تاریخ اسلام شاهد نقطههای روشن در این باره است که مسلمانان با اختلاف در مسلک و مذهب در مراسم جشن و عزای یکدیگر شرکت کرده اند و اهل هر فرقه و مذهبی، بدون جریحه دار کردن احساسات مذهبی دیگران، مراسم خود را انجام می داده اند.
سید عباس رضوی
شرکت در مراسم های مذهبی و فرهنگی مشترک
از حوزههای تعامل علما، شرکت گروهی در مراسم مشترک دینی و مذهبی بوده است. در گذشته مزار امامان اهل بیت، ملجاء و زیارتگاه همه مسلمانان بوده است و علمای همه فرق اسلامی به عنوان خانواده پیامبر و بزرگترین علمای امت، به آنان احترام کرده و به زیارت آنان می رفتند بویژه مرقد امام صادق در مدینه و قبر موسی ابن جعفر در بغداد، ویژگی خود را داشت. سمعانی مؤلف الانسان از زیارت مکرر قبر امام کاظم و امام جواد علیهماالسلام در بغداد یاد کرده است:
«زرته غیر مره مع ابنه محمد ابن الرضا، على ابن موسی.»( الانساب، ج5/406) و نیز درباره امام صادق نوشته است:
همه امت قبر او را در بقیع زیارت می کنند.( همان، ج 5/450) یادآور شده : عالم شافعی، وصیت کرد که در وقت مرگ او را در مشهد امام کاظم دفن کنند.( مجمع الاداب ، ج2/139)
اما ابواحمد کدنی از بزرگان سمرقند، با عالمان شیعه در پیوند بود. عالمان مذاهب، در مراسم مذهبی یکدیگر شرکت می کردند. از جمله نوشته اند :
«در سالی ابواحمد کدنی برای نماز باران به صحرا بیرون رفت و برای وعظ و آماده کردن دلها بر منبر شد، دو نفر از علویان شهر نیز با وی بر منبر نشستند. ابواحمد سرش را برهنه کرد و گفت : خداوندا آبرویمان را با گناه ریختیم، ولی اکنون از بازار مجوسان گذر کردیم و آنان به ما نگریسته و دانستند ما برای طلب باران به نماز بیرون شده ایم. این بار ما را در برابر مخالفان(دینی مان) شرمنده مساز. لختی نگذشت که رحمت خدا از آسمان فروریخت و دشت و دمن سیراب شدند. وی به سال483 در ۸۱ سالگی درگذشت.»( الانساب، ج4/28)
در دورههایی از تاریخ اسلام، با میدان داری افراد کم ظرفیت ، فرقه هایی مراسم ویژه همدیگر را برنمی تافته اند، و مراسم عزاداری و یا جشن و سرور شیعیان، به نزاع بین حنبلیان و شیعیان بدل می شده است. تندروی افراد نا آگاه و متعصب به آن دامن میزده است . این نزاعها و کشمکشهای خونین و بنیان سوز، نقطه های سیاه و شرم آور تاریخ ملت اسلامی است. اما اینها را نباید جریان اصلی انگاشت و به همه مسلمانان و امت اسلامی نسبت داد. امت اسلامی، با هر گرایش و با هر مذهب و آیین، برادرانه با هم زندگی کرده اند.
