در حال بارگذاری ...

ساعت ده صبح راهپیمایی شروع شد. در راهپیمایی‌ها و تجمعات قبلی شعارهای ما آرام بود، ولی در این روز شعارهای تندی همچون مرگ بر شاه و درود بر خمینی در شهر طنین انداز شد. آقای رستم بهرامی، پدر کاوه، از حضور جمعیت چنان ذوق‌زده شده بود که وقتی به نزدیکی پمپ بنزین پاوه رسیدیم، با صدای بلند داد زد: «خمینی عزیزم! بگو تا خون بریزم.»

ماموستا ملا قادر قادری

راهپیمایی تاسوعا

راهپیمایی روز تاسوعا، نوزدهم آذر ۱۳۵۷، که به دعوت آیت‌الله طالقانی در تهران و همه شهرهای کشور انجام شد، نقطۀ عطفی در تاریخ انقلاب بود. مردم پاوه هم برای مشارکت در این حرکت، که به تعبیر امام خمینی رفراندم عمومی مردم برای پایان سلطنت شاه بود، به صورت عمومی اعلام آمادگی کردند و به دعوت سرتاسری لبیک گفتند. همزمانی راهپیمایی تاسوعا با چهلمین روز شهادت شهدای هشتم آبان پاوه به دست عوامل سالار(جاف)، تجمع و حضور مردم را به حد اعلا رساند و موجب گستردگی جمعیت و اتحاد آنان شد. از سوی دیگر، ایام عاشورا و تاسوعا گرانبهاترین و بزرگترین فرصت برای حضور و اعتراض به حاکمیت رژیم پهلوی در ایران بود که به نحو احسن ملت ایران از این موقعیت استفاده کردند.

در پاوه، هیئت پنج‌نفره تصمیم گیرنده برای انجام این حرکت بزرگ شامل دو نفر روحانی - بنده و ملا ناصر سبحانی - و دو نفر از فرهنگیان پاوه -آقایان کمال زردشتیان و سید راغب احمدی- و یکی از دانشجویان به نام آقای مسعود سابقی بود. یک روز قبل از راهپیمایی، تصمیم گرفتیم تجمع در مسجد حضرت عبدالله و شروع راهپیمایی راس ساعت ده صبح و خاتمه در میدان مولوی و مسجد سابقی باشد.

مردم پاوه پس از اجتماع در مسجد حضرت عبدالله و شنیدن سخنان آقایان احمد حکیمی و عبدالکریم فرهادی، خود را برای راهپیمایی از مقابل این مسجد تا میدان مولوی آماده کردند. آقایان حکیمی و فرهادی از دبیران انقلابی پاوه بودند که درباره نهضت اسلامی ایران و وظایف مسلمانان در توسعه و گسترش حرکت سخنرانی کردند. در این فاصله، خبر به مسجد رسید که نیروهای ژاندارمری در باغ شهرداری[1] کمین کرده و قسم خورده‌اند هرکس از خیابان به قصد راهپیمایی حرکت کند، او را خواهند کشت. البته این تهدید مضحک کوچک‌ترین اثری در روحیه مردم نداشت. کاوه بهرامی، از جوانان پاوه، در این روز برای اولین بار انبوهی از عکس‌های بنیانگذار جمهوری اسلامی، امام خمینی را، که داخلی پالتوی خود پنهان کرده بود، با شجاعتی خاصی بیرون کشید و بین افراد حاضر در مسجد و تجمع کنندگان توزیع کرد. اغلب مردم که تا آن روز تصویر امام را این چنین آزادانه ندیده بودند، این اقدام شجاعانه کاوه بهرامی در روحیه آنان بسیار مؤثر بود.

ساعت ده صبح راهپیمایی شروع شد. در راهپیمایی‌ها و تجمعات قبلی شعارهای ما آرام بود، ولی در این روز شعارهای تندی همچون مرگ بر شاه و درود بر خمینی در شهر طنین انداز شد. آقای رستم بهرامی، پدر کاوه، از حضور جمعیت چنان ذوق‌زده شده بود که وقتی به نزدیکی پمپ بنزین پاوه رسیدیم، با صدای بلند داد زد: «خمینی عزیزم! بگو تا خون بریزم.»

شایان ذکر است یکی از اهالی کنگاور چند سالی بود در پاوه ساکن بود و در نزدیکی تکیه خالصی[2] مغازه عکاسی داشت. او بسیار مورد احترام مردم بود و ظاهراً خلق و خویی انقلابی داشت. او علاوه بر شرکت در راهپیمایی‌ها، از حضور جوانان عکس می‌گرفت. بعد از مدتی که شرکت کنندگان در راهپیمایی به شهربانی و ساواک احضار شدند، ظن قریب به یقین مردم متوجه همان عکاس بود. مردم تصورشان این بود که او عامل ساواک است. شایعه همکاری عکاس مشهور شهر با ساواک دهان به دهان پیچید و موجب عصبانیت مردم شد. آنان معتقد بودند که عکس‌های گرفته شده عکاس به سفارش و توصیه ساواک برای شناسایی انقلابیان بوده. لذا روز تاسوعا در لحظه‌ای که راهپیمایان به مغازه او نزدیک شدند، با سر دادن شعارهای تند «مرگ بر ساواکی» در مغازه عکاس را شکستند و خسارت زیادی به مغازه وی، که کنار مقبره مرحوم خلیفه محمد توفیقی بود، وارد کردند.

