فرموده کسی که حقیقتا به خدا و رسالت پیامبر ایمان آورد اهل بهشت است، بسیار جرأت میخواهد که مسلمانی مسلمان دیگر را به انگیزه ی عدم گرایش به معتقادات دینی یا به دستاویز عدم انجام بعضی اعمال عبادی یا به واسطه ی نیک و بد دانستن بعضی صحابه تکفیر کند، به خصوص اگر چنین اعتقادی ناشی از اجتهاد شخصی باشد.
حجة الاسلام کاظم مدیر شانه چی
لزوم اخذ به سنت پیغمبر (ص)
گمان میرود در لزوم عمل به سنت (که مفاد حدیث است) جای بحثی نیست، زیرا در قرآن آمده که : «ما آتاکُمُ الرَّسولُ فَخُذُهُ و ما نهاکم عنه فانتهوا» (حشر : 7).
ولی از آنرو که بعضی، مستند تمام دستورات اسلامی را، منحصرا در قرآن جست و جو میکنند، باید یادآور شویم که قول پیغمبر نیز، با استناد قرآن، ملاک عمل و حجت میباشد و اما به این معنی که ما را چیزی جز قرآن نیاز نیست، یا چون بعضی منقولات روایی مجعول است نمیتوان به حدیث استناد نمود، قولی است بدون سنجش و بی پایه، زیرا قرآن با بیان و تفسیر پیغمبر و راسخان در علم، مبین احکام وحلال و حرام است و بیان پیغمبر همان "حدیث" است که مرجع امت در استفاده از دستورات اسلامی است. لذا پیغمبر فرمود:
لا الّفینَ متَکئاً علی اریکتهِ یَاتیهِ الامرُ من امری ممّا اَمَرتُ به او نَهَیتُ عنهُ فیقولُ لا ندری، ما وَجَدنا فی کتابِ الله اتّبَعناهُ ؛ همانا نباید شما را چنین بیابم که اگر امری از اموری که من بدان امر کرده و یا نهی نموده ام به او برسد بگوید ما اطلاع نداریم، ما فقط آنچه را که در قرآن بیابیم پیروی میکنیم.(سنن ابو داود. سنن ترمذی. به نقل التاج، ص 39)
لذا از مسلمات کلیه ی مذاهب اسلامی است که کتاب و سنت، به ضمیمه ی هم، دو منبع و مصدر اساسی احکام اند. حتی فقها شرط قضاوت را که مبتنی بر فقاهت و اجتهاد است، دانستن و اطلاع بر احادیث احکام شمرده اند.
شهید ثانی در «شرح لمعه»، در کتاب قضاء، معرفت سنت را، جزو شرایط اجتهاد دانسته و اجتهاد را شرط افتاء شمرده است.
اما دستاویز شایعه ی جعل در احادیث به منظور عدم تمسک به حدیث، موضوعی است که محققان به آن مفصلا پاسخ گفته اند و به عقیده ی ما سیره ی عقلا که تمام ادوار و در همه جا، مدار ابلاغ اخبار است، در حجیت آنچه توسط ثقات نقل میشود کافی است.
اکنون به اجمال، آنچه را در زمینه ی لزوم اتحاد درحدیث آمده است تحت عناوینی از نظر میگذرانیم.
مسلمان برادر مسلمان است
نخستین مطلبی که در سنت جلب نظر میکند اخوت و همبستگی است که پیغمبر بین پیروان خود عملا بر قرار نمود و قولا آن را در مواطن عدیده تاکید فرمود. در سالهای نخستین هجرت که شمار مسلمانان با اسلام آوردن اهل مدینه فزونی یافت و در عین حال از ساکنین بلاد و قبائل مختلف تشکیل میشدند، پیغمبر بین مهاجر و انصار عقد اخوت بر قرار فرمود و برای تاکید آن کراراً میفرمود: المُسلمُ اخُ المُسلم لا یَظلمُه و لا یُسَلِّمُه؛ مسلمانان برادر مسلمان است که نه به وی ظلم میکند و نه وی را تسلیم ستمکار مینماید.(صحیح بخاری، کتاب المظالم، باب لایظلم المسلم المسلم)
المومنُ للمومِنِ کَالبنیانِ یَشَّدُ بعضُهُ بعضا، ثمَّ شبَّک بین اصابعه. مومن برای مومن چون بنایی است که هر خشتی موجب محکمی خشت دیگر آن است. آن گاه برای تاکید سخن، انگشتان دستها را میان هم نمود.(بخاری، کتاب الادب، باب تعاون المومنین)
همین مضمون در روایات اهل بیت به اسناد مختلف رسیده است.