تاریخ اسلام شاهد نقطههای روشن در این باره است که مسلمانان با اختلاف در مسلک و مذهب در مراسم جشن و عزای یکدیگر شرکت کرده اند و اهل هر فرقه و مذهبی، بدون جریحه دار کردن احساسات مذهبی دیگران، مراسم خود را انجام می داده اند. در دوران آل بویه، در زمان سلاجقه از مجالس و گردهماییها و برنامه های مشترک بین طرفداران فرقههای مذهبی، فراوان دیده می شود. از جمله به سال ۴۴۲ ق به دنبال پارهای از آشوبهای قومی و مذهبی در بغداد، مردم شیعه و سنی، در صدد برآمدند به زیارت مرقد امام حسین در کربلا و زیارت امیر مؤمنان در نجف بروند. مردم محله نهر الدجاج بغداد و محله کرخ، با پرچمهای رنگارنگ بیرون آمدند. حنفیان و شیعیان با همدیگر، به سوی مسجد جامع رفتند. اهالی باب الشام و دارالرقیق به آنان پیوستند و همه در حالی که پرچمها و علمها در پیشاپیش آنان در حرکت بود، از کوی کرخ عبور کردند. مردم کرخ در جلو آنان درهم و دینار نثار کردند و احناف و ترکان همگی به زیارت ائمه رفتند. در نتیجه این هماهنگی و اخوت دینی شیعیان در مشهد امام کاظم در اذان، حی علی خیرالعمل و مؤذنان حنبلی و احناف جمله الصلوه خیر من النوم سر دادند و به اتفاق به زیارت امام علی و امام حسین رفتند.( المنتظم، ابن جوزی، ج8/146)
ابن اثیر در وقائع سال ۵۰۲، پس از یادکرد پاره ای از قهر و آشتی میان پیروان مذاهب بغداد، نوشته است:
«چون ماه شعبان فرا رسید، اهل سنت با آرامش و آراستگی تمام، به زیارت قبر مصعب ابن زبیر بیرون آمدند و فیلی را که مردان مسلح بر آن سوار بودند، با خود راه می بردند. شیعیان کوی کرخ، با بخور و عطر و آب یخ، از آنان پذیرائی کردند و شادمانه آنان را تا بیرون از کوی کرخ مشایعت و بدرقه کردند. در نیمه شعبان همان سال شیعیان به زیارت امام کاظم رفتند.»( الکافی فی التاریخ، ج ۸/ ۲۵۶ )
مورخان از دولتمردان شافعی مذهب غوری (سده ۶) به افراد پرظرفیت و دارای تسامح مذهبی یاد کرده اند و درباره غیاث الدین غوری نوشته اند:
«وی امتیازی برای شافعی مذهبان بر دیگران در نظر نمی گرفت. غیاث الدین با پیروان اهل بیت در ارتباط بود، به آنان کمک می کرد و به سادات و علویان احترام می گذاشت . جوانمرد و نیک اندیش بود و سپاهیانش را از غارت اموال مردم باز می داشت.»( الکافی فی التاریخ، ج12/181) و بالاتر، غیاث الدین و علمای همفکرش به زیارت ائمه اهل بیت می رفتند و پیمانهای بزرگ با رقبای خود را در روضه آن بزرگواران می بستند. از این رو برخی از مورخان آنان را شیعه قلمداد کرده و فخر ورزیدن غوریان به مسلمان شدن نیای خود به دست نماینده امیر مؤمنان را از شواهد آن دانسته اند.( تاریخ غوریان، دکتر علی اصغر فروغی ابهری /۱۲)
مؤلف تاریخ طبرستان در حوادث سال ۵۹۷ نوشته است:
«سلطان غور، غیاث الدین و شهاب الدین به خراسان آمدند و نیشابور را مستخلص کرده و به زیارت رضا شده و خیرات فرموده، فخرالدین رازی خطیب که مجتهد عهد و استاد العالم بود با دیگر علماء غور به روضه رضا(ع) حاضر آمدند و عهدنامه خواستند و مطالعه می کردند. علما اهل سنت و جماعت از او پرسیدند معنی جفر و جامع چیست؟ گفت: من واقف نیستم بدین در، این مشهد امامی است عدیم النظر، نصیر الدین حمزة بن محمد از طائفه شیعه او را بباید پرسید. آن امام را بخواندند و پرسیده و دانسته.»( احوال و آثار خواجه نصیر طوسی /۱۶۰) این نیک اندیشیها و بزرگداشت اهل بیت برای خراسان و حوزه امارت سلطان غیاث الدین برکتها داشت، در سایه همدلی علما و مردم، راهها امن شد و امور مالی و تجاری رونق گرفت. آموزشگاهها رونق گرفت. حمدالله مستوفی در گزارش خود نوشته است:
«در خلافت ملکان غور، دوازده هزار دکان آباد بوده و شش هزار حمام و کاروان سرا و طاحونه و سیصد و پنجاه و نه مدرسه و خانقاه و آتش خانه و چهارصد و چهل و چهار هزار خانه مردم نشین بوده است.»( تاریخ گزیده مستوفی ۱۸۷) و نیز محمد بن حبان بستی از دانشمندان برجسته سنی خراسان(به احتمال حنفی مذهب)، در شرح زیارت خود از طوس نوشته است:
