میان شهید و ابی الحسن بکری دوستی شگفتی برقرار بود. این دوستی آن چنان بی شائبه و به دور از ریا بود که آن دو عالم برجسته با همدیگر مزاح میکردند و از دیدار یکدیگر دلشاد میشدند...
سید عباس رضوی
افزون بر احترام و تکریم دوجانبه، تاریخ اسلام بارها شاهد رفت و آمد علمای مذاهب با یکدیگر بوده است. علمای مذاهب، با یکدیگر دیدار میکردند، به مهمانی همدیگر میرفتند و با یکدیگر مجالس انس داشتند.
در مجالس وعظ هم شرکت میکردند و با هم بر سر یک سفره غذا میخوردند. نمونههای فراوانی را از این دوستیها در دوره سامانیان، آل بویه، حمدانیان، آل عمار، سربداران خراسان، تیموریان خراسان، سلاطین قراقویونلو و... مشاهده میکنیم.
عزالدین علوی مروزی (ت ۵۷۲) از عالمان پیرو اهل بیت، بسیار خوش مجلس و آدابدان بود. وی با فرزانگان طوائف گوناگون اسلامی، پیوند داشت. از رحالان و جهانگردان مسلمان، پذیرائی میکرد. فخر رازی در سفر به مرو به دیدارش رفت و از او خواست کتابی در دانش نسب، برایش بنویسد. سمعانی پس از گزارش این مطلب، خاطره خوش دیدار با آن بزرگ و گشادهدستی و مهماننوازی سید را در «الانساب» گزارش کرده است.(معجم الاداب،ج1ص380) میان عبدالجلیل رازی قزوینی و محدثان و واعظان حنفی مذهب و شافعی مسلک ری (سده ششم) دوستی پایدار بود. آنان به دیدار هم میرفتند و در حل مشکلات مردم با یکدیگر همکاری میکردند. او در النقض، یادآور شده: که به سال ۵۳۳ کتابی در تنزیه عایشه، به اشارت عالم بزرگ سید فخرالدین حسنی نوشته است و پیش از انتشار، آن را به عمادالدین حسن استرآبادی عالم بزرگ حنفی مذهب ری داده و او آن را خوانده و بر آن تقریض نوشته است.(النقض،ص83)
فخر رازی، نیز به فرزندان پیامبر دلبستگی نشان میداد. رازی، هماره به دیدار علویان میرفت. در یکی از دیدارها سیدی علوی از او پرسید: «نظر استاد درباره ما اهل بیت چیست؟ رازی گفت: چه بگویم درباره گلی که با آب وحی آمیخته و با آب رسالت آبیاری شده. آیا از چنین گلی، جز بوی مشک و عنبر چیز دیگری استشمام میشود؟ سید علوی دهان او را پر از در کرد. فردای آن روز، سید علوی به دیدار رازی رفت. فخر رازی گفت: اگر به دیدار ما میآیید، از سر فضل و بزرگواری شماست. و اگر ما به دیدن شما بیاییم، باز هم به خاطر فضل و بزرگواری شما خاندان است. بنابراین، فضل و بزرگواری برای شماست، چه به دیدار کسی بروید و یا افراد به دیدار شما آیند.»(رساله الاسلام،ش4ص399)
ابن فوطی حنبلی، از طلاب حوزه خواجه نصیرالدین طوسی، که به سرزمینها و مدارس شیعه عراق مسافرت بسیار میکرده، بارها از روابط گرم و دوستانهاش با طلاب و فضلای شیعی سخن گفته و خاطرات خوشی از نشست و برخاست با دوستان شیعه خود در مدارس عراق بیان کرده است. ابن فوطی، با غیاث الدین عبدالکریم بن طاووس، عالم شیعی ارتباط وثیق و دوستانه داشت و نیز با رضی الدین ابی القاسم علی بن طاووس، نقیب اشراف و سادات در پیوند بود.(معجم الادب،ج1ص32) و نیز دوستی او و عالم برجسته شیعی، علی ابن عیسی اربلی صادقانه بود. آن دو به دیدار یکدیگر میرفتند.(همان،ج2ص90) میان خواجه و شمس الدین خسروشاهی از شاگردان فخر رازی رفاقت و دوستی بود.(عقاید فلسفی خواجه نصیرالدین،رسائل ص201) خسروشاهی عالمی فروتن و باوفا بود و هماره پاس احترام استادان و همدرسان خود را داشت. وی با خواجه روزگاری همدرس بود.