قال الصادق (ع): المُسلمُ اخُ المُسلم و هو عَینُهُ و مراتُه و دَلیلُه، لایخدَعُهُ و لایَظلمُهُ و لایکذُبُهُ و لایغتابُهُ. مسلمان برادر مسلمان است که چون بازرس، یا آینهای عیوبش را به او مینماید و در عین حال راهنمای اوست و به وی خیانت و مکر نمیکند و ستم براو روا نمیدارد و سخنش را تکذیب نمیکند و به غیبتش نمیپردازد.
مسلمان کیست؟
گویی پیغمبر با چراغ نبوت زمان های بعد از خویش را به روشنی میدید که مسلمانان به فرقه هایی منشعب شده و افراد هر فرقه نسبت به مسلمانی فرقه ی دیگر خدشه مینمایند. لذا اسلامی را که موجب همبستگی مسلمانان است به وضوح بیان فرمود:
قال رسول الله: من شَهِدَ ان لا الهَ الاَّ الله و استقبلَ قبلَتَنا وصلَّی صَلاتنا و اکلَ ذَبیحتنا فذالکَ المُسلِم و علیه ما علیَ المُسلم؛ هر کس به وحدانیت خداوند شهادت دهد و روبه قبله ی ما نماید و چون ما نماز گذارد و از گوشتی که مسلمان ذبح کرده بخورد، وی مسلمان است.
هر چه له یا علیه مسلمان است نسبت به او جاری است.
و قال صلَّی الله علیه وآله: من صلّی صَلاتَنا و استَقبَلَ قِبلَتنا و اَکَلَ ذَبیحَتنا فذلِکَ المُسلِم الذی لَهُ ذِمّة الله و ذمّة رسوله، فلا تَحضَروا اللهَ فی ذمَّته؛ هر که نماز ما را بخواند و به قبلهی ما رو کند و از ذبایح ما بخورد وی مسلمان است و در پناه خدا و رسول وی قرار دارد. بنابراین شما پناهی را که خداوند داده نقض نکنید.(فصول المهمه، سید شرف الدین، نقل از بخاری)
عن طلحة، قال جاء الی الرسول الله رجلٌ مِن اهل نجدٍ فاذا هو یَسئلُ عن الاسلام. فقال رسول الله: خمسُ صلواتٍ فی الیوم و اللَّیلة. قال هل علیّ غیرها؟ قال: لا، الا ان تطوَّع. و صیام رمضانَ. قال هل علیَّ غیرُه؟ قال لا، الاّ ان تطوّع. وَ ذکر لَه الزکوة. قال هل علیَّ غیرها؟ قال: لا، الا ان تطوّع. قال: فادبَرَ الرّجُلُ و هو یقولُ لا ازیدُ علی هذا و لا انقُصُ. قال رسولُ الله: افلح ان صَدَقَ؛ طلحة بن عبدالله میگوید: مردی از اهل نجد نزد رسول خدا آمد و از اسلام سوال نمود. پیغمبر فرمود: پنج نماز در شبانه روز. عرض کرد غیر از این نماز دیگری هم باید انجام دهیم؟ فرمود نه، مگر قصدت نافله باشد. آن گاه فرمود: دیگر روزه ی ماه رمضان است. آن مرد گفت غیر از رمضان هم روزه بر من هست؟ فرمود: نه، مگر روزه ی مستحب آنگاه پیغمبر زکات را نام برد. مرد گفت غیر از زکاتی که فرمودی، واجب دیگری به مال من تعلق میگیرد؟ فرمود: نه، مگر صدقه مستحب. مرد درحالیکه از محضر رسول خدا مرخص میشد میگفت: نه بر آنچه فرمود زیاد میکنم و نه کم. حضرت فرمود اگر راست بگوید رستگار است.(صحیح بخاری)
