ساواک میخواست روحانیون، به خصوص قشر جوان را با این کار نمکگیر کند و مهر سکوت بر لب آنان بزند. وقتی یکی از روحانیون از حجاج خواست هنگام تشرف به حج برای امنیت ایران و عمر شاهنشاه آریامهر دعا کنند، به شدت عصبانی شد و گفت: «برادران آنجا برای اعلام توحید میروید، نه اینکه با طاغوت تجدید بیعت کنید.
ماموستا ملا قادر قادری
تلاش ساواک برای تطمیع روحانیون اهل سنت
یکی از ترفندهای ساواک برای جلوگیری از ادامه نهضت اسلامی، تطمیع افراد ذینفوذ و روحانیون منطقه بود. ساواک به تحریک و پیشنهاد یکی از روحانیون وابسته به نظام شاهنشاهی، به بهانه تأمین معیشت مالی روحانیون و امامان جمعه و جماعات، از طریق کدخدای روستاها به همه آنان پیغام فرستاد که در جایی تجمع کنند یا به هر طریقی که خود صلاح میدانند، کمکهای مالی دولت را دریافت کنند. روحانیون مدرسه قرآن، از جمله بنده و ملا ناصر سبحانی و ملا عبدالرحمن یعقوبی، سن و سالمان به سی نمی رسید و حال و روز اقتصادی خوبی هم نداشتیم. اما از کسانی بودیم که خطر این توطئه را گوشزد کردیم. ساواک میخواست روحانیون، به خصوص قشر جوان را با این کار نمکگیر کند و مهر سکوت بر لب آنان بزند.
خبر مثل توپ در شهر پیچید. گروهی از فرهنگیان و کارمندان دولت در پاوه در ملاقات حضوری یا با فرستادن پیغام، جامعه روحانیت را از موضوع مطلع کردند و از ما برای بار دوم خواستند که این کار را نکنیم. آنها گفتند جمعی از مردم در پاوه حاضر شدهاند که بیش از مبالغ پرداختی ساواک به روحانیونی که مشکل مالی دارند کمک کنند تا مانع آلوده شدن آنان به رشوه و حق السکوت ساواک شوند. الحمدلله واضح و مبرهن بود که هیچ یک از روحانیون جوان و انقلابی که می خواستند با دعوت خود مردم را از زحمت و ظلم و ستم نظام شاهنشاهی نجات بدهند به درخواست ساواک ارزشی قانل نشدند و لب به چنین حرامی نزدند ونمکگیر ساواک نشدند.
به صراحت شاه را طاغوت میدانست
شیخ عزالدین سابقه انقلابی نداشت و صرفاً امام جمعه مهاباد بود که به نوعی منصوب شده شاه شناخته میشد. آقای سید جلال حسینی روحانی غیرتمند و باسوادی بود که موضعگیری صریح و انقلابی علیه رژیم پهلوی داشت. وی قریب یک سال استاد من بود و با روحیه انقلابی او آگاه بودم و از سکوت او پس از پیروزی انقلاب تعجب میکردم. برعکس میدیدم برادرش، شیخ عزالدین، در حال شهرت یافتن است و به قول خود می خواهد عنان و رهبری اکراد را در دست بگیرد. در روزگاری که آقای عزالدین سکوت کرده بود و در خطبههای جمعه برای شاه دعا میکرد، برادرش آقای سید جلال در مسجد جامع بانه با صراحت شاه را طاغوتی میدانست و او را به این نام خطاب میکرد.
سال ۱۳۵۴ در مراسم بدرقه حجاج بانه، وقتی یکی از روحانیون از حجاج خواست هنگام تشرف به حج برای امنیت ایران و عمر شاهنشاه آریامهر دعا کنند، به شدت عصبانی شد و گفت: «برادران آنجا برای اعلام توحید میروید، نه اینکه با طاغوت تجدید بیعت کنید. بروید آنجا تا از طاغوت بریده شوید.» روزی از سر دلسوزی به او گفتم: «ماموستا من نگران تندروی شما هستم.» او گفت: «ملا قادر، این حرفها تکلیف دینی من است.» بعد نام یکی از روحانیون بانه را برد که با ساواک همکاری میکرد و گفت: «فردای قیامت میبینی خدا با من و او چگونه برخورد خواهد کرد. شما بدانید تندی و عصبانیت من برای روز قیامت است، نه برای امروز.»
منبع: کتاب ماموستا-ص176 و ص190