به جرات می توان ادعا کرد که حرف اصلی منشور روحانیت که به تعبیر آیت الله جوادی آملی، وصیت نامه امام به خواص جامعه است «انذار خطر تحجر» است! یعنی این خطر، آنقدر برای امام اهمیت داشته که شاه بیت وصیت خود به خواص جامعه را بدان اختصاص داده است.
علیرضا کمیلی
«تحجر» به معنای «بسنده گی» و مفهومی در مقابل «تحول و پویایی» است. با این تعریف، متحجران الزاما اخباریون نیستند، بلکه اصولیون و فلاسفه هم می توانند به داشته خود «بسنده» کنند و راه طرح هر نوع حرف نو و ایده جدید را بگیرند و در این زمره به حساب آیند!
به جرات می توان ادعا کرد که حرف اصلی منشور روحانیت که به تعبیر آیت الله جوادی آملی، وصیت نامه امام به خواص جامعه است «انذار خطر تحجر» است! یعنی این خطر، آنقدر برای امام اهمیت داشته که شاه بیت وصیت خود به خواص جامعه را بدان اختصاص داده است. چرا که بسنده کردن به داشته های گذشته می تواند دین را با خطر عدم توان پاسخگویی به یافته های امروز مواجه سازد. از همین روست که مهمترین مساله علمای اصیل، حل مسائل مستحدثه و مساله «تطبیق» بوده است. تطبیق آموزه های ثابت دین بر امور متغیر زمانه که دیروز رنگ و بویی دیگر داشتند. اگر این گزاره رخ بنماید، قانون «جری» عملا اثبات شده و کارآمدی همیشگی دستورات دین نشان داده می شود.
از جمله ابعاد پویایی آموزه های دینی، امکان پاسخ به مسائل جامعه جهانی است. روزگاری نه چندان دور یعنی حدود صد سال قبل، مسلمین صاحب ابرقدرتهایی بودند که جوامعی با ابعاد چندین کشور کنونی را مدیریت می کردند. در برخی از آنها مثل امپراطوری گورکانیان در هند اکثریت جامعه، غیرمسلمان بودند و حکام مسلمان قرن ها آنرا مدیریت می کردند. این افق تاریخی بر مبنای آن نگرش تمدنی که امام از متن آیات و روایات فهمیده بود، ایشان را بر آن داشت تا از ویژگی های مجتهد این را برشمارد که؛ «باید زیرکی، هوش و فراست هدایت یک جامعه بزرگ اسلامی و حتی غیراسلامی را داشته باشد».
این نیاز امروز بیش از گذشته است چرا که امپراطوری شرق فروپاشیده و غرب نیز پس از چند قرن با علامت سوالها و سوء نتیجه های بسیاری روبروست. جنبش 99 درصد، رای به ترامپ، فروپاشی علنی اخلاقیات و... نشانه هایی ظاهری از این بحران های درونی اند. حال آیا آنچه امام در منشور روحانیت، که آخرین نوشته ایشان قبل از رحلت شان می باشد توقع داشته، در حوزه های ما ایجاد شده است؟! آیا ما به «کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان» «شناخت سیاستها و حتی سیاسیون و فرمولهای دیکته شده آنان» و... واقفیم و اگر مردمان غربی و شرقی بیدار شده، سایه سیاه حاکمیت ارزشهای شیطانی را کنار بزنند و از ما طلب مدلی برای زندگی بهتر کنند، می توانیم اقتصاد و فرهنگ و سیاست خودمان را بعنوان الگو به آنان هدیه کنیم؟!
گرچه پس از انقلاب راهی بسیار طولانی را طی کرده ایم و انصاف آن است که از حوزه ای که امام می فرمود «تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه می یافت وضع روحانیت و حوزه ها، وضع کلیساهای قرون وسطی می شد» به حوزه ای رسیده ایم که در آستانه «تولید علم دینی» قرار گرفته و خود را مهیای مدیریت جامعه می نماید، اما واقع آن است که تا ایجاد توان مدیریت جهان و نسخه پیچی برای شرق و غرب عالم فاصله، فرسنگهاست!
شاه کلید مساله آن است که تفکر گوشه نشینی و زندگی بی دغدغه رخت بربندد و اسلام برای به دست گرفتن شاهراههای جهان به میدان بیاید. اگر این مساله، دغدغه اصلی طلاب انقلابی باشد بی شک آینده روشن تر از امروز خواهد بود.