عن النبیّ: من ذاقَ طعمَ الایمانِ من رضِیَ باللهِ ربّاً وبالاسلامِ دیناً و بمحمدٍ رسولا؛ کسی که ایمان را چشیده شخصی است که راضی باشد که خداوند پروردگار او واسلام دین او و محمد پیغمبرش باشد. ( التاج، ص23، به نقل از سنن ترمذی و صحیح مسلم)
عن ابن عمَرَ عنِ النبیّ (ص) قال: اُمرتُ ان اقاتِلَ النَّاس حتّی یَشهَدُ وا ان لا الهَ الاّ الله و انَّ محمداً رسولُ الله و یقیموا الصّلوة و یوتوا الزکوة. فاذا فَعَلوا ذلکَ عَصِموا منّی دمائهم و اموالهُم الاّ بحقِّ الاسلام و حسابهم علیَ اللهِ؛ عبدالله بن عمر میگوید که پیغمبر(ص) فرمود: من ماموریت یافتم با مردم جنگ کنم تا وقتی که شهادت به وحدانیت خدا و رسالت محمد دهند و نماز گزارند و زکات بپردازند. وقتی که به اینها عمل کنند از طرف من خون و مالشان محترم است مگر در مقابل حقی که به جان یا مالشان در اسلام مقرر شده و حساب همه با خداوند است. ( التاج، ص 29 به نقل از صحاح خمسه)
اساسنامه ی اسلام
در کتب سیره نقل شده که پیغمبر از مسلمانان بر اجرای دستورات اسلامی پیمان (بیعت) گرفت. مفاد این پیمان نامه در واقع اسانامه ی اسلام است که در چند جمله خلاصه میشود. بهتر آن است که آن را از زبان یکی از یاران پیغمبر، جریربن عبدلله، نقل کنیم:
قال بایَعتُ رسولَ الله عَلی اقامِ الصَّلوة و ایتاءِ الزّکوة والنُّصحِ لکلِّ مسلمِ. (بخاری. مسلم. ترمذی؛ بنقل التاج، ص 36).
نخستین بار اساسنامه ی اسلام در عقبه ی منی به نمایندگان اهل مدینه که برای مذاکره با پیغمبر و تعیین شرایط پیشنهادی آن حضرت آمده بودند، ابلاغ گردید و برآن بیعت گرفته شد. مفاد عهدنامه که به موجب آن افراد متعهد در جرگه ی مسلمانان قرار میگرفتند چنین است: بیعت کردیم بر آنکه به خدا شرک نورزیم، دزدی نکنیم، فرزندانمان را نکشیم، بهتان و افترا نزنیم، درکار خیر به او نافرمانی نکنیم. (موطاء مالک. سیرهی ابن هشام. تاریخ طبری. تاریخ اسلام دکتر فیاض).
