اصلا آن موقع در عموم مشخص نبود که این انقلاب شیعه است. همه ما فکر می کردیم که این انقلاب، اسلامی است. البته این نشات گرفته از اندیشه های جماعت اسلامی بود که به ما یاد داده بودند که این یک انقلاب اسلامی است و با نهضت ما تفاوتی ندارد.
*به درخواست شخص از آوردن اسم و تصویر جلوگیری شده*
شما با انقلابی 1979 در ایران چطور آشنا شدید؟
من آن موقع 20 ساله بودم. آشنایی ما با انقلاب ایران بعد از عضویتمان در جماعت اسلامی شکل گرفت. در واقع ابتدا ما سال 1983 با جماعت اسلامی آشنا شدیم. در آنجا ما را با اندیشه های جناب مولانا مودودی آشنا کردند. همانجا من با ایران و انقلاب اسلامی آشنا شدم؛ و از همانجا به امام خمینی علاقه شدید پیدا کردم. از طریق مجله (راه اسلام) که از دهلی می آمد از اخبار ایران اطلاع پیدا میکردیم. مجله راه اسلام به زبان اردو از طریق سفارت ایران منتشر می شد.
آن زمان چه خبرهایی از ایران به شما میرسید؟
آن موقع می شنیدیم که در ایران پادشاه ظالمی است که مردم ایران را خیلی تحت فشار خودش قرار داده و می شنیدیم که یک اعتراض هایی توسط امام خمینی علیه شاه شروع شده است.
آیا شما درباره امام خمینی چیزی شنیده بودید؟
ما شنیده بودیم امام خمینی یک شخصیت با تقوا، پرهیزگار و مرد خدا بودند و با شاه که قدرتمند بود جنگیدند و یک انقلاب بزرگ به دست آوردند. البته آن موقع ما درگیر مسائل داخلی کشمیر هم بودیم.
واکنش مردم کشمیر چطور بود؟ آیا اینگونه فکر نمیکردند که ایران کشور شیعه است و امام خمینی هم یک رهبر شیعه ما به این انقلاب چه ارتباطی داریم؟
اصلا آن موقع در عموم مشخص نبود که این انقلاب شیعه است. همه ما فکر می کردیم که این انقلاب، اسلامی است. البته این نشات گرفته از اندیشه های جماعت اسلامی بود که به ما یاد داده بودند که این یک انقلاب اسلامی است و با نهضت ما تفاوتی ندارد. وقتی جماعت اسلامی از انقلاب ایران حمایت می کرد دیگر کسی، چنین تصوری برایش ایجاد نمیشد.
البته باید بگویم که در ابتدای انقلاب طبیعتا شیعیان بیشتر از اهل سنت تحت تاثیر انقلاب قرار گرفته بودند. و در شعیان هم دوگونه برداشت از انقلاب ایران شد. گره اول جمع بسیار محدودی از نخبگان و روشنفکران شیعه و اهل سنت که از لحاظ فکری تحت تاثیر انقلاب قرار گرفته بودند. این افراد را میتوان پیرو مکتب خمینی دانست. گروه دیگر شیعیان سنتی بودند که آن زمان برای تحصیل علوم دینی به ایران و نجف می رفتند؛ به این گروه که در زبان کشمیری به آنها (آغا و علماء) میگفتند، بطور مداوم با ایران ارتباط و رفت و آمد داشتند. ولی نه آن موقع تحت تاثیر انقلاب بودند و نه الان تحت تاثیر انقلاب هستند. ارتباط اینها با یک مبناء دیگر بود و بر اساس تفکرات امام خمینی با انقلاب ایران همراه نشده اند. در واقع این افراد را شیعیان مناسکی میگفتند. وقتی انقلاب ایران پیروز شد این گروه تصور می کردند انقلاب ایران به دست عالم شیعه پیروز شده بود و حکومت شیعی در آنجا حاکم شده است؛ اما چه شیعه ای؟ شیعه مناسکی. تصور می کردند این انقلاب آمده مناسک را جلو ببرد و فکر میکردند قدرت انقلاب قدرت همین مناسک است و آخرش نتیجه این شد که همین گروه لعن و اختلاف را در بعضی جاها خیلی شدید و پر رنگ کردند و فکر میکردند انقلاب همین است.
دسته دوم شیعیانی که گفتید اینها شیعیان مناسکی هستند، وقتی انقلاب ایران پیروز شد و قدرتی پیدا کردند، بین اهل سنت چه تاثیری داشتند؟
من سوال شما را جور دیگری توضیح میدهم. در کشمیر همانند شیعیان، بین اهل سنت دو قسم علماء هستند. گروهی میگوید دین از سیاست جدا است و دیگری میگوید نیست. در شیعیان کشمیر هم جریانی که قائل به تفکیک دین از سیاست بودند بواسطه فضای اجتماعی که ایجاد شده بود، آنها نیز ناچار بودند که شعار انقلابی دیگران را همراهی کنند. یعنی عکس خودشان را کنار عکس امام و انقلاب می زدند درحالیکه هیچ ارتباط واقعی از نظر فکری با فکر انقلاب نداشتند. این اثر منفی روی نگاه بعضی از اهل سنت به انقلاب ایران گذاشت چون می شناختند که اینها آدم های بودند که از نظر فکری با انقلاب هیچ همراهی نداشتند.
