مردم پاوه همگام با همۀ ملت ایران در انتخابات خبرگان قانون اساسی شرکت کردند. خبرگان، پس از چند ماه، قانون اساسی را بر اساس فقه مذهب شیعه اثنی عشری نوشتند و تدوین کردند. در اصل سیزدهم، که بعد به اصل دوازدهم تغییر یافت، دین رسمی کشور را اسلام و مذهب حقه جعفری اثنی عشری نوشتند. با قید کلمه «حقه» استنباط این بود که بقیه مذاهب باطل اند...
ماموستا ملا قادر قادری
ماجرای کتابهای تفرقهآمیز
برخی از مخالفان انقلاب، که بر اهمیت وحدت مسلمین واقف بودند، سعی میکردند از همین نقطه ضربه بزنند. از همین رو، وقتی کتابهایی مییافتند که در آن به اصحاب پیامبر اسلام اهانت شده بود، این کتابها را به تعداد زیاد می خریدند و در مناطق اهلسنت در میان مردم توزیع میکردند. آنان با این اعمال احساسی تبلیغات دامنهداری علیه مسئولان تراز اول شروع کرده بودند؛ گویی آنان سردمدار این حرمتشکنیها هستند. مرتب به اختلافات مذهبی بین شیعه و سنی دامن میزدند.
آنچه ما و دیگر روحانیون روزانه بنا میکردیم آنان شبانه با چندین شعارنویسی و اعلامیه خراب میکردند. متأسفانه، تبلیغات بر قاطبه مردم تأثیر میگذاشت. البته این تفرقه افکنی محدود به داخل نمیشد و دشمنان خارج از مرزها نیز بسیار فعال بودند. یک بار رسانهها اعلام کردند با حضور هِنری کیسینجر، وزیر خارجه امریکا، در طائف عربستان و با حضور مسئولان آل سعود تصمیمی در خصوصی ایجاد اختلاف مذهبی و قومی در مرزهای ایران اتخاذ شده است؛ دامنه این خبر هر لحظه از طریق عراق بیشتر میشد. احساس مسئولیت میکردیم در کنار روشنگری مردم منطقه و تلطیف فضای مسموم، نگرانی خود را از نشر این گونه اقدامات حرمت شکنانه به مسئولان مملکتی، که بعضی از آنان در مظان این اتهام سنگین قرار گرفته بودند، اعلام کنیم.
نمونههایی از کتابهای مورد نظر را با نامههای اعتراضی خطاب به بزرگان نظام و مقامات از جمله آیت الله اشرفی اصفهانی و آیت الله منتظری ارسال کردیم. در بین کتابهای توزیع شده، کتابی با عنوان منافق و منافقین بیشترین و تندترین انتقادات را متوجه خود کرده بود. روی جلد کتاب فوق، که حجمی در حدود صد صفحه داشت، نوشته شده بود: «نویسنده ع. هاشمی». مخالفان و منتقدان به جد چنین تبلیغ میکردند که این حروف اختصاری همان علیاکبر هاشمی رفسنجانی است.
سفری وحدت آفرین به قم و تهران
همه ما میدانستیم برخی از این اختلافافکنیها از نتایج و توصیههای کنفرانس هِنری کیسینجر در طائف است. بنابراین، وظیفه خود دیدیم که تا قبل از شعلهور شدن آتش این فتنه مذهبی اقدام لازم را انجام دهیم.
در جلسه ای هماهنگ با شرکت گروهی از روحانیون، بخشدار بخش مرکزی و شهردار پاوه و همچنین تنی چند از اعضای ستاد مشترک فرهنگی جهاد و سپاه تصمیم گرفتیم به تهران و قم سفر کنیم. اول خردادماه برای دیدار با مقامات بلندپایه مملکتی و شخصیتهای بزرگ مذهبی راهی قم و تهران شدیم. در دیدار با هر یک از بزرگواران، علاوه بر آنکه بنده یا یکی از همراهان صحبت میکرد، در انتهای دیدار خواستهها و پیشنهادهای خود را به صورت مکتوب ارائه میدادیم.