مرامنامه ی اسلام
در سال های آخر اقامت پیامبر در مدینه که احکام اسلام تکامل یافت و ضمنا مردم دسته دسته به اسلام مشرف میشدند ( .... یَدخلونَ فی دین اللهِ افواجا) مرامنامه ی اسلام برای ابلاغ به کلیه ی کسانی که گرایش به اسلام پیدا میکردند به طور ساده ضمن پنج ماده ابلاغ شد بدین وسیله خط مشی عملی اسلام و مسلمانان معین گردید و تجاوز به حریم کسی که مواد مزبور را پذیرفته باشد ممنوع اعلام گردید. این مرامنامه که توسط آن حضرت و بعد از او توسط ائمه، کرارا ابلاغ شده است به این شرح است:
قال رسول الله (ص) بُنِیَ الاسلامُ علی خَمسٍ: شَهادةِ ان لاالهَ الاالله، وَ انَّ محمداً رسولُ اللهِ، واقامِ الصلوة، و ایتاء الزکوة، والحجِّ، وصومِ رمضانً. اسلام بر پنج پایه استوار شده است: بر شهادت به وحدانیت خدا و رسالت پیغمبر و اقامه ی نماز و پرداخت زکات و انجام حج و روزه ی ماه رمضان. (بخاری. مسلم. ترمذی. نسائی. بنقل التاج. ص22)
در احادیث امامیه نیز دعائم اسلام پنج چیز شمرده شده است، منتهی به جای شهادتین، «ولایت» ذکر شده. مراد از ولایت، چنانکه از بعضی احادیث مذکور در همین عنوان (دعائم الاسلام) بیان شده است؛ ایمان به رسالت پیغمبر و حجت و ولی خدا در میان خلق است که بالملازمه دلالت بر اقرار به وحدانیت پروردگار دارد. در کتاب کافی (کتاب الایمان والکفر) ولایت چنین تفسیر شده: الولایةُ هی اِطاعَةُ الامامِ بَعدَ معرفَتِه؛ یعنی ولایت اطاعت پیشوای دینی است بعد از معرفت وی. (اصول کافی، ج2، «متن عربی»)
بنابراین، اصول اساسی اسلام عبارت است از: ایمان، نماز، پرداخت زکات، حج و صوم. کسی که به این پنج اصل معترف و عامل باشد مسلمان است و تجاوز به حریم وی حرام و ممنوع میباشد.
عمل نکردن به احکام موجب خروج از اسلام نمیشود
در اینجا از ذکر نکته ی قابل توجه گریز نیست و آن این است که؛ قصور در عمل و عدم انجام بعضی از فرائض مزبور (با اعتقاد به آن) موجب کفر نمیشود، منتهی به واسطه ی تخلف از وظیفه، بزهکار شمرده شده، در دنیا یا آخرت کیفر میبیند. چه بهتر که به حدیثی از رسول اکرم متبرک شویم:
قالَ رسولُ الله (ص): ایُّما امر قال لاخیه کافراً فقَد باءَ به احدُهما؛ هیچ مردی به برادرش کافر خطاب نمیکند مگر اینکه یکی از آن دو سزاوار کفر است. (موطا مالک)
عَن ابی ذر عَنِ النَّبی قال: اَتانی جبرئیلُ فَبَشِّر نی انه مَن مات مِن امَّتک لایشرکُ بالله شیئاً دَخَلَ الجنَّة؛ رسول اکرم فرمود: جبرئیل نزد من آمد و مرا بشارت داد که هر کس از امتت به خدا شرک نیاورد به بهشت میرود. (بخاری. مسلم. ترمذی. بنقل التاج، ص26)
عن معاذبن جَبَل عَن النَّبی (ص) قال: ما مِن احَدٍ یَشهدُ ان لااله الّا اللهُ و انَّ مُحمداً رسولُ اللهِ صدقاءَ مِن قَلبِهِ الاّ حرَّمه اللهُ علیَ النّار؛ معاذ از پیغمبر نقل میکند که فرمود: هر کس که با صدق دل شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت محمد دهد خداوند آتش را بر او حرام فرماید. (شیخان و تزمذی، بنقل التاج، ص 27)
عَن جابر قال اَتَی النَّبیَّ رجلٌ فقال یا رسولَ اللهِ مَاالموجبتانِ؟ فقالَ مَن مات لایُشرکُ باللهِ شَیئاً دَخَلَ الجنَّة و مَن ماتَ یُشرکُ باللهِ شیئاً دَخَلَ النّار؛ جابر گوید مردی نزد رسول خدا آمده عرض کرد آن دو چیزی که فرموده اید موجب (دخول به بهشت یا جهنم) میشود چیست؟ فرمود: هر کس که به خدا مشرک نشود و بمیرد، به بهشت میرود و کسی که شرک آورد به جهنم. (مسلم، بنقل التاج، ص 28)
چنانکه ملاحظه میشود مفاد این روایت این است که موحد، یعنی کسی که معتقد به وحدانیت خداوند است و برای او شریکی قائل نیست، به بهشت میرود.
