در حال بارگذاری ...

اینکه ما اگر بخواهیم در مورد وحدت و هر مساله دیگری صحبت کنیم، میزان تجربه افرادی که می خواهند اندیشه کنند و در مورد آن موضوع نظر بدهند خیلی تعیین کننده است... آسیبی که الان از حوزه داریم میبنیم همین است که حوزه ما در متن حادثه ها نیست. حوزه ما در بحث اختلافات و مشاجرات شیعه وسنی نیست و نمیداند به کجا میرسد!

مصاحبه با حجت الاسلام اکبرنژاد

 

وحدت مورد نظر شارع را لطفا تبیین بفرمایید؟ به نظرتان می شود با این فقه موجود به تعامل با اهل سنت برسیم؟

در مورد قسمت اول؛ وحدت یک تاکتیک نیست بلکه یک راهبرد است و یک سیاست کلان است و قرار است که همیشه این رویکرد را داشته باشیم. تاکتیک یعنی اقدامات مقطعی، ولی آنچه که از روایات فهمیده می شود این نیست که یک تاکتیک مقطعی باشد بلکه راهبردی است که همیشه باید ملاحظه شود.

همانطور که ارتباط ما با یک مسیحی تاکتیکی نیست و می گوییم حق دارد با ما زندگی بکند؛ به معنی اینکه خداوند در این عالم ماده این اجازه را به او داده است که مسیحی باشد. به طریق اولی اهل سنت هم اینگونه هستند. تاکتیک به معنای اینکه روزی بتوانی آنها را مچاله کنی و دور  بیندازیم؛ نگاه شارع نیست. بلکه نگاه شارع این است که نگوییم کافر هستند و مسلمان نیستند بلکه لااله الاالله را گفته اند و مسلمان هستند، پیامبر را قبول کرده و حقوقی را پیدا کرده اند. چطور الان کسانی که شیعه هستند ولی عملشان عمل شیعه نیست! این باعث نمی شود که ما حقوق تشیع را از او بگیریم. یک حوزه هایی را شارع آمده تعریف کرده، از این باب ما باید در یک سطحی حقوقی را برای آنها محترم بدانیم. حتی اگر در اوج اقتدار باشیم.

اما اینکه فرمودید با این فقه می شود به تعاملات رسید یا خیر؟ اینکه ما اگر بخواهیم در مورد وحدت و هر مساله دیگری صحبت کنیم، میزان "تجربه" افرادی که می خواهند اندیشه کنند و در مورد آن موضوع نظر بدهند خیلی تعیین کننده است. مثلا کسی که کار سیاسی نکرده است وقتی شما از او بخواهی که نظر بدهد در مورد موضوع سیاسی، چون در کتابخانه فقط بزرگ شده و در میدان نبوده است فقط براساس یکسری مفاهیم با شما صحبت می کند. یعنی آن درک میدانی که شخص سیاسی از فضا دارد را نمی تواند لمس کند. مثل کسی که یک رابطه عاشقانه را درک می کند و کسی که آنرا فقط خوانده است. البته اولویت هایشان هم فرق میکند. و این آسیبی که الان از حوزه داریم میبنیم همین است که حوزه ما در متن حادثه ها نیست. حوزه ما در بحث اختلافات و مشاجرات شیعه وسنی نیست و نمیداند به کجا میرسد. تصور کنید، من در یک موسسه ای هستم، یک سری مرید دارم! این ها می آیند دور من و فضا را داغ می کنند، گرم می کنند. من همیشه احساس میکنم در امنیت هستم، راحت هستم و  مشکلی هم ندارم؛ تازه هر چقدر اعمال شیعی تر و غیر متوحدانه بروز می دهم، محبوبیتم هم میشوم. من دارم نان این را میخورم. ولی اگر من در این مرز با آن برزخ شیعه و سنی قرا میگرفتم در یک جایی که میبینم که یک لعن کردن چه تبعاتی دارد شاید اصلا آن وقت خیلی متفاوت فکر میکردم. دلیل اینکه حوزه ی ما بعد از حتی سی و هشت سال که از انقلاب گذشته، نتوانسته خوب با این قضیه کنار بیاید (و باز هم می بینیم که قم جایی است که ببیشترین عید الزهراها را میگیرند، شدیدترین هایش را جلوی چشم بعضی حضرات، و ما نمی توانیم قم را در این مساله پیش پا افتاده مدیرت کنیم) این هست که این ضرورت را لمس نکرده ایم، فقط شنیده ایم؛ و بعضی هامان هم حتی نشنیده ایم. بر این اساس چه بسیارند که ما نمیدانیم -حالا منهای اینکه در دین شناسی و روش دین شناسی چه ضعف هایی داریم که اینجا میتواند خودش را نشان بدهد- و اصلا در خود داستان شناخت موضوع لنگ میزنیم. یعنی من فکر میکنم شما اگر می خواهید یک تحولی در حوزه در موضوع  وحدت شیعه و سنی رخ بدهد باید بتوانید این داستان را برای آقایان ملموس تر کنید. یعنی مثلا یک مجموعه، حالا نمیدانم مرکز تقریب این کار را می کند یا نه، بیاید اخبار واطلاعات را بیشتر منتقل کند. یا بعضی وقت ها فضای تعاملات عینی را که بعضا کنگره ای میگیرند و علما جمع میشوند؛ مثلا یک سری از علما را مسافرت ببرند به مناطق سنی خارج یا داخل کشور و اینها به نحوی در آن فضا قرار بگیرند و ببینند که اهل سنت خیلی هم ترسناک نیستند. باید تجربه ها را بیشتر بکنیم وگرنه هرچقدر بحث علمی بکنیم دوباره می شویم مثل آنها!