اولین دیدار ما در قم با جناب آیتالله گلپایگانی بود. در ابتدای جلسه، یکی از دبیران پاوه، به نام آقای محمد علی خلیلی اردکانی، که از اعضای فعال ستاد فرهنگی بود، صحبت کرد و با بیان وضعیت منطقه حاضران را به جناب آیتالله گلپایگانی معرفی نمود. بعد از او، این جانب در سخنانی کوتاه، به عنوان علاج واقعه قبل از وقوع، اختلافات مذهبی را گوشزد کردم و مسئلۀ اصل 12 قانون اساسی را یادآور شدم و گفتم که این مسئله آلت دست دشمنان ما شده و اگر روز اول بیشتر روی این موضوع کارشناسی میشد، امروز شاهد این همه مسائل اختلافی نبودیم.
سپس، جناب آقای آیت الله گلپایگانی مطالبی بیان کردند که بیشتر توصیه به وحدت بود و اینکه ما در اصول مشترکیم و در فروعات آن هم به صورت جزئی با هم اختلاف داریم و در شرایطی که ما در جنگ با عراق هستیم نباید قوای خود را صرف اختلافات جزئی مذهبی کنیم.
در پایان صحبتهای آیتالله گلپایگانی، بر حسب عادت همیشگی جلسات، تکبیر گفتیم و تکرار کردیم: «الله کبر، خمینی رهبر» و در آخر تکبیر یکی از همراهان ما، به جای مرگ بر صدام، با صدای بلند گفت: «مرگ بر اسلام» و این مسئله همه را به خنده و جناب آیت الله را به تعجب واداشت و فرمود: «مگر چیز بدی گفتم!» ما ایشان را توجیه کردیم و گفتیم: «این آقا خیلی احساساتی است و به طور سبق اللسان چنین گفت. قصدش مرگ بر صدام بود و اشتباهاً گفت مرگ بر اسلام و شعار ایشان آنقدر از سر ذوقزدگی بود که صدام را با اسلام قاطی کرد!»
این شعار در آن روز چهره همه را خندان کرده بود؛ به طوری که سپس، به زیارت حضرت معصومه رفتیم و فاتحهای خواندیم.
آنگاه به بیت آیت الله منتظری رفتیم. جناب آقای منتظری مرا شناخت و سخنرانیهای قبلیام در سمینار امامان جمعه را و دیدار چند ماهقبلمان را یادآوری کردند. وی فردی مخلص و وحدتطلب و به تمامی معنا شخصیتی بود که در عمل خواهان تقریب بین مذاهب اسلامی بود. اخلاص و نیات صالحهای را که در علم و عمل وی مشهود بود در کمتر فرد دیگر میتوانستیم مشاهده کنیم. من در ابتدای صحبتم به ایشان گفتم: «ما جناب عالی را از بزرگان تقریب میدانیم.» و به مزاح گفتم: «امروز نیز، هم به زیارت آمدهایم هم تمامی آرزوی همه ما این بود بار دیگر حاکمیت به اسم اسلام در جامعه مطرح شود که الحمدلله و به یاری خداوند و رهبری حضرت امام بعد از 14 قرن در ایران نام اسلام امروز نمایان است و تنها وسیله ای که امروز سر زبانها مطرح است و جزو وظایف مسئولان، مجلس شورای اسلامی و خبرگان قانون اساسی است توجه حکیمانه به مسئله اصل ۱۲ قانون اساسی است و اعتقاد داریم اصل ۱۲ قانون اساسی وسیله و آلت بروز جریانات در منطقه کردنشین شده است؛ حتی افرادی که اصلاً اعتقاد به قران و اسلام ندارند به اسم مذهب دارند جریانات و اختلافات را دامن میزنند.»
بعد از صحبت ما، جناب آیت الله منتظری تحلیل زیبایی از وقایع صدر اسلام و اختلاف افکنی یهودیان مدینه داشتند و جنگ و اختلاف دو قبیله اوس و خزرج را متذکر شدند و پیرامون اصل ۱۲ مفصل صحبت کردند و گفتند: «مردم به این اصل رای دادهاند و تصمیم به تغییر و اصلاح آن در اختیار هیچ فردی نیست مگر با رأی مجدد مردم.» و اظهار امیدواری کردند مشکل با تفاهم حل و فصل شود.