بعد از راهپیمایی تاسوعا، ساواک با هماهنگی شهربانی و ژاندارمری در شب عاشورا، بیستم آذر، عده‌ای از افراد مؤثر در نهضت بیداری مردم پاوه را دستگیر کرد؛ از جمله آقایان کمال زردشتیان، ملا عبدالقادر عزیزی، ملا عبدالرحمن یعقوبی، یوسف رسول آبادی، عبدالله رستمی دوریسانی، فیض الله سعداللهی و فتاح نادری که پس از بازداشت آنان را روانه زندان دیزل‌آباد کرمانشاه کردند.

در تعقیب و گریز ساواک

همان شب نیروهای ساواک برای دستگیری آقای ملا ناصر سبحانی و بنده به دوریسان و نوریاب آمده بودند که اراده خدا بر این بود که من در پاوه و منزل خواهرزاده‌ام، محمدرشید ولدبیگی، باشم. خبر تعقیب خود را که شنیدم، برای چند روزی تصمیم گرفتم از شهر و روستای محل سکونتم خارج شوم تا آب‌ها از آسیاب بیفتد. آقای ملا ناصر سبحانی هم آن شب در روستای دوریسان حضور نداشت. صبح روز بیست و یکم آذر، اتومبیل بهاءالدین قادری نجاری را کرایه کردم و همراه خواهرزاده‌ام، بهرام ولدبیگی، به کوه‌های بین نوریاب و روستای کُمدره رفتم. در خانه باغ آقای محمد عزیز کریمی، از اهالی روستای کمدره، بدون هیچ وسیله گرم کننده‌ای همراه خود صاحب خانه شب را به روز رساندیم. در این تعقیب و گریز دوستانی هم بودند که برایمان غذا می‌آوردند. آقایان محمدرحیم امینی و سهراب ولدبیگی هم به دیدنمان آمدند. بعد چند روز، از تاریکی شب استفاده کردیم و به روستای نوریاب برگشتیم و خارج از منزل خودمان، در منزل ابوبکر امینی[3]، به صورت مخفی اخبار پاوه را رصد می کردیم.

دستگیری‌های پاوه تهدیدی دیر هنگام بود، به این نتیجه رسیدیم که رژیم به شدت تحت فشار افکار عمومی است و نه تنها کار از دستگیری انقلابیان گذشته، بلکه برای فریب جامعه، دولت گروه گروه زندانیان سیاسی را آزاد می‌کند. جمعی از دستگیرشدگان آزاد شدند. ما هم از مخفیگاه بیرون آمدیم و با دوستانمان در پاوه، که از زندان آزاد شده بودند، ملاقات کردیم و سپس در سازماندهی مجدد انقلابیان تلاش خود را افزون بر قبل کردیم.

جنبش مردم مناطق کردنشین، تشکر امام خمینی را به دنبال داشت. تشکر ارسالی امام از پاریس به صورت اعلامیه دست به دست می گشت. امام در این پیام از همه طبقات کشور خواستند با وحدت کلمه از کشور و اسلام عزیز دفاع کنند و دست خائنان و جانیان را از آن قطع کنند[4]. این پیام را اولین بار آقای احمد مفتی زاده در اجتماع دانشگاهیان کردستان در روز ۲۶ دی در دانشکده تربیت دبیر سنندج قرائت کرد.

خبرها به راحتی از همه شهرها و روستاها به مناطق دوردست می رسید و بزرگان و افراد ذی نفوذ به امید پیروزی قریب الوقوع مردم را به ادامه جهاد تشویق می‌کردند. مکاتبات و بیانیه‌های متعدد آقایان آیت الله صدوقی، آیت الله جلیلی و آقای احمد مفتی زاده خطاب به مردم، طوایف، عشایر و سادات شهرهای مناطق پاوه، اورامانات و جوانرود در تشجیع مبارزین بسیار مؤثر بود[5]. بعد از این اتفاقات، از قدرت و تسلط رژیم بر مردم کاسته شد. حکومت دیگر توان کنترل حرکت مردم را نداشت؛ به گونه‌ای که دو تبعیدی مشهور، یعنی آقایان عندلیب‌زاده و یحیی قزوینی، بدون مشکل به شهرهایشان برگشتند. همه کارکنان اداره‌های پاوه در سطوح شهرستان با شجاعت دست به اعتصاب زدند و این حرکت که با جنبشی کارگری و کارمندی در سراسر کشور همراه بود، شتاب نزدیک شدن به پیروزی انقلاب را سرعت بخشید.