«مزارش در طوس است من آن را بارها زیارت کرده و هرگاه مشکلی برای من پیش آمده، مزار علی بن موسی را در طوس زیارت کردم و مشکلم زائل شد. من آن را بارها تجربه کردم. خداوند ما را بر دوستی مصطفی و اهل بیت او که صلوات خداوند بر آنان باد، بمیراند.»( تاریخ تشیع در ایران، رسول جعفریان، ج1/326، نقل از الثقات، ج8/457)
عبدالجلیل قزوینی گزارش کرده است :
«در روزگار وی، افزون بر مردم قم، امراء و علمای شافعی و حنفی مذهب به زیارت فاطمه معصومه مشرف می شدند. و نیز مردم قزوین، از شیعه و سنی به زیارت ابوعبدالله حسین ابن رضا می روند.»( النقض/۶۴۳) در همان دوره شیعیان نیز در محافل حنفیان و شافعیان، شرکت می کردند. مردم برای استفاده از مجالس واعظان حنفی مذهب که از خراسان برای وعظ به ری و قزوین می آمدند، مجالس باشکوه تشکیل می دادند و افزون بر حنفیان، پیروان اهل بیت نیز برای استفاده در آن مجالس حاضر میشدند.( همان/۱۰۵)
این هم گراییها در میان علما و امرای سده هفتم فراوان تر دیده می شود. سلطان محمد (غازان خان مغول سنی مذهب، به اهل بیت علاقه مند بود. او به نام دوازده امام سکه زد و نیز کمکهای ارزنده ای به مشاهد مشرفه عراق کرد و اموالی را برای آسایش زائران وقف مرقد امام حسین کرد.( دین و دولت در ایران، ج2/598)
عبدالرحمن جامی، ملای برجسته حنفی مذهب دوران تیموریان، به اهل بیت علاقه مند بود و به زیارت مزارهای خاندان پیامبر می رفت. در دیوان خود، از سفر به نجف و کربلا به سال ۸۷۷ ق یاد کرده است. در سفر به نجف اشرف شعرهای شورانگیزی درباره امام علی سروده و علاقه قلبی خود را به امام ابزار کرده است، با این مطلع:
أصبحت زائرا لک یا شحنة النجف
بهر نثار مرقد تو نقد جان به کف
تو قبله دعای و اهل نیاز را
روی امید سوی تو باید ز هر طرف(شیخ عبدالرحمن جامی، نجیب مایل هروی / ۴۵، ارشاد اسلامی، ۱۳۷۷)
و در زیارت کربلا نیز برای امام شعر سروده، با این مطلع:
کردم ز دیده پاسوی مشهد حسین
هست این سفر به مذهب عشاق فرض عین(همان / ۴۵)
در سرزمین مصر رأس الحسین، زینبیه، مزار سیده نفیسه، مزار محمد ابن ابی بکر، زیارتگاه و مورد احترام مردم است. پیش از فاطمیان مردم مصر از مالکیان و شیعیان، به زیارت این اماکن مقدس می رفتند. بویژه در جشنهای ولایت امام حسین، که چندین روز به طول می انجامد، طبقات گوناگون علما و شرفا و توده های مردم شرکت می کنند.( الشیعة فی مصر، صالح الوردانی / ۱۱۱)
تاریخ شاهد است که در سدههای چهارم، پنجم و ششم هجری و پس از آن، در دوران سلاجقه و سامانیان، علمای شیعه در کنار علمای حنفی و شافعی مذهب، در مجالس بزرگداشت امام حسین (ع) شرکت می کرده و به سخنان وعاظ و مرثیه سرایان گوش میداده اند؛ چه امام شافعی و ابوحنیفه درباره امام حسین شعرها سروده و ابوحنیفه به خاطر حمایت از اهلبیت مسموم گردید. در دوره سامانیان در سمرقند علمای فریقین در محافل دینی مشترک شرکت کرده و شاعران مناقب على(ع) را میخواندند. امام خطیب عبد السلام صابونی، از شاعرانی بود که در مجالس عمومی، در ستایش امام علی (ع) اشعار عربی میخواند.( القید فی علمای سمرقند، نسفی / ۹۳)
عبدالجلیل رازی، در باره شرکت عالمان در مجالس امام حسین، به روزگار سلجوقیان نوشته است:
«در همه بلاد اصحاب شافعی و اصحاب ابوحنیفه، فحول علماء چون محمد منصور و امیر عبادی و خواجه علی قزوینی و صدرالدین خجندی و بومنصور ماشاده و محمد همدانی و بونصر هسنجانی و شیخ بو الفضائل مشواط و بومنصور حفده و قاضی ساوه و سمعانیان و خواجه ابوالمعالی جوینی و نزاری و علماء رفته و باقیان از فریقین در موسم عاشور این تعزیت با جزع و فزع و نوحه و زاری داشته اند و بر شهداء کربلا گریسته اند.»( النقض /۶۴۷) او در پاسخ به این شبهه که شیعه در روز عاشورا ابراز جزع می کند، عزاداری علمای شافعی و حنفی را شرح داده و از مجالسی که علمای مذاهب در عاشورا می گیرند یاد کرده است:
