودش، درس بخواند؛ بعد از بین آنها، افراد خوب را گلچین کنیم. به جای سی هزار نفر، سه هزار نفر به اینجا بیاوریم، ولی سه هزار نفر خوشاستعداد و پرتوان! آنها را به بخش آموزش جامعهالمصطفی (که قبلاً مرکز جهانی علوم اسلامی بود) بدهیم. سازمان فرهنگ و ارتباطات را هم معاونت بینالملل و تبلیغ جامعهالمصطفی قرار دهیم تا کل فارغالتحصیلان اینجا را حمایت و مدیریت کند که برای تبلیغ به کشورهایشان بروند.
الان سازمان فرهنگ و ارتباطات معلوم نیست چه چیزی را میخواهد تبلیغ کند؛ چه فضایی را میخواهد تشریح کند. از آن طرف، رایزنهای فرهنگی ما ملیگرایی را تبلیغ میکنند. از طرف دیگر وظیفه تبلیغ خارج از کشور کلاً به سازمان فرهنگ و ارتباطات واگذار شده و حوزه یا دیگران نمیتوانند مبلّغ بفرستند؛ چون وظیفه سازمان فرهنگ و ارتباطات است!
بنابراین طرح من این است که جامعهالمصطفی سه شاخه شود: مدارس خارج از کشور برای تربیت اولیه طلبهها؛ مدارس داخل برای تقویت و مجتهد کردن آنها؛ و معاونت بینالملل برای پخش کردنشان و تبلیغ. این مدارس، حوزوی هم باشند، نه دولتی. ما هیچ احتیاجی نداریم که چهار تا عکس اصفهان و ... را در جهان تبلیغ کنیم؛ برای این کار، سفارت یک بخش ایرانشناسی داشته باشد! به نظر من اگر این اتفاق بیفتد، خیلی بهتر میتوانیم هزینهها را مدیریت کنیم.
الان دانشگاه ادیان اینهمه دانشجوی فارغالتحصیل دکتری دارد که ادیان را بهخوبی میشناسند، دکتری ادیان یا دکتری مذاهب دارند. کسی که دکتری مذاهب گرفته و پایاننامهاش در مورد دیوبندی است، به درد رایزن فرهنگی شدن در پاکستان و هند میخورد؛ کسی که مسیحیت خوانده، به درد کشورهای اروپایی میخورد که به واتیکان و ... برود.
اینهمه نهاد در حوزه بینالملل و فرق و مذاهب داشتیم که چهل سال کار کردند، ولی هنوز در قدم اول که شناخت کامل و صحیح از جریانات باشد، مشکل داریم! در سه چهار سال اخیر، کارهای خوب پراکندهای انجام شده است. شما دلیل این مسئله را چه میدانید؟ آیا ماهیت بروکراتیک و کارمندی این نهادها باعث این ناکارآمدی شده است؟
به نظر من ما دو مشکل در این مراکز بینالمللی داریم. یک مشکل این است که بسیاری از مسئولانی که در رأس این مراکز قرار گرفتهاند، با وجودی که ده، پانزده سال است در این مسئولیت هستند، هنوز فکرشان بینالمللی نیست؛ نکته دوم این است که بسیاری از این نیروها تربیت شدهاند، اما از آنها در جایگاه خودشان استفاده نمیشود؛ مثال بزنم؛ یک نفر مسئول یک مرکز بینالمللی با یک اساسنامه مشخص میشود. مثلاً اولین بند اساسنامه این است که این سازمان باید با این شش مؤسسه خارج از کشور ارتباط برقرار کند؛ اما مسئولی که آنجا قرار میگیرد، اصلاً اعتقادی به این مسئله ندارد.
چرا ما چهل سال بعد از انقلاب نباید پنج نفر معتقد به تقریب داشته باشیم که در مجمع تقریب فعالیت کنند؟!
دلیلش این است نظامی که امام خمینی(ره) تشکیل داد، خواستههای بسیار فراوانی داشت. چه کسی باید این خواستهها را تأمین میکرد؟ دو بخش این وظیفه را داشتند: حوزه و دانشگاه. حوزه چندان توجه نداشت که این نظام به مجموعهای از افراد تربیتشده در زمینههای مختلف احتیاج دارد. برای مثال حداقل در سیزده استان، سُنی داریم، شما امروز میتوانید سیزده نفر در قم پیدا کنید تا به عنوان نماینده ولیفقیه در این سیزده استان بگذارید؟ خیر. چرا؟ برای اینکه حوزه هیچگاه برای این کار برنامهریزی نکرد؛ یا اگر برنامهریزی کرده و الان هم موجود است، بسیاری از مسئولان ما اصلاً و ابداً این تربیتشدگان را طبق مرام خودشان نمیپسندند.