امام در نوفل‌لوشاتو بود و مرتب اعلامیه‌هایش، که از طریق دانشجویان و فرهنگیان از تهران و کرمانشاه دست به دست می‌چرخید، در پاوه توزیع می‌شد. علاوه بر این، خودم هم اعلامیه‌ها، اطلاعات سیاسی و اخبار کشور را از طریق بخش عربی رادیو مونت‌کارلو و بخش فارسی بی‌بی‌سی رصد می‌کردم. اکثر روزها گروهی از جوانان مرتب به کرمانشاه می‌رفتند و با آیت‌الله جلیلی، رهبر اول تظاهرات در کرمانشاه، مرتبط بودند. آیت‌الله جلیلی و آیت الله حاج آخوند کرمانشاهی و جناب آقای ماموستا ربیعی از مشوقان مردم و جوانان مسلمان کرمانشاه در جریان انقلاب اسلامی بودند.

بالاخره شاه رفت!

بعد از ظهر 26 دی، روز فرار شاه از ایران، مردم پاوه راهپیمایی و تجمع پرشکوهی داشتند. قبل از این تاریخ، همه راهپیمایی‌ها از مسجد جامع یا مسجد حضرت عبدالله شروع و در میدان مولوی ختم می‌شد، ولی در این روز مسیر راهپیمایی عوض شد و مردم از میدان مولوی به طرف مسجد جامع حرکت کردند. برخی پیاده و گروهی سوار بر ماشین بودند. وقتی جمعیت به مقابل ساختمان مخابرات رسیدند، علاوه بر سر دادن شعارهای اعتراضی به دولت شاهپور بختیار، به شادمانی پرداختند. به پیشنهاد دوستان روحانی قرعه سخنرانی به نام بنده افتاد. در بالای دیوار اداره مخابرات ایستادم و به رغم آنکه این جانب همیشه آرام صحبت می‌کردم، آن روز بعد از مقدمه‌ای کوتاه، حماسی‌ترین و پرشورترین خطابه‌ام را ایراد کردم و همین که گفتم: «بالاخره شاه رفت»، صدای کف و سوت و هلهله جمعیت در شهر و کوه‌های پاوه پیچید.

منبع: کتاب ماموستا، ص177تا183


[1] محل فعلی ساختمان اداره ارشاد اسلامی.

[2] شیخ نصرالدین خالصی از شیوخ طریفه قادری پاوه.

[3] ابوبکر امینی پس از پیروزی انقلاب اسلامی عضو سپاه شد و در و اقعه ۲۶ مرداد 1358 پاوه به شهادت رسید.

[4] بسم الله الرحمن الرحیم

خدمت علمای اعلام و خطبای گرام و عموم اهالی محترم کردستان ایدهم الله تعالی پس از اهدای سلام و تحیت در این موقع که وطن ما حساس‌ترین مراحل تاریخ را می‌گذراند و ملت مسلمان ایران با وحشی ترین دژخیمان ... روبه‌رو هستند بر تمام طبقات محترم کشور است که با وحدت کلمه از کشور و اسلام عزیز دفاع کند و دست خائنان و جانیان را از آن قطع کنند که غفلت از وظیفه موجب سستی نهضت اسلامی و خدای نخواسته شکست آن می شود.

اینجانب از اهالی محترم آن ناحیه کمال تشکر را دارم که دین خود را به اسلام و مسلمان به نحو شایسته ادا نموده‌اند و در این نهضت عظیم سهم بسزایی داشته‌اند. خداوند تعالی به آنان خیر عنایت فرماید. از قول این جانب به دهقانان و کشاورزان محترم تذکر دهید که گول تبلیغات بی اساس ... را نخورید. اسلام و حکومت اسلامی برای شما احترام زیادی قائل است و با شما به بهترین وجه رفتار می کند و حتما بدانید که حال همه طبقات در حکومت اسلامی مثل حکومت طاغوت نیست که در آن همه را از هستی ساقط نمود.

از خداوند تعالی پیروزی مسلمین و ملت مظلوم را خواهانم.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

روح‌الله الموسوی الخمینی / 15 شهر صفر ۱۳۹۹ برابر با 22/10/1357

[5] آقای مفتی زاده در نامه ای زیبا و حماسی آنان را اینگونه مورد خطاب خویش قرار می‌دهد: «برادران! در این زمان که غریو توحید زهره طاغوت و طاغوتیان را می درد، شما را با نسبت و شهرت حسینی زیبد که بر یزید و یزیدیان تفرقه‌انداز و بت‌ساز بتازید و در صف یکتاپرستان جان بازید...»




نظرات کاربران