«و مراثی شهداء کربلا که اصحاب ابوحنیفه و شافعی را هست بی عدد و بی نهایت است. پس اگر عیب است اول بر بوحنیفه است و بر شافعی و بر اصحاب ایشان، آنگه بر ما. و چون فروتر آییم معلوم است که خواجه بومنصور ماشاده به اصفهان که در مذهب اهل سنت به عهد خود مقتدا بوده است و هر سال این روز تعزیت داشته است به آشوب و نوحه و ولوله و بر علی و حسن و حسین (ع) آفرین کرده و بر یزید و عبیدالله لعنت آشکار کرده، و کذالک صدر الدین الخجندی و برادرش جمال الدین، این تعزیت به اشوب و نوحه و غریو و ولوله داشته اند.... »( همان/۴۰۳)
و نیز سمعانی، از حضور و شرکت مردم و علمای شافعی و حنفی در مراسم امام حسین در ماوراء النهر گزارش داده است. به نوشته او، ابوحفص عمر بن احمد ابن فارسی سمرقندی (۴۵۴ م) اموال بسیاری داشت و بسیار انفاق میکرد. یکی از روزهای انفاق او روز عاشورا بود.(الانساب، سمعانی، ج3/390 - تمدن اسلامی در قرن چهارم، ج1/87)
از آن سو، در گذشته عالمان شیعه نیز به مزارهای بزرگان دیگر فرق احترام میگذاشته اند. از شیخ بهائی گزارش شده که بر سر مزار شافعی در مصر رفته است. آرامگاه ابوحنیفه، هماره مورد حمایت عالمان شیعه عراق بوده است و شیعیان مانع از تعرض مخالفان به آن شده اند. در دوره امیرکبیر شیخ عبدالحسین تهرانی، پس از تعمیر بارگاه امام کاظم، قبر ابوحنیفه را نیز آباد ساخت و برای گلدسته های آن طلا به کار برد.( عاشورا، عزاداری، مجموعه مقالات/۵۸، مجمع مدرسین، نشر صحیفه خرد)
جلو گیری از کار مداحان و قصه سرایان فتنه انگیز
از عوامل اختلاف میان مسلمانان بغداد در سدههای چهارم و پنجم، قصه سرایان بودند. شماری از قصه سرایان، که منافع خود را در آشوب میان طوائف اسلامی می دیدند، در مساجد و مدارس و بازارها به نقل رویدادهای مورد اختلاف میان مسلمانان می پرداختند و با ترفندهای ویژه، احساسات آنان را برمی آشوبیدند. برخی از این قصه گویان با همدستی در مکانهای ویژه می ایستادند. یکی مناقب على را بر می خواند و دیگری مناقب ابوبکر را یکی درهم و دینار شیعیان را گرد می آورد و دیگری از حنابله، و بدین گونه درهمی را از دست نمیدادند. سپس به گوشه ای رفته و اموال گردآمده را میان خود تقسیم می کردند.( تاریخ تمدن اسلام در قرن چهارم، آدم متز، ترجمه ق، ج۱/68، انتشارات امیرکبیر) تندوریهای مناقب خوانان گاه و بی گاه آتش فتنه را در میان مردم شعله ور می کرد. عالمان دوراندیش، از میدان داری قصه سرایان دلخور بودند و زیان آنان را برای اسلام بیشتر از سود زودگذر آن میدیدند. از این رو این گروه از قصه سرایان و سخنرانان فرصت طلب که از پشتیبانی عوام نیز برخوردار بودند مورد خشم علما قرار می گرفتند.( تاریخ الاسلام، شمس الدین ذهبی، ج8/620) از راه کارهای عضدالدوله دیلمی برای آرام کردن بغداد، جلوگیری از بازار گرمی این دسته از واعظان و قصه سرایان بی سواد بود. پشتیبانی بی دریغ عالمان راستین از وی او را در این راه کمک می کرد:
موقعی که عضدالدوله وارد بغداد شد، دید که مردم بر اثر فتنه های مداوم بین شیعه و سنی و کشتار و گرسنگی و آتش سوزی از بین رفته اند و از آن جا که محرک قتل و غارتها، قصه سرایان بودند، لذا کار ایشان را ممنوع کرد...»( آل بویه /۵۲۴)
البته واعظان خوشنام و پارسائی چون ابن سمعون از این دستور معاف بودند و می توانستند در مدارس و مساجد مردم را ارشاد کنند.
تعامل عاطفی عالمان دین-قسمت اول
تعامل عاطفی عالمان دین-قسمت دوم
تعامل عاطفی عالمان دین-قسمت سوم
تعامل عاطفی عالمان دین-قسمت چهارم
تعامل عاطفی عالمان دین-قسمت پنجم
تعامل عاطفی عالمان دین-قسمت ششم