دیدار با آقای هاشمی رفسنجانی
عازم تهران شدیم. ابتدا به ملاقات آقای هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس، رفتیم و علاوه بر بیان مشکلات و مسائل مختلف، نسخهای از کتاب مورد مناقشه را، که شایع شده بود به قلم ایشان است، به وی تقدیم کردیم و نگرانی و اعتراض خود را بیان کردیم: «ما از جناب عالی چنین انتظاری نداشتیم! کتابی تالیف کنید که در آن به بهانه حمایت از پیامبر اسلام است و حضرت علی به صحابه بزرگوار آن حضرت اهانت شود.» آقای هاشمی از این موضوع ناراحت شدند و انتشار این کتاب را از سوی تفرقهاندازان ورشکسته و وابستگان به دشمنان انقلاب دانستند و به طور رسمی انتساب این کتاب را به خود این چنین تکذیب کردند: اولاً، این کتاب مال من نیست؛ ثانیاً، من چنین تفکری را قبول ندارم.» در انتهای جلسه، در نامهای که «ستاد مشترک فرهنگی جهاد و سپاه پاوه » نوشته بودند، برای روشن شدن اذهان عمومی، از آقای هاشمی رفسنجانی خواستار نظر خود در مورد این کتاب شدیم؛ ایشان ذیلی همان نامه نوشتند:
بسمهتعالی. اینجانب، علاوه بر آنکه با طرح مسائل تفرقه انگیز مخالفم و خلاف شرع میدانم، اهانت به چهرههای تاریخی صدر اسلام را گناه میدانم و بنابراین این تهمت را جداً تکذیب مینمایم و انتظار دارم برادران و خواهران اهلسنت رشید تر از آن باشند که تحت تأثیر اینگونه توطئهها قرار گیرند. اکبر هاشمی رفسنجانی، ۴ خرداد ۱۳۶۰
پس از بازگشت به پاوه، دست خط آقای هاشمی را برای رفع سوءتفاهم در منطقه تکثیر و توزیع کردیم و با این حرکت موفق شدیم با توجیه مردم منطقه به دیدگاه مسئولان نظام، ضمن پرهیز از مشکلات درونی، متدینین معارض را نیز توجیه کنیم.
دیدار با آقایان رجایی و باهنر
با گذشت دو سال تحصیلی از پیروزی انقلاب اسلامی در کتابهای درسی، به خصوصی کتابهای تعلیمات دینی، تغییرات چندانی مشاهده نمیکردیم. گاهی در تدریس این کتابها مسائل مورد اختلاف مسلمین طرح و موجب تحریک احساسات مردم میشد. یکی از تصمیمات ما در این سفر دیدار با آقای دکتر محمدجواد باهنر، وزیر آموزش و پرورش، بود. قصد ما این بود که تا قبل از شروع سال تحصیلی جدید اصلاحات و تجدیدنظرهای لازم را در کتاب ها اعمال کنند.
در تدریس دروس دینی و تعلیم قرآن کریم اهمال صورت می گرفت؛ فقط یک ساعت به تدریس دروس دینی اختصاص داده بودند؛ آن هم به صورت اجبار و اکراه که نه شاگرد می فهمید چه خوانده و نه معلم میفهمید چه گفته است. مسئله دیگر آنکه، با توجه به اخراج بعضی از معلمان به اتهام همکاری با ساواک، ترس آن داشتیم که این افراد به دلیل بیکاری و مشکلات اقتصادی جذب گروه های سیاسی و مخالف نظام، حتی گروههای مسلح شوند.
من از اول با پاکسازی گسترده و بیحساب و کتاب مخالف بودم. ما در اخراج و پاکسازی افرادی که در رژیم سابق به مال و ناموس مسلمانان اهانت و دست درازی کرده بودند مخالفتی نداشتیم، ولی نظر ما این بود که این تصفیهها گسترده نباشد و با افرادی که در درجه دو و سه همکاری با رژیم شاه و ساواک بودند با مسامحه برخورد شود و احکامی نظیر تغییر شغل یا تبعید از شهری به شهر دیگر برای آنان در نظرگرفته شود. با این کار هم از جذب آنان در جناح مخالف جلوگیری میشد هم از توان خدمتی آنان استفاده میکردیم و در ضمن خانواده مظلوم آنها دچار مشکلات معیشتی نمیشدند. در این دیدار عمدهترین مشکلات را با ایشان مطرح کردیم. علاوه بر پیشنهادهای مورد اشاره، به آقای باهنر گفتیم: «روحانیون ما برای جبران کمبود دبیر برای تدریس کتاب بینش دینی و قرآن حاضرند حتی به صورت رایگان به مدارس بروند، ولی مسئولان محلی از این طرح استقبال نمیکنند و در جواب رغبت ما میگویند معلم دینی باید دبیر رسمی باشد!»