شاید بسیاری از دوستانی که در بسیاری از دانشگاههای ما تربیت شدهاند، قابلیت این را دارند که نماینده ولیفقیه در فلان جا باشند؛ اما شورای سیاستگذاری که نمایندگان ولیفقیه را تعیین میکند، نگاهش بسته است. وقتی نگاه بسته باشد، خودبهخود تربیتشدگان به کار گرفته نمیشوند.
ما شورایی به نام شورای سیاستگذاری ائمه جمعه داریم. اما حوزه بدون هیچ راهکاری، از افراد برای امامت جمعه امتحانی میگیرند و ایشان قبول میشوند! بنده معتقدم الان حوزه باید مثلاً ده مورد از نیازهای کلان نظام را مشخص کند و طلبهها بعد از خواندن پایه پنج و شش، به ده گروه برای تأمین این نیازهای کلان تقسیم شوند. حوزه این فضاها را ایجاد نکرده است؛ ولی دانشگاهها و مراکز اقماری حوزه دارند تلاش میکنند این خلأ را پر کنند و تا حدی هم پر کردهاند.
پس یک مشکل ما این است که نظام برنامهریزی درستی نداریم. عدهای به وسیله مراکز اقماری این نظام برنامهریزی را اصلاح کرده و نیرو تربیت کردهاند؛ اما تصمیمگیران نظام، این نیروهای تربیتشده را نمیپذیرند. مشکلی که الان ما داریم، این است که از یک طرف، بسیاری از دانشجویان ما که در حال فارغالتحصیل شدن هستند، در جستوجوی کارند؛ از آن طرف هم نظام به شدت به نیروی توانمند احتیاج دارد! از بین مثلاً پانصد فارغالتحصیل، حداقل پنجاه نفر نیرومند هستند، ولی از آنها هم استفاده بهینه نمیشود.
همین که احساس نیاز نشده که مثلاً یک فرد تقریبی تربیت کنیم، به این دلیل نیست که خود گفتمان انقلاب اسلامی، آنطور که باید و شاید در عمق وجود کسانی که ادعای انقلابیگری داشتند، وجود ندارد؟
این فضای ضدتقریبی که کم و بیش در حوزه علمیه قم هست، باعث میشود حتی آقایانی که مسئولیت دارند و تقریب را قبول دارند، خیلی اوقات دست به عصا حرکت کنند و راهی که باید را نروند.
مثلاً به استان رفتم و بعد به شهرستانی رفتیم، گفتند فلانجا یک طالبانی است، به خانهاش رفتیم؛ وقتی داشتیم بیرون میآمدیم، دیدیم صدای اذان شیعه در این روستا میآید. گفتم مگر این روستا شیعه هم دارد؟ گفتند نه یک شیعه هم ندارد! گفتم پس این صدای اذان شیعه چیست؟ گفتند بسیج آمده و صدای اذان شیعه میگذارد، همه مردم هم ناراحت هستند! به مسئولان شهر که میگوییم، میگویند فقط این روستا نیست؛ در 38 روستای این شهرستان که همگی اهالی آنها سنیاند، اذان شیعه گفته میشود! گفتم شما که میدانید این کار مشکل دارد، رسماً اقدام کنید. گفتند نه، از تهران باید بگویند! یعنی مسئولان شهر قبول دارند که این کار غلط است، ولی میگویند اگر آن آقایان بالا به من دستور بدهند، عمل میکنم تا متهم نشوم.