شما خودتان بعنوان یک سنی مذهب، آن زمان شیعیان را بر کدام یکی از این دو نگاه قضاوت میکردید؟
بنده فکر انقلابی داشتم، ولذا بطور طبیعی با انقلابی ها بودم حالا چه طرف مقابل ما آخوند شیعه سنتی یا آخوند سنی سنتی بود، ما آنها را قبول نداشتیم و اینها را بعنوان نماینده فکر اسلامی نمی پذیرفتم.
شیعیانی که فکر انقلاب داشتند از شیعیان مناسکی اعلام برائت کردند؟
بله بله دوستان بنده که تفکر انقلابی دارند صد در صد مخالف اینها بودند.
شما از انقلابیون کشمیری هستید، آیا انقلابی که در ایران رخ داد اثری بر نهضت شما گذاشت؟
در کشمیر هم نهضتی وجود دارد که تقریبا از 1984پر رنگتر شد. انقلاب ایران هم بر این حرکت تاثیر داشت. شعاری که در ایران امام خمینی دادند (لا شرقیة لا غربیة جمهوریه اسلامیة) ما در جلسه ها و تجمع ها و تظاهرات اکثرا همین شعار را میدادیم. البته ما اینگونه شعار میدادیم (لا شرقیة لا غربیه اسلامیة اسلامیة) و لفظ جمهوریه را حذف کردیم. جماعت اسلامی این حرکت ها را مدیریت می کرد، ولی در میدان همه همراه بودند. من فکر میکنم که این شعار آنقدر که در کشمیر و بر مردم کشمیر اثر گذاشت در هیچ کجای دنیا چنین تاثیری نداشت.
در کشمیر از همان اول مسئله فلسطین خیلی مهم بود. من 5 ساله بودم که در تظاهرات شرکت میکردم. آن زمان برای کشمیری ها مسئله فلسطین مهم تر از مسئله خودشان بود. ما در تظاهراتمان در خیابان ها بجای شعار برای کشمیر، شعار برای دفاع از فلسطین میدادیم. لذا وقتی انقلاب ایران، علَم فلسطین را بلند کرد و در مقابل آمریکا و اسرائیل ایستاد؛ تاثیر فوق العاده ای بر مردم ما گذاشت. من نمیگویم که این انقلاب ایران بر همه مردم کشمیر اثر گذاشت ولی تا حد زیادی بین مردم مقبول واقع شد.
آیا به یاد دارید که آن زمان امام خمینی درباره فلسطین جمله ای گفته باشند که بر مردم کشمیر خیلی اثر گذاشته باشد؟
بزرگ ترین حرکتی که امام خمینی برای حمایت از فلسطین انجام دادند، (یوم القدس) بود. البته تعیین روز تولد پیامبر بعنوان هفته وحدت. این خیلی بر مردم کشمیر اثر گذاشت. در کشمیر آن موقع در مسجد جامع سرینگر جلساتی با حضور مولوی فاروق برای ولادت پیامبر برگزار می شد که شیعه و سنی در آن شرکت میکردند و هنوز هم در مسجد جامع این جلسات برگزار می شود. به مناسبت این دو حرکت آشنایی مردم با انقلاب ایران زیاد شد. بعدها رهبر انقلابیون کشمیر گفت؛ ما باید در روز قدس، روز کشمیر هم برگزار کنیم. و الان در یک روز این دو حرکت با هم انجام می شود. یادم میآید آن زمانی که هند به کشمیریها ظلم میکرد، ایران از مردم کشمیر حمایت کرد. آن موقع وزیر خارجه هند گجرال بوده که می خواست به ایران سفر کند، ولی حکومت ایران به ایشان اجازه نداد و از مردم کشمیر حمایت کردند. این اقدام بر مردم کشمیر خیلی اثر گذاشت.
سفر مقام معظم رهبری به هند را بخاطر دارید؟
بنده به شخصه این سفر را بخاطر ندارم. اما شنیدم ایشان در مسجد جامع سرینگر نماز خواندند و شیعه و سنی در نماز شرکت کردند.
اتفاقاتی همچون تسخیر لانه جاسوسی و یا حکم ارتداد سلمان رشدی که بازتاب زیادی در خارج از ایران داشت، آیا در کشمیر بازتابی داشت؟
خیلی خیلی زیاد اثر گذاشت مخصوصا حکم امام درباره سلمان رشدی. به همین خاطر علیه سلمان رشدی در کشمیر تظاهرات زیادی انجام شد.