جلسه خیلی خودمانی بود. خیلی صریح وضعیت نگران کننده آموزش و پرورش منطقه را به آقای باهنر گزارش کردیم و گفتیم: «آموزش و پرورش نسبت به روحانیت جبههای غیر منصفانه گرفته؛ به نحوی که حاضرند با هر کسی غیر از روحانیت همکاری کنند. متأسفانه، این نوع تفکر مختص به شهر ما نیست، بلکه بیشتر شهرهای کردنشین دامنگیر آن شدهاند.
آقای باهنر به همه مطالب ما گوش دادند و از ما خواستند مسائل اختلاف انگیز موجود در کتابهای درسی را شناسایی و به ایشان انعکاسی دهیم تا دستور تصحیح آن صادر شود. او می گفت: «ما هنوز یک مرکز فعال برای کنترل کتابهایی که در سراسر کشور چاپ میشود نداریم و کتابهای فراوانی داریم که مروج ایدئولوژی مارکسیسماند و در کشور به راحتی توزیع میشوند و هنوز معلوم نیست چه وزارتخانهای مسئولیت کنترل کتاب های درسی و غیر درسی را دارد.»
آقای باهنر می گفت: «در مورد کتاب احکام دانش آموزان اهل سنت قرار شده در سال تحصیلی جدید کتابی به دست برادران اهل سنت تألیف شود.» ایشان درباره تدریس روحانیون گفتند: «منعی برای تدریس دروس دینی توسط روحانیون نداریم، ولی نحوه حضور آنان باید در قالب نیروهای حقالتدریسی باشد.» آقای ملا احمد بهرامی از آقای باهنر پرسید: «آیا کتابهای بابا مردوخ روحانی را مطالعه فرمودهاید؟» گفتند: «من قبلا کتابهای ایشان را دیدهام؛ اشکالی که دارد این است که بابا مردوخ قلمی خشک دارد و مطالعه آن برای دانش آموزان ثقیل است.» صحبت زیاد شد و جلسه ما با آقای باهنر جلسه کاربردی خوب و مؤثری بود. موقع خداحافظی آقای باهنر به شوخی به من گفتند: «خب، دعوت نمیکنید ما بیاییم پاوه؟!» خندیدم و گفتم: «رفتن مسلمانان پیش یکدیگر خیر است و ما آماده هستیم برای پذیرایی از جناب عالی.»
دیدار صمیمی ما با جناب آقای محمدعلی رجایی در محل نخست وزیری انجام شد. قبل از آقای نخست وزیر این جانب صحبت کردم: «با اینکه منطقه ما همجوار عراق است و توطئههای بسیاری در این کشور علیه ما برنامهریزی میشود، مردم مسلمان ما توطئهگران مزدور را شناختهاند و فریب آنان را نمیخورند و با تمام قوا در مقابل آنان خواهند ایستاد.»
در این دیدار خطر حرکت های داخلی و خارجی در تبلیغات تفرقهافکنانه بین شیعه و سنی را بیان کردم. جناب آقای رجایی در پاسخ من، با ابراز امیدواری در رفع کمبودهای موجود، توجه دولت و شورای عالی امنیت ملی به مسائل فوق را به ما وعده دادند.
دیدار با آیت الله خامنهای
در روز سوم سفر، پنجم خرداد، به دیدار جناب آیتالله خامنه ای، نماینده مجلس و امام جمعه تهران، رفتیم. ایشان فردی ذینفوذ در تصمیمگیریهای کلان کشوری بودند. یقین داشتیم که دیدار ما و تصمیماتی که در خدمت ایشان گرفته میشود از لحاظ لازم الاجرا بودن حتمی خواهد بود. دیدار ما در محل مجلس شورای اسلامی بود. همه اعضای هیئت اعزامی حضور داشتند. بعد از تعارف و صرف چای، طبق معمول، بنده آغازگر جلسه شدم. مشکلات عدیده سیاسی و مذهبی و اجتماعی را که درگیر آن بودیم به صورت صریح و صمیمی با جناب آقای آیت الله خامنهای مطرح کردم و گفتم: «مشکلات نه تنها در منطقه ما، بلکه در همه جای ایران هست، ولی مشکلات دیار ما و حرکات ضد انقلابی و جنگ تحمیلی عراق باعث شده حتی بیشتر مسئولان متعهد هم نسبتا احساس خستگی کنند. ضد انقلابها از یک طرف و فقر اقتصادی و فرهنگی از طرف دیگر باعث خیلی از مشکلات شدهاند. حتی کسانی که متدین هم نباشند، ولی انصاف داشته باشند قبول میکنند که عامل بیشتر این فقرهای متعدد مالی و فرهنگی و مشکلات ما جمهوری اسلامی نبوده و نیست و ریشه در نظام پهلوی دارد. و امروز مسئلهای که از همه مشکلتر و برای ما خطر آن از همه بیشتر است، مسئله اختلاف مذهبی است؛ یعنی طنین این کلمه سنی، برای من که سنی هستم و شیعه، برای حضرت عالی که شیعه هستید، خیلی خطرناک است و جریان آن برمیگردد به بعضی از اصول قانون اساسی که در آن نسبت به ما اهل سنت تبعیض روا شده است.
