ما وارد نمازخانه شدیم و پس از نماز، خودمان را به دانشجویان معرفی کردیم. گفتیم ایرانی هستیم. با صحنههای عجیب و غیر قابل تصوری مواجه شدیم. عدهای از دانشجویان الجزایری می آمدند و دست در جیبشان میکردند و عکس امام را نشان میدادند. برخیها نیز صحیفۀ سجادیه در جیبشان داشتند. چنین صحنههایی آن هم اینطور اتفاقی، خیلی جالب، مهم و معنیدار بود!
عباس خامه یار – رایزن فرهنگی سابق ایران در قطر
سفرهای دانشجویی در آن زمان یعنی در سالهای 64 و 65 کار جدیدی بود؛ زیرا کسی در چنین فضایی نبود و هیچ تجربه ای هم از قبل در این باره وجود نداشت. این موضوع را با وزیر علوم وقت (دکتر فرهادی یا دکتر معین) و با رئیس دانشگاه تهران در میان گذاشتم. گفتم ما سفر دانشجویی را با چارچوب خودمان آغاز کنیم. ما به این مسئله، یک نگاه تبلیغاتی داشتیم؛ هم هدف و مفهومی انقلابی مدنظرمان بود و هم به مفهومی کلی، به نوعی گردش علمی بود که عنوانی رسمی داشت و دانشگاه می توانست آن را داشته باشد. این بحث کاملاً قانونی و جزء فعالیتهای فوق برنامۀ دانشگاهها بود. منتهی تاکنون مغفول مانده و کسی به آن فکر نکرده بود.
هدف این سفرها، ارتباط میدانی بدنۀ دانشجویی انقلابی و اسلامگرای داخل کشور با تشکلهای دانشجویی خارج از کشور بود. بحث مالی هم که در آن زمان خیلی مهم بود، به گونهای حل شد و در آن جا نیازی به هزینه های اسکان و پذیرایی نبود. به خاطر ارتباطات و هماهنگیهایی که با سفارتخانه ها و نمایندگیهای فرهنگی داشتیم، از فضای مساجد، حسینیه ها، سفارتخانه ها و رایزنیهای فرهنگی استفاده شد. از طرفی هم بخشی از هزینۀ بلیط رفت و برگشت را به عهده دانشجویان گذاشتیم. اینگونه بود که با حداقل هزینۀ ممکن را برای سفری یک ماهه شروع کردیم.
مقصد اول، الجزائر
ماه مبارک رمضان بود و اولین کشوری که برای این سفر انتخاب شد، الجزایر بود.
مقصد اولین سفر دانشجویی ما در سال 1364 کشور الجزایر بود. انتخاب الجزایر نشاندهندۀ فضای فکری و اندیشه ای انقلابی آن روزِ دانشجویان مسلمان کشورمان بود. افراد این سفر از اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران(که هنوز از یکدیگر تفکیک نشده بودند) انتخاب شدند. این سفر با کمک مدیریت وقت دانشگاه انجام شد. ما به انجمن اسلامی هر دانشکده، به انتخاب خود انجمنها دو نفر سهمیه دادیم. این افراد از اعضای اصلی شوراهای مرکزی انجمن اسلامی بودند؛ کاملاً مذهبی و انقلابی. تعداد افراد به 40 نفر رسیدند.
سازماندهی سفر هم انجام شد. یک نفر به عنوان سفرنامه نویس، یک نفر فیلمبردار، یک نفر عکاس و یک نفر نیز به عنوان قاری انتخاب شدند. ماه مبارک رمضان بود و هدف از این سفر، معرفی انقلاب اسلامی و ارتباط گیری با دیگر دانشجویان خارجی بود. آن زمان پرواز مستقیم به الجزایر نبود و ما مجبور بودیم که از فرانسه به الجزایر برویم. من برای ویزای ترانزیت به سفارت فرانسه مراجعه کردم. رایزن فرهنگی فرانسه به محض اینکه فهمید از دانشگاه تهران جمعیتی حدود چهل دانشجو حضور دارند، به مدت پنج روز ما را به فرانسه دعوت کرد تا مهمان آنها باشیم. کل هزینههای ما را نیز تقبّل کردند. آن زمان غرور انقلابی داشتیم. این را نپذیرفتیم و گفتیم باید مشورت کنیم. کاملا دست بالا را گرفتیم و منفعل نشدیم. موضوع را در شورای انجمن اسلامی دانشگاه به دقت بررسی کردیم. تصمیم گرفتیم پاسخ مثبت بدهیم، ولی پاسخی مثبت اما با کرامت و عزتمندانه. گفتیم: مدت بیشتری نیاز به فکر کردن داریم؛ شما اول ترانزیت را بدهید تا به الجزایر برویم تا بعد از آن ببینیم شرایطمان چگونه خواهد بود بعد پاسخ می دهیم. تقریبا اینها را دو، سه هفته ای سر پا گذاشتیم و در نهایت در برگشت گفتیم اشکالی ندارد، ما می آییم. مخصوصاً اول آنجا نرفتیم که احساس نکنند شیفتۀ غرب و فرانسه هستیم. ابتدا به الجزایر رفتیم و اتفاقاً سفر بسیار خوبی هم بود. ماه مبارک رمضان بود و درسهای عبرت آموز زیادی برای ما حاصل شد. فضای ماه مبارک رمضان فضایی روحانی بود. آنجا و آن زمان هم اولین تجربۀ برون مرزی دوستان دانشجوی ما بود. فضای رمضان در الجزایر طوری حاکم بود که حتی یک کودک هم حاضر نبود غذایی را در فضای باز تناول کند و این موضوع کاملاً مشهود و محسوس و آگاهانه بود.