شما اشاره به نهضت کشمیری ها در سال 1948 کردید، ارتباط این نهضت با انقلاب ایران چگونه بود؟
من با شیخ تجمل ارتباط داشتم چون ایشان 1983 یا 1987 از کشمیر به پاکستان هجرت کرده بودند. من با ایشان دیداری نداشتم اما سخنرانی های ایشان را گوش میدادم و سخنرانی ایشان درون بنده تحول ایجاد کرده بود. من یاد دارم 8 محرم جلسه ای به رهبری مولانا عباس انصاری برگزار شد. مراسم عزاداری بود، مردم از سوپور و اسلام آباد برای شرکت در این مراسم می آمدند و اعلام کرده بودیم که مراسم مشترک برگزار می شود. یعنی شیعه و سنی در این مراسم شرکت کنند. آن موقع یک حرکتی با رهبری قاضی نثار شروع شده بود. دلیلش هم کشته شدن یک مسلمان توسط هندوها بخاطر ذبح یک گاو بود؛ راهپیمایی بزرگی به رهبری ایشان برگزار شد، من کوچک بودم و یاد دارم که در آن راهپیمائی هم همین شعار ایرانی «لا شرقیة لا غربیة اسلامیة اسلامیة» می دادند.
غیر از امام خمینی در کشمیر مردم کدام یک از شخصیت های ایران را می شناختند؟
نخبگان کشمیر دکتر شریعتی و شهید مطهری را نیز می شناختند، اما در سطح عموم فقط امام را میشناختند.
از سال های ابتدایی انقلاب ایران که فاصله بگیریم، حوادث و اتفاقات بعد از انقلاب چه بازتابی در آنجا داشت؟
بی شک، ما بعنوان کسانی که دغدغهمند نسبت به انقلاب ایران بودیم؛ اخبار ایران را بطور جدی دنبال میکردیم، اما احساس میکردیم مواضع دارد متفاوت می شود! به مرور احساس اهل تسنن نسبت به انقلاب سرد شده بود. آنها احساس میکردند توقعی که از ظرفیت های ایران برای دفاع از مسلمانان کشمیر میشد برآورده نشده است. توقع داشتند که ایران در مسئله کشمیر موضع جدی بگیرد حتی ایران از نفوذش در هند استفاده کند و هند را قانع کند که این مسئله به سرانجام برسد.
این توقع کشمیری ها از انقلاب ایران چگونه بیان میشد؟ آیا در مواضع رسمی در نماز جمعه ها و... بیان میشد؟
در مواضع رسمی نبود، اما در فضای رسانه ای و روزنامه ها بیان میشد. ما که طرف دار انقلاب بودیم، مردم میگفتند انقلاب شما هیچ حرفی از کشمیر نمیزند ما افتاده بودیم در موضع جواب دادن و هیچ جوابی نداشتیم.
آن زمان انقلاب ایران کماکان برای شما الگو بود؟
بله، مثلا موضع مقاومت ایران در قبال کشورهای غربی. این در واقع الهام بخش بود و برای ما هم الگو بود که میتوانیم مقاومت کنیم.
در آخر اگر خاطره یا نکته ای از دوران انقلاب به یاد دارید بفرمایید
یادم هست خاطره ای در مجله راه اسلام در مورد آن انفجار تروریستی شهید بهشتی خواندم. نخست وزیر آن موقع شهید باهنر بودند که به شهادت رسیدند. در مجله خاطره ای از شهید باهنر نقل کرده بودند که بسیار بر من تاثیر گذاشت. پسر شهید باهنر از پدر درخواست میکند که اجازه دهد از ماشین اداره استفاده کند؛ ایشان به فرزندش میگوید این ماشین برای بیت المال است من نمیتوانم به شما بدهم؛ فرزند ایشان میگوید من فقط پانزده دقیقه استفاده میکنم، ولی ایشان گفتند از کجا میدانید من پانزده دقیقه بعد زنده باشم؟! همان روز ایشان وارد مجلس می شود و انفجار رخ میدهد. این حمله تروریستی که چند وقت قبل در پارلمان ایران رخ داد من را یاد این خاطره انداخت. اینجا یک نکته مهم میخواهم به شما بگویم؛ هر وقت حکمرانان انقلابی ما از درون عوض شدند، یعنی به فکر رفاه، عیش و عشرت خودشان در زندگی بودند؛ آن موقع زوال انقلاب خواهد بود. وقتی اخبار انفجار ایران آمد قلب مان خیلی گرفته شد که شهید بهشتی و شهید باهنر رفتند آن موقع یک شخص بزرگی را دیدم که بنده از ایشان خیلی کوچکتر بودم، ایشان گفت شما نگران نباشید، بعد از شهادت اینها هم کسانی هستند که انقلاب را بدست بگیرند. شنیدن این حرف، دلم را آرامش داد و دیدم حرف ایشان ثابت شد.