سپس، به ایشان گفتم: «جناب عالی در جریان وقایع پاوه هستید و حتما در یاد جناب عالی مانده است که طی یکی دو سال اخیر زمانی برادران ما از پاوه به تهران میآمدند و خدمت امثال جناب عالی فقط میگفتند: به ما اسلحه بدهید، ما توان دفاع از خودمان را داریم. اما امروز مسائل دیگری مطرح است که با اسلحه قابل حل و برطرف شدن نیست و آن مسئله اختلاف مذهبی است که کاملاً در جریان هستید از کجا ریشه گرفته است.»
در ادامه جلسه، طبق معمول، خواسته های خود را، که قبلاً به حضرات آیات؛ گلپایگانی و منتظری و آقای هاشمی رفسنجانی و آقای باهنر گفته بودیم، برای جناب آقای خامنه ای تکرار کردم و گفتم: «بهرغم موافقت شخص امام خمینی در خصوص اصلاح اصل ۱۲، هنوز در این زمینه اقدامی نشده و این امر متأسفانه دستمایه و وسیله تضعیف دوستان جمهوری اسلامی و طرفداران انقلاب اسلامی در منطقه شده است.»
جالب آنکه وقتی بنده گفتم: «وقتی ما در توجیه بعضی از کتابها و سخنرانیهایی که به وحدت مسلمین ضربه میزند سخنی میگوییم، به شیعه شدن متهم میشویم.» جناب آقای خامنهای خندیدند و گفتند: «به ما هم میگویند سنی شدهاید!»
ادامه جلسه بسیار صمیمیتر شد و همه مباحث در میان گذاشته شد و قاطعیت جناب آیتالله خامنه ای در برخورد با حرمتشکنان بر ما مسجل شد و مطمئن شدیم که خبرگان و علما و بزرگان شیعه در ماجرای اصل ۱۲ قانون اساسی حسابی در فشار افکار عمومیاند، به خصوص آنجا که ایشان گفتند:
اصلاح اصل ۱۲ ممکن است بهانه را [از مخالفان] بگیرد و خواهد گرفت. از طرف دیگر، بهانههای فراوان به دست خواهد داد. مگر غیر از این است؛ در این مجلس که شما تشریف دارید راجع به اصل ۱۲ من خودم با چند نفر از مسئولین آن وقت صحبت کردم؛ همان زمانی که این اصل در مجلس خبرگان مطرح بود. حالا کاری ندارم که چه صحبتی شده، من پیشبینی کردم. اگر بدانید متقابلا چه تحریکات و چه کارهایی انجام می گرفت و چه حرفهایی گفته میشد. پس این یک محذور طرفین است. الآن شما تصور این را بفرمایید که در اصفهان، خراسان، قم، تهران و در همه جای ایران چقدر وسیله و مستمسک تحریک به وجود خواهد آمد. پس آن طرف هم محذوری هست؛ علاوه بر این، مسئلهای که الآن ترمیم شده، آن طرف هم تمام نمیکند و ساکت نمی شوند؛ میگویند قانوناً در قانون اساسی این کار را درست کردید، اما با این کتابها چه کار کنیم؟ این کتاب ها چیست؟ این کتاب را آدم بیمسئولیت مینویسد و اگر هم سؤال کنی که چرا می نویسید؟ جواب می دهند آزادی است. من مسئول در اینجا چه کاری میتوانم بکنم.