اقدام مردم الجزایر به حرمت نگاه داشتن ماه مبارک رمضان شگفتانگیز و ستودنی بود. به دلخواه و نه به اجبار...
برنامهها در الجزایر متنوع و زیبا بود، رسمی و غیر رسمی. یک روز ظهر هنگام، بدون هماهنگی سرزده به دانشگاه الجزایر رفتیم. این دانشگاه مهمترین و بزرگترین دانشگاه کشور بود. بدون اطلاع و هماهنگیهای قبلی مستقیم به نمازخانه دانشگاه رفتیم و نماز جماعت را با دانشجویان خواندیم. در آنجا فضای سنگین حاکمیت جبهۀ پایداری عرب حاکم بود. الجزایر جزو کشورهای جبهۀ پایداری بود؛ یعنی حکومتهای چپگرا در آنجا کاملاً حاکمیت میکرد و نیروهای هوادار جمهوری اسلامی، به شدت تحت کنترل بودند و سرکوب می شدند.
ما وارد نمازخانه شدیم و پس از نماز، خودمان را به دانشجویان معرفی کردیم. گفتیم ایرانی هستیم. با صحنههای عجیب و غیر قابل تصوری مواجه شدیم. عدهای از دانشجویان الجزایری می آمدند و دست در جیبشان میکردند و عکس امام را نشان میدادند. برخیها نیز صحیفۀ سجادیه در جیبشان داشتند. چنین صحنههایی آن هم اینطور اتفاقی، خیلی جالب، مهم و معنیدار بود! حضورمان در مساجد و گفتگوهایمان با مسئولان دانشگاهی همه تجربههای بسیار زیبایی به همراه داشت.
ما آن زمان با آقای راشد الغنوشی جلسه خوبی داشتیم. آقای راشد الغنوشی از سوی رژیم تونس به یکی از روستاهای الجزایر تبعید شده بود. ایشان به عنوان رهبر حرکت «اتجاه اسلامی» محکوم به اعدام شده بود. البته حکم اعدام ایشان اجرا نشد و سالها در زندان به سر برد.
کارهای زیاد و بزرگی انجام شد تا ایشان از زندان آزاد شوند. یکی از کارهای مهمی که آن زمان (برای آزادی ایشان) انجام شد، سخنرانی حضرت آقا در زمان ریاست جمهوریشان در نماز جمعه تهران بود. آقای راشد الغنوشی خودش را مدیون انقلاب اسلامی می دانست. براساس یک آشنایی که از قبل با ایشان داشتم، متوجه شدم ایشان هم در الجزایر هستند. با پرس و جوی زیاد، او را پیدا کردم. جلسه ای با ایشان برگزار کردیم که جلسۀ خیلی خوب و مفیدی بود. دغدغههایش را کامل و با صراحت به عنوان نیروی انقلابی هوادار جمهوری اسلامی بیان کرد. حمایت خودش را نیز از انقلاب، جمهوری اسلامی و امام به زیبایی بیان و تبیین کرد. یکی از دغدغههایش را مطرح کرد که من در کتاب «ایران و اخوان المسلمین؛ عوامل همگرایی و واگرایی» در پاورقی به این مسئله اشاره کردم.
این تجربه برای جنبش دانشجویی ایران و برای جریان دانشجوی اسلامگرا بسیار مهم بود. به شکل ترانزیت به فرانسه برگشتیم. در فرانسه حدود پنج روز مهمان دولت آنجا بودیم. به خوبی برنامه ریزی شده بود و دانشجویان برای اولین بار با فضای غرب آشنا می شدند. در ادامۀ سفر به کشور تانزانیا رفتیم. بعد به کنیا، اتیوپی و پس از آن به صورت ترانزیت یک شبه با هزینه هواپیمایی «اتیوپیین ایز ویز» به دبی سفر کردیم. به گونه ای برنامهریزی شده بود که بلیط هواپیمایی اتیوپی بگیریم تا هزینۀ یک شب اقامت و برنامهریزی یک روزه بر عهدۀ هواپیمایی اتیوپی ایرلاین باشد. دبی هم همینطور؛ به گونه ای انجام شد که یک شب اقامتمان همزمان با عید فطر بود. این طور تنظیم شده بود که نهایت صرفه جویی را در سفر داشته باشیم؛ به صورت دانشجویی، انقلابی و با کمترین هزینۀ ممکن.
حضور در تانزانیا
علاوه بر دارالسلام، پایتخت تانزانیا و برنامههای متنوع آن، به زنگبار هم سفر کردیم. حضور در حسینیه ها و مساجد شیعیان زنگبار یکی از ظرفیتهای بزرگ انقلاب بود. خود مردم می آمدند و علاقهمند بودند. به اجبار یک شب ما را در اقامتگاهی در طبقۀ دوم مسجد بزرگ شهر نگه داشتند. صحنههای بسیار زیبایی در آن سفر انجام شد و ما ظرفیت حمایتی و هواداری از جمهوری اسلامی را در جای جای این کشورها، به خصوص در بخش دانشجویی و علمی ملاحظه کردیم.
عمدۀ برنامهها در این چند کشور، ملاقات و گفتگو و تبادل نظر با دانشجویان و اساتید بود. میزگردهایی صورت گرفت. حضور قاریان ما در مراسمی که در طول ماه مبارک رمضان بود، خود نوعی حرکت تبلیغی مؤثر به شمار میرفت.