با وجود این روایات که رسول اکرم به صراحت اصول اسلام را بیان فرموده و تکرار فرموده کسی که حقیقتا به خدا و رسالت پیامبر ایمان آورد اهل بهشت است، بسیار جرأت میخواهد که مسلمانی مسلمان دیگر را به انگیزه ی عدم گرایش به معتقادات دینی یا به دستاویز عدم انجام بعضی اعمال عبادی یا به واسطه ی نیک و بد دانستن بعضی صحابه تکفیر کند، به خصوص اگر چنین اعتقادی ناشی از اجتهاد شخصی باشد، چه اینکه از رسول اکرم نقل شده که میفرمود: من کفَّر مومناً صار کافرا؛ هر کس مومنی را تکفیرکند خود کافر میشود.(موطا مالک)
عن ابی جعفر قالَ: ما شَهِدَ رجلٌ علی رجلٍ بکفرٍ قطُّ الاّ باءَ به احدهما، ان کان شَهِدَ عَلی کافرِصَدَقَ و ان کان مومناً رَجَعَ الکفرُ علیه. فایّاکم والطّعنِ علی المومنین؛ حضرت باقر فرمود: هیچ مردی به کفر مردی شهادت نمیدهد جز آنکه یکی از آن دو سزاوار کفر است. اگر شهادت نسبت به کافر بوده، راست گفته و اگر نسبت به مومن بوده خودش کافر میشود. پس پرهیز کنید از طعن زدن به مومنین. (اصول کافی، ج2، ص 360)
فتاوای علماء متقدم به عدم جواز تکفیر مسلمان
برای تایید این مقال، به اجمالی از فتاوای ائمه ی مذاهب و علمای بزرگ اسلام میپردازیم که تکفیر مسلمانان را حرام شمرده اند و اختلافات جزئی را موجب تکفیر مخالفان ندانسته اند.
امام شافعی در «الرساله» فرموده: «لا اکفّرُ اهل الاهواءِ بذَنبٍ». و در جایی دیگر فرموده: «لا اکفّرُ احداً مِن اهل القِبلَة بذَنبٍ (فصول المهمّه شرف الدین)، یعنی هیچ کس از اهل قبله را به خاطر ارتکاب گناه تکفیر نمیکنم.
قالَ ابنُ حزمٍ: و ذهب طائفةٌ الی انّهُ لایکفّرُ و لا یفَسَّقُ مسلمٌ بقولٍ؛ قاله فی اعتقاد او فتیا...وهذا قولُ ابنُ اَبی لیلی واَبی حنیفه و الشّافعیُ و سفیان الثّوری و داودُ بنُ علیٍّ، و هو قَولُ کلُّ من عرفنا له قولاً فی هذه المسالة من الصّحابه و لا نعلمُ منهم خلافاً فی ذلک؛ ابن حزم، که از پیشوایان مذهب ظاهریه است در «الفصل فی الاهواء و الملل،ج3، ص247» مینویسد: جمعی از علما برآنند که مسلمان را به واسطه ی اعتقاد و یا فتوای بر خلاف مشهور، نمیتوان تکفیر یا تفسیق کرد و همین است نظریه ی ابن ابی لیلی (که از فقهای متقدمین و معاصر ابوحنیفه بوده است) و ابوحنیفه و شافعی و سفیان ثوری (فقیه معاصر ابوحنیفه) و داودبن علی (امام ظاهریه) و هر کس را که ما از صحابه دراین مسئله صاحب نظر دیدیم و مخالفی در این مسئله سراغ نداریم.
ابوالحسن اشعری (که اغلب اهل سنت در اصول اعتقاد، پیرو اویند) می گوید:
اشهِدُوا علیَّ انَّنی لا اکفِّرُ احداً من اهلِ القبلَة بذَنبِ لانَّهم کلُّهم یشیرونَ الی معبودٍ واحدٍ و الاسلامُ یَشمُلُهُم و یَعُمُّهُم؛ بر من شهادت دهید که هیچ کس از اهل قبله را به جهت ارتکاب گناه تکفیر نمیکنم، زیرا همه ی آنان به سوی یک معبود (در عبادت) اشاره میکنند و اسلام شامل آنان است و عموم آنان را در بر میگیرد. (فصول المهمه، شرف الدین، ص29)