وقتی تنگناهایی را که مسئولان نظام در اصلاح این اصل با آن مواجهند از جناب آیتالله خامنهای شنیدم، قبل از اینکه صحبت ایشان تمام شود، فرصت را غنیمت شمردم و به ایشان اطمینان دادم:
ما معتقد هستیم تا شعارمان لااله الاالله و استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی است، اگر قانون اساسی را هم کنار بگذاریم و بگوییم فقط قرآن و لاغیر، باز جمعی اعتراض خواهند کرد که قرآن تنها کافی نیست. اما اگر نظر شخص من را سؤال بپرسند، معتقدم اگر تمام موارد مورد نظر هم اصلاح بشود، ولی اگر اعتماد نباشد، به هیچ جایی نمیرسیم. مسئله اعتماد، به عقیدۀ بنده، معتبرتر از اصلاح و نوشتن این اصل است.
ماجرای اصل دوازدهم قانون اساسی
مردم پاوه همگام با همۀ ملت ایران در انتخابات خبرگان قانون اساسی شرکت کردند. خبرگان، پس از چند ماه، قانون اساسی را بر اساس فقه مذهب شیعه اثنی عشری نوشتند و تدوین کردند. در اصل سیزدهم، که بعد به اصل دوازدهم تغییر یافت، دین رسمی کشور را اسلام و مذهب حقه جعفری اثنی عشری نوشتند.
با قید کلمه «حقه» استنباط این بود که بقیه مذاهب باطل اند؛ این امر موجب رنجش علما و روشنفکران اهلسنت شد. با هر امکانی که در اختیار داشتیم، از صدور بیانیه تا برگزاری راهپیمایی، اعتراض خود به درجهبندی مذهبی را اعلام کردیم.
معترضان به این اصل نیروهای هوادار نظام جمهوری اسلامی بودند نه گروههای مخالف که جمهوری اسلامی و قانون اساسی را از ریشه قبول نداشتند. آنها اصلا کاری به اصول ۱۲ و ۱۳ نداشتند. مثلا در شهر پاوه، مدرسه قرآن مانند همیشه صحنهگردان این اعتراضات شد و اولین تشکلی بود که بهرغم هواداری از نظام جمهوری اسلامی، با یکی از اصول مهم قانون اساسیاش صراحتاً مخالفت کرد.
پیگیریهای دلسوزانه ما و دوستان دیگر جواب داد و اصل دوازدهم ترمیم شد[1]. خبر ترمیم اصل دوازدهم از رادیو و انعکاس مطبوعاتی آن موجب خوشحالی شد[2]. این خوشحالی با دعوت مدرسه قرآن به راهپیمایی در صبح دوم بهمن ۱۳۵۸ متجلی شد. در اطلاعیهای، ضمن تشکر و پشتیبانی از بنیانگذار جمهوری اسلامی، ترمیم این اصل را گام مثبتی در اتحاد و اتفاق برادران و خواهران ایمانی در سطح کشور و وحدت بین مسلمین ذکر کردیم.
این راهپیمایی به دعوت ما انجام شد. پس از پایان راهپیمایی، در مقابل فرمانداری تجمع کردیم. پس از سخنرانی بنده و آقای ملا ناصر سبحانی و فرماندار پاوه، آقای کاظمی، قطعنامه قرائت شد و مراسم پایان یافت. جالب آنکه در قطعنامه، علاوه بر ابراز خوشحالی و تشکر از بنیانگذار جمهوری اسلامی، شورای انقلاب و آقایان مولوی عبدالعزیز و کاک احمد مفتیزاده، که در ترمیم این اصل فعال بودند، از مسائلی داخلی شهر پاوه غافل نشدیم و ضمن اعتراض به محاصره شهر و گروگانگیری وابستگان به حزب بعث عراق، خواستار تقویت سپاه در منطقه شدیم.
منبع: کتاب ماموستا ص254 و ص306
[1] اصل دوازدهم: دین رسمی ایران اسلام و مذهب جعفری اثنی عشری است و این اصل الی الابد غیر قابل تغییر است و مذاهب دیگر اسلامی اعم از حنفی، شافعی، مالکی، حنبلی و زیدی دارای احترام کامل می باشند و پیروان این مذاهب در انجام مراسم مذهبی، طبق فقه خودشان، آزادند و در تعلیم و تربیت دینی و احوال شخصیه (ازدواج، طلاق، ارث و وصیت) و دعاوی مربوط به آن در دادگاهها رسمیت دارند و در هر منطقهای که پیروان هر یک از این مذاهب اکثریت داشته باشند مقررات محلی در حدود اختیارات شوراها بر طبق آن مذهب خواهد بود، با حفظ حقوق پیروان سایر مذاهب.
[2] جمهوری اسلامی، دوشنبه 1358/11/1