به آقایان بالا هم که میگوییم، یا عمل نمیکنند، یا بخشنامه نمیکنند یا اعتقادی ندارند! اتفاقاً بالاییها میگویند خیلی هم خوب است! چون این آقا پانزده سال شاگرد یکی از علمای ضدتقریبی بوده، الان مسئولیت عقیدتی- سیاسی فلان بخش مهم را دارد. من متعدد دیدم که کسی به من گفته مسئول امور اهل سنت فلان استان هستم و دوازده سال شاگرد فلان عالم ضدتقریبی بودهام. این آدم وارد نظام شده و یک جای بسیار حساس قرار گرفته، یک استان را دارد میچرخاند که همه افرادش سنی هستند؛ اما فکرش متأثر از همان عالم ضدتقریبی است. متعدد در جاهای مختلف دیدهام که کسی گفته من اصلاً تقریب را قبول ندارم، ولی حالا که مقام معظم رهبری میگویند، چشم!
یک مسئول امنیتی به من گفت تقریب را قبول ندارم، اما چون آقا میگویند، مخالفت نمیکنم! طبیعی است که این آدم زمانی که بحثهای خیلی روشن تقریب است، عمل میکند، اما در مواردی که روشن نیست، قطعاً ضدتقریب عمل میکند. مشکل ما این است که بسیاری از کسانی که وارد نظام شدند، خودشان تقریبی نیستند و مسئولیتهای بسیار بالایی هم گرفتهاند؛ دلیلش هم این است که شاگردان امام، وارد نظام شدند و مسئولیت پذیرفتند و حوزه و تدریسها را رها کردند و تدریس حوزه دست شاگردان آیتالله خویی افتاد. انبوه طلبههایی که وارد حوزه شدند، شاگرد شاگردان آیتالله خویی شدند که تقیه مداراتی را اصلاً قبول ندارد. الان بسیاری از این انبوه طلبه، مسئولان مهم در کشور ما شدهاند.
برای نهادینه شدن فرهنگ تقریب در حوزه، راهکار خاصی پیشنهاد میدهید؟
بله، سال 1384 شورای عالی حوزه مصوب کرده که تمام طلبهها چهار واحد فرق و مذاهب بخوانند. اصلاً کتاب آشنایی با فرق تسنن و تشیع که ما نوشتیم، براساس همین مصوبه شورای عالی حوزه بوده؛ اما الان دوازده سال است که این مصوبه هنوز اجرایی نشده است. اول باید این مصوبه اجرا شود.
دوم، چه اشکالی دارد که ما برای طلبهها در طول ده سالی که درس میخوانند، چند واحد تقریب بگذاریم؟
سوم، لازم است که طلبهها و بسیاری از اساتیدمان یک بار در جهان اسلام سفر کنند و اهل سنت را ببینند؛ به شما قول میدهم زمانی که برگردند، خیلی از نگاههای تندشان تعدیل خواهد شد. بسیاری از اینها شاید هنوز یک سُنی ندیدهاند. برخی از اساتیدی که درس خارج میدهند، هنوز نمیدانند هفتصد سال است که معتزله از بین رفته و دیگر وجود ندارد! چه کسی باید این مطالب را به اینها یاد بدهد؟
اگر آنها در یک نشست علمی با اهل سنت بحث و گفتوگو کنند، متوجه میشوند این اشاعرهای که در ذهنشان هست، دیگر وجود خارجی ندارد! متوجه میشوند که اکثر اهل سنت، محب اهلبیت (ع) هستند. این یکی از راهکارهای خیلی ساده و معمولی است که میتوانیم در حوزه علمیه انجام دهیم.
قبلاً هم گفتهام... این کتاب اطلس رهبران را باید تمام اعضای شورای عالی امنیت ملی ما و تمام اعضای کمیسیونهایش بخوانند؛ تمام مسئولان بینالمللی ما، تمام اساتید درس خارج ما این کتاب را باید بخوانند تا بفهمند در جهان اسلام چه وضعیتی است. آنها نمیدانند فضای جهان اسلام چطور است؛ حتی نمیدانند فضای داخل ایران چطور است و بر این اساس حرف میزنند!
ما باید یک مجموعه مطالب در حوزه جهان اسلام را اول به اساتید، بعد به شاگردان انتقال بدهیم. من الان به سطح سه رفتهام و میگویم القاعده و داعش را آمریکا درست نکرده است. خیلیها هنوز نمیخواهند بپذیرند. با خبرگزاری فارس مصاحبه کردهام، گفتم داعش و القاعده را آمریکا درست نکرده است؛ مصاحبه من را منتشر نکردهاند! تا وقتی این فضا وجود دارد، بینالملل که هیچ، داخل ایران هم مشکلات داریم!
منبع: ماهنامه رسائل-شماره7