مورخان از علامه حلی و ابنتیمیه به عنوان رقبای مذهبی سده هفتم یاد میکنند که در نقد دیدگاههای یکدیگر رساله نوشتهاند. علامه حلی درباره امامت رسالهای موسوم به «منهاج الکرامه فی الامامه» نوشت. ابن تیمیه بر آن ردی نگاشت، به نام «الرد علی الرافضه» وی، در این نوشته و نوشتههای دیگر به علامه ناسزا گفته و ابن مطهر را ابن المنجس خوانده است. ابن حجر در الدرالکامنه، نوشته است: بعدها کدورت میان علامه حلی و ابن تیمیه به دوستی بدل شده است: «ابن مطهر در اواخر عمر به مکه شد و حج گزارد. سخاوی در حواشی خویش بر این کتاب، از شیخ خویش نقل میکند که: در ایام حج، ابن تیمیه را با علامه ملاقات افتاد و ابن تیمیه که او را نمی شناخت و از صحبت او بسیار متعجب شد و از نامش پرسید. علامه گفت من آن کسی هستم که تو او را ابن المنجس، میخواندی. پس از آن، بین آن دو دوستی و انس حاصل شد و نفرت به محبت بدل گشت.»(شرح احوال وآثار خواجه نصیرالدین طوسی،مدرس رضوی-ص239)
و چه بسا برخی از داوریهای واقع بینانهای که در نوشتههای ابن تیمیه دیده میشود، متأثر از این دیدار بوده باشد، که از زبان حالی شنیده است که غلو و نشاندن امامان به جای خدا و شرک، در باورهای امامیه، جائی ندارد و در نظر شیعیان، آنان بندگان صالح و برگزیده خداوندند؛ چه ابن تیمیه، در پاسخ فردی که شیعیان را به کارهای ناروا متهم میساخت، چنین گفت: «باید روشن شود که در نوع شیعه از گفتارها و کردارهای ناپسند وجود ندارد. هرچند چندین برابر آنچه گفته شده باشد، ولی اینها امامیه اثنی عشری و در زیدیه نیست، بلکه بسیاری از این خصوصیات در فرقه غلات و در میان عوام آنان دیده میشود.»(منهاج السنه،ابن تیمیه،ج1ص13)
معین الدین شیرازی ، از علمای سده هشتم، عالمی بود نیک سرشست و مهرورز. وی، از عرفای غیرشیعه بود و هوادار شیخ شهاب الدین سهروردی و با همه گروههای مذهبی و علمی از احناف و شافعی مذهبان و علمای شیعه در ارتباط بود. به دیدار علمای دین میرفت، با آنان نشست و برخاست داشت. از دارندگان دانش تفقد و دلجویی میکرد و بدون توجه به پایگاه مذهبی مردگان به زیارت مزارهای خفتگان در خاک میرفت و برای شان طلب رحمت میکرد. میان معین الدین شیرازی و سیدتاج الدین جعفری (م: 750) از علمای پیرو اهل بیت، دوستی و رفاقت عمیق بود. وی هماره به زیارت سید رفته با او نماز میگزارد و در مجالس و محافلی که در مدرسه و بیت سید تشکیل میشد، منبر میرفت و موعظه میکرد و سید نیز در پای وعظ او مینشست و افزون بر بزرگداشت معین الدین از اندرزهای او استفاده میکرد. وی در کتاب «شدالازار»، پس از گزارشی از فروتنی و گشادهدستی و مردمداری سیدتاج الدین در ارتباط خود با سید نوشته است:
«خدای تعالی دفع بلای دشمنان ازین شهر، به یمن و برکت و کفایت او بود و شیمه و عادت مبارک او آن بود که به هر جای جنگی میدید، به صلح میانجامانید و هر عنی [ کدورت] و خلافی مییافت به رأفت و حلم میگذرانید. بسیار بود که مشرف میشدم به دست بوس و مصافحه و مشتاق میگشتم به نیل فضیلتهای وی و جمعهها با وی نماز میگزاردم و در مجالس از بهر وی خطبه میخواندم و در مجالس وعظ و نصیحت من مینشست و بر ترتیب کلام من متوجه بود و اول بزرگی که در مجلس من حاضر شد در روزی که برای من مجلس ساختند، او بود و در آن روز شعری که جد او فرموده بود، به تمثیل آوردم و معنای آن شعر عربی این بود:
از بدان پرهیز میکن با بزرگان مینشین
در طلب علم و ادب آموز و طاعت میگزین
استواری در کرم میجویی از فضل خدای
آن که دارد نعمت و رحمت برای عالمین»
جامعه شام و لبنان در روزگار شهید اول و دوم، از گونه گونی مذهبی برخوردار بود. مالکیان و احناف و شافعیان و شیعه در کنار هم زندگی میکردند. مذهب حاکم جانبدار ابوحنیفه بود. با وجود افراد فرقه گرا، عالمان نیک اندیش بسیاری نیز بودند که برای دیگر مذاهب نیز حق زندگی قائل بوده، به همه مسلمانان به یک چشم نگریسته و با دانشمندان دیگر مذاهب دوستی و پیوند داشتند.