حرف کاملا درستی است ولی یک مانعی هست. وقتی دیگران از فضای کتابخانه به فضای واقعی و میدانی می آیند، می بینیم بر اساس نگاهی که داشته اند رفتار می کنند، و در میدان عمل با مشکل مواجه می شویم. با این مشکل چه کنیم؟

نکته ای که وجود دارد این است که چگونه یک پیامبر می تواند یک کافر را دوست داشته باشد؟ چون میداند این بیچاره همین طوری بزرگ شده، ابوجهل که نیست. من اگر او را دوست نداشته باشم، اصلا نمیتوانم با او حرف بزنم. بعضی از روایات ما در نکوهش برخی افراد، مربوط به افراد عالم و عامد است نه مستضعفینی که مثلا از روی شانس او در یک منطقه ای بوده و دیگری در منطقه ای دیگر. من بعضی وقتها اهل سنتی را که میبینم به خودم و امثال خودم که رجوع میکنم میبینم فرقی بین ما با آنها نیست. آن تعصبی که برای ما است کمتر از آن ها نیست. یعنی آن طور نیست که ما خیلی آدم های اندیشمندی بودیم و خیلی اندیشه کردیم و بعد به این نتیجه رسیدیم که علی حق است و فلانی ناحق است، واقعا این گونه نیست. مثلا من بعضی وقت ها به چهره ها نگاه میکنم میبینم اصلا کوپی هم هستیم فقط منطقه هست که باعث شده او که کنار این نشسته سنی و این که این جا نشسته شیعه شود. وگرنه در تسلب و تعصب و اینها همه اش یکی هستیم. ما فقه روایتمان ضعیف است، فقه الحدیث مان ضعیف است که درست این احادیث را تحلیل نمی کنیم. قاطبه ی اهل سنت که نمیدانند چی به چی است و بغض قلبی هم ندارد. او هم اهل بیت را دوست دارد و میگوید اولاد پیغمبر است و بیشتر از این به او گفته نشده است. حالا شما که شیعه بودید چه خدماتی کردید؟ چقدر رفتید با آنها برخورد منطقی و مستمری داشته باشید؟ سر و صدا همیشه راحت ترین کار است اما وقتی کار ایجابی میکنید پوست آدم کنده میشود. یعنی ما در قسم دومش خیلی حال و حوصله نداریم. مگر ما می توانیم آدمی راکه حقیقت به درستی به او عرضه نشده لعن کنیم؟! یعنی پیامبر آن بت پرستی را که می خواهد هدایت کند، لعنش  هم می کند؟ مثلا پشت سر لعنش میکند بعد میآید به او میخندد! حضرت میفرمایند میریختند میزدند بیست و چهار ساعت بی حال و بیهوش بودم؛ بعد که به حال می آمدند میفرمودند خدایا بخاطر من به آنها رحم کن. چرا که "لعلهم لا یعلمون" اینها نمیدانند.

این فقه الحدیثی که گفتید بر میگردد به تراث و می آییم تراث را تحلیل میکنیم. یعنی پیغمبر آنجا که جواز لعن می دهند، ناظر به کسانی است که عناد دارند؟ زیرا از طرفی هم می فرمایند؛ من مبعوث نشدم برای لعن کردن و لعن از اخلاق مومن نیست!

 قرآن میفرماید: (سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ)، مخاطب این آیه چه کسانی هستند؟خب معلوم است که معاندین هستند. مردم که این گونه نبودند، پیامبر به آنها میگفت، ایمان می آوردند. بحث در روایات مرتبط با اهل سنت باید همراه با اجتهادی عمیق با یک نگاه به بیرون، نه نگاه در خلسه باشد. البته باید تبیین درستی از این احادیث بشود نه تبین واداده ها. منظور من این نیست که ما واداده هستیم، بلکه منظور این است که در مبانی خودمون محکم باشیم اما در عین حال همانگونه که اهل بیت بودند، عمل کنیم. زمانی که مالک بن انس خدمت امام می رسید، امام پشتی برایش می گذاشتند و به او می فرمودند من تو را دوست دارم. بالاخره آدم مهربانی بود، آدم اهل تعاملی بود. امام به او میگفت من تو را دوست دارم. امام مجبور به تقیه که نبودند. یک عالمی بود دیگر اصلا نیاز نبود از او تقیه کنند.

علت این ابراز علاقه پس چه بوده؟

چون واقعا او را دوست داشتند. واقعا خصوصیات خوبی داشته است، مثلا اینکه خیلی معاند نبوده و حالت های خوبی هم داشته. خدا هم ممکن است تمام مثلا ده ویژگی یک نفر را دوست نداشته باشد ولی پنج ویژگی اش را دوست داشته باشد.

در فضای حوزه علمیه، به هر نوع طرح بحث موضوعات وحدتی انگ افراطی یا حتی انحرافی میزنند. در واقع هر حرکت وحدتی درون حوزه را یک نوع وادادگی می بینند؛ با این نوع جزم اندیشی ها چگونه باید برخورد کرد؟

فضای رکود و تحجر خاصیتش این است. یعنی با هر نوع تغییری مخالف است چون تجربه ی تسلب و تحجر در ذهنش وجود دارد. آدم متحجر چون تجربه هایش کم است، چون راه های دیگری بلد نیست، فکر میکند همین را اگر از او بگیری دیگر از دست رفته است. ببینید ما الان با همین مشکل درجریان هستیم. موسسه ی فقاهت الان شدید در فشار است بخاطر کارهایی که کردیم برای همین کارهایی که میگوییم آقا باید راه را عوض کنید. من فکر میکنم راه حلش مقاومت است. یعنی نمیشود که شما بگویید آقا ما میخواهیم واقعا یک کار اساسی بکنیم در آن عرصه و هم میخواهیم که چیزی به ما نگویند. یعنی یکی دو تا مرد میخواهد از این آقایون علماء، که واقعا به این قضیه معتقد است بیاید پی این را به تنش بمالد و یک کاری برایش بکند و بعد از بیست سال میبینید که در حوزه فضا عوض شده است جور دیگری به قضیه نگاه میکنند. مشکل اصلی نوع نگاه به اسلام و تجربه ی بیرون است.

لطفا دقیق بفرمایید آن اسلامی که وحدت را راهبردی و همیشگی می داند و آن اسلامی که وحدت را تاکتیکی و موقتی میداند، تفاوتشان در چیست؟

حیثیت تجربی اش را که عرض کردم. حیثیت نظری اش هم این است که یک وقت کسی اسلام را به عنوان یک دین پویا و جامع و پر تحرک میبیند که بناست در این دنیا کار کند، بناست در این دنیا حرکت کند. مثل انسانی که میخواهد تجارت کند. وقتی این طور است پس باید با همه تعامل کند. ببینید امام و امثال اینها یک حالتی دارند که اسلام را پر تحرک میبینند، میگویند که این اسلام باید برود با آمریکا در بیفتد، همیشه و مدام رشد کند، توسعه پیدا کند. وقتی اسم توسعه می آید تعامل هم با آن می آید. توسعه یعنی کوتاه آمدن. یعنی شما باید از یک چیزی کوتاه بیایی تا با طرف مقابل با هم جلو بروید. ولی کسی که اصلا به اینها فکر نمیکند، اصلا در فضای فکری او نیست؛ دلخوشیش همین کلاسش است، همین روستایی است که میرود تبلیغ، تمام دلخوشیش همین است. دیگر به تعامل فکر نمیکند و ضرورتش را هم نمیفهمد.

اسلام باطنا پرتحرک است یا خیر با ادبیات بعضی ها اینگونه تعبیر میشود ؟

بله، ذات اسلام این طور است. عرض کردم که انبیاء چقدر تعامل میکردند. اصلا ذات اسلام این است که میخواهد توسعه پیدا کند، میخواهد همه جا را بگیرد. ببینید خدا دارد با کفار تعامل میکند میگوید اهل کتاب را قبول کنید، در حالی که پیامبر هم قدرت دارد و میتواند آنها را طرد کند. این نشان میدهد که اسلام میخواهد رشد کند.

به نظر شما پخش کتاب هایی همچون "اسرار آل محمد" نوشته سلیم بن قیس و امثاله که از اسرار ائمه هستند، در بین عموم کار درستی است ؟

این کار اشتباه بوده و من هم این را قبول ندارم. اگه دست من بود حتی کتاب علل الشرایع شیخ صدوق را هم نمی گذاشتم ترجمه بشود و پخش عمومی بشود.

نظر حضرتعالی در باب رویکردهای مناظراتی که با تعبیرهای غلط و توهین آمیز عمل میکنند چیست؟

حتما این تعبیرات درست نیست. اگر از بنده بپرسید میگویم اثبات مسایل با این شیوه فایده ای ندارد. حیف نیست که روی این بحثها وقت بگذاریم؟ حال اینکه تنها ثمره ی آن فقط دعواست.

 




نظرات کاربران