میان عالم بزرگ ابراهیم بن حسام عاملی و خلیل بن ابیک صفدی، مؤلف الوافی بالوفیات، دوستی پایدار بود. آن دو، که هر دو ادیب و تاریخ دان بودند، به دیدار یکدیگر میرفتند. صفدی هماره به دیدار دوست خود عاملی در قریه مجدل سلم جبل عامل میرفت.(معجم اعلام جبل عامل،علی داود جابر،ج3ص230-دارالمورخ العربی،1430ق) میان حسن بن حسین بن جزینی وشیخ یونینی مورخ، از عالمان سنت، دوستی برقرار بود. او در آغاز این دوستی دوجانبه مینویسد:
«من از بعلبک تا دمشق با او هم سفر بودم، او را مردی نیک دیدم با همه دشواری سفر، نماز شب را بپا میداشت، میان من و او دوستی عمیقی برقرار شد.»(همان،ج3ص164)
شهید اول، محمدبن مکی، نیز دانشمندی مردمدار بود؛ خیراندیش و خوش خوی... با چهرهای باز و گشاده با مردم روبهرو میشد و پاس احترام همگان داشت. فروتنی و بخشندگی او دلها را به سوی او میکشانید. شمس الدین کرمانی شافعی در اجازهای که در جمادی الاولی ۷۵۸ به مکی داده است، او را به رهبر رهبران و صاحب فضل و جامع مناقب و مکارم ارزنده ستوده است.(بحارالانوار،ج107ص183) مکی، با طبقات گوناگون مردم از علمای مذاهب گوناگون و کارگزاران دولت عثمانی، در پیوند بود و در میان عالمان و فضلای دیگر مذاهب، دوستان بسیاری داشت... در وقت سکونت وی در دمشق، فقها و متکلمان دیگر مذاهب به دیدار او میرفتند: «همانا محفل او، بیش تر، به دلیل معاشرت و پیوند او، با علمای مذاهب، از وجودشان تهی نبود.»(لولوء البحرین،شیخ یوسف بحرانی ص146)
و به گفته قاضی نورالله، حلقه درس او در دمشق «مرجع مذاهب پنجگانه فقهی» به شمار میرفت.(مجالس المومنین،نورالله تستری،ج1ص241)
میان شمس الدین مکی و شمس الدین جزری، مؤلف کتاب غایة النهایه دوستی و مصاحبت بود. وی که به نوشتن شرح احوال عالمان و ادیبان مشغول بود، از دوست خود شمس الدین مکی درخواست کرد: شرح احوال خویش را برایش بنویسد و شهید با قلم خود شرح کوتاهی از زندگی علمیاش را نوشت و جزری آن را در کتاب خود منتشر کرد.(غایه النهایه،ابن جزری،ج2ص265)
شهید ثانی نیز، عالمی بود نیک خواه و بزرگوار، گشاده دست و مهمان نواز و بی تکلف و فروتن. اخلاق کریمانه و سینه گشاده وی چنان بود که دربارهاش نوشتهاند: «او به اخلاق الهی آراسته بود و در پاکی به معصومین نزدیک بود.»(روضات الجنات،خوانساری،ج3ص15)
شهید، در آداب مناظره کتاب منیة المرید، تأکید دارد:
گفتوگو با دیگران در مسائل اعتقادی و یا فقهی برای خدا باید انجام گیرد. شایسته است دو طرف نسبت به همه مسلمانان، دلسوز باشند و به همه آنان مودت و محبت داشته باشند. و مجالس علمی از هرگونه لجاج و تندی و بدزبانی و دیگر آزاری به دور باشد.(منیه المرید،تحقیق رضا مختاری ص312)
گفتوگوی علمی ما را به لجاج و رنجش و پایمال کردن حقوق مردم وا ندارد.
میان وی و عالمان دیگر مذاهب، رابطه گرم و دوستانه برقرار بود. آنان از صدق و صفا با همدیگر مانوس بودند، به دیدار یکدیگر میرفتند... از جمله دوستان شهید، محیالدین عبدالقادر بن ابی مباحث، عالم اهل سنت غزه بود، چنان روابط میان آن دو عالم دینی گرم و صمیمی بود که محیالدین، زین الدین را در کتابخانه خصوصی خویش مهمان کرد و به او پیشنهاد کرد: هر کتابی را که نیاز دارد برای خود بردارد که شهید یکی از کتابهای علامه حلی را برای خود برداشت.(الدر المنثور من الماثور و غیر الماثور،ابن عودی،ج2ص163)
در ادامه همین گزارش آمده است: میان شهید و ابی الحسن بکری دوستی شگفتی برقرار بود.
این دوستی آن چنان بی شائبه و به دور از ریا بود که آن دو عالم برجسته با همدیگر مزاح میکردند و از دیدار یکدیگر دلشاد میشدند.
بکری ، روزی در مکه، شهید را در لباس احرام مشاهده کرد. از وقار و لباس زیبای زین الدین به وجد آمد و چند بار گفت چقدر زیبا و نیکوست،خداوند از شما بپذیرد.(همان)
میان شهید ثانی و عالم حنفی مذهب، سید عبدالرحیم عباسی، مؤلف کتاب معاهد التنصیص نیز دوستی برقرار بود و به همدیگر لطف و محبت بی شائبه داشتند.(بحارالانوار،ج106ص79)
شاگردان شهید، مانند استاد، مردمدار بودند. عزالدین حسین والد شیخ بهائی، شاگرد شهید بود و در بسیاری از مهاجرتها با او همراهی میکرد. افزون بر دانش سرشار و آگاهیهای وسیع عزالدین از تاریخ و قرآن و سنت، خوش خوی و خلیق و پارسا بود و در مراوده با مخالفان فکری، انصاف را از کف نمیداد و در محاورات علمی و معاشرتها هیچ گاه از مقدسات دیگران به زشتی یاد نمیکرد و در پاسخ واکنش دوستان غیر شیعهاش به نکوهش برخی از صحابه در میان شیعیان میگفت: «قدح آنان از سوی عوام متعصب ممکن است، ولی عالمان ما از آن بدورند.»(اعیان الشیعه،علامه سید محسن امین،ج2ص63)
این برخوردهای نیک انسانی و صداقت و انصاف سبب میشد او در همه سو، با پذیرائی همه فرق اسلامی روبهرو شود و تودههای مسلمان، با مشاهده رفتار دینی او به مکتب اهل بیت گرایش پیدا کنند. فرزندش شیخ بهاء نیز، راه پدر را میپیمود، بخشنده، خوش خلق و غریب نواز و اهل مدارا بود. خانهاش به روی همگان باز بود و با فضلا و عالمان دینی از پیروان مذاهب گوناگون اسلامی دوستی بی شائبه داشت. شیخ با استاد بزرگ مصری محمدبن ابی الحسن بکری دوست بود. بکری در نکوداشت بهائی از هیچ خدمتی کوتاهی نمیکرد و شیخ نیز در ضمن قصیدهای از دوست خود بکری ستایش کرده و از خاطرات خوش دیدار با او در مصر به نیکی یاد کرده است.(کشکول شیخ بهایی،تحقیق سیدمحمد السیدحسین معلم،ج1ص16)
میان ابوالقاسم بن محمد، از عالمان معاصر شهید ثانی، با رفیع الدین حسین از عالمان اهل سنت دوستی استوار و دیرین بود. این دو هماره در سفر و حضر همراه یکدیگر میبودند و عقائد خویش را از یکدیگر پنهان نمیکردند با یکدیگر مزاح کرده، ولی از جدال و گفت وگوهای دشمنی برانگیز به شدت پرهیز میکردند. امیرسید حسین عاملی مناظره ای را که به دور از مجادله، میان وی و رفیع حسین در همدان روی داده آورده است که در پایان، رفیع به مذهب اهل بیت گرویده است.(اعیان الشیعه،ج2ص410)
منبع: مجله حوزه-ویژه شهیدین و تعامل آنان با مذاهب اسلامی-ص180
تعامل عاطفی عالمان دین-قسمت اول
تعامل عاطفی عالمان دین-قسمت دوم
تعامل عاطفی عالمان دین-قسمت سوم
تعامل عاطفی عالمان دین-قسمت چهارم
تعامل عاطفی عالمان دین-قسمت پنجم
تعامل عاطفی عالمان دین-قسمت ششم
تعامل عاطفی عالمان دین-قسمت هفتم
تعامل عاطفی عالمان دین- قسمت هشتم