تکیه کلام ها و تعبیرهاى شرف الدین, قطعیت حرمت تکفیر را به خوبى مى نماید. کلماتى از قبیل (نعوذ بالله) و (نبرأ إلى الله) ـ که نوعاً در مورد گناهان بزرگ و غیر قابل انکار استعمال مى گردند ـ را مى توان در تعابیر وى نسبت به تکفیر مشاهده نمود
آیت الله احمد مبلغی
علامه شرف الدین براى دست یابى به دیدگاه فقهى در زمینه اختلافات مذهبى ـ و در مقام استنباط حکم وحدت ـ به قرآن و سنت توجه ویژه نشان داده است:
الف. قرآن:
پاسخ شیعه و سنى به نیاز فزاینده شان به وحدت به انجام گفت وگوهایى وابسته است که در چارچوبى قرآنى و عقلانى انجام گیرد. شیعه و اهل سنت از سرمایه بسیار مهمى همچون قرآن براى آغاز فرایند کاهش اختلافات و افزایش وحدت میان خود برخوردار هستند.
قرآن به وضوح و با صراحت, همه لوازم و مفروضات برداشتى تا به این میزان عقلانى از گفت وگو را به رسمیت شناخته است. قرآن نه تنها با چنین گفت وگویى سر ناسازگارى ندارد بلکه در برخى از فرازهاى خویش مسلمانان را به انجام چنین گفت وگوهایى دعوت کرده است. اهمیت این مسئله در ارتباط با موضوع مورد مطالعه ما هنگامى دوچندان مى گردد که به نقش یگانه و بى مثال این کتاب در ایجاد وحدت میان شیعیان و سنیان توجه کنیم, بى گمان پس از خداوند و پیامبر, قرآن سومین سرمایه مشترک میان همه مذاهب اسلامى است. مرحوم شرف الدین در گفتگوهاى پرمایه و پردوام خود با سنیان به این منطق قرآنى پاسخ مثبت مى دهد و در گفتگوهاى خود با آنان فصل مشبعى از مطالعات وحدت مدارانه را به ذکر آیات قرآنى براى اثبات وحدت اختصاص داده است. بنابراین وى هم با تن دادن به گفتگوهاى علمى راه کارى درست و وحدت آفرین را از قرآن به دست مى آورد و هم در عرصه گفتگو از آیات ناظر به وحدت, لزوم و اتحاد را استنباط مى کند. مطالعه دو کتاب الفصول المهمة و النص والاجتهاد این حقیقت را آشکار مى سازد.
ب. سنت:
به رغم تفاوت هاى بسیار و تا حدّى جدّیِ شیعه و سنى در نگاه به سنت و تعریف مصادیق آن, میراث این دو از هم گرایى و هماهنگى در موارد قابل توجه خالى نیست; البته با پیش تاختن زمان به جلو و دور شدن از دوران پیامبر و امامان(ع), هر روز جلوه هاى این هم گرایى و هماهنگى کم رنگ تر شده و در اثر رسوخ نوعى ادبیات انتقادى تند, عرصه هاى مشترک تا حدودى ناپیدا مانده است. یکى از راه هاى گذر از وضعیت فعلى, بررسى میراث هاى بر جاى مانده از اوّلین سال هایى است که شیعه و سنى در مقابل یکدیگر و در قالب دو مکتب روایى صف آرایى کردند. با دقت در آن دوران و میراث بر جاى مانده از آن به حجم گسترده اى از روایات برمى خوریم که میان آنان, مشترک و یا نزدیک به هم است. این روایات, افزون بر این که خود مواد مشترکى را میان شیعه و سنى تشکیل مى دهند و در نتیجه مظهرى از اتفاق به شمار مى آیند, مى توانند افق هایى دل پذیر و مهم را بر نگرش فقهى ما در زمینه فقه وحدت بگشایند. مرحوم شرف الدین در نگاه فقهى به وحدت به ذکر آن دسته از روایات مشترک که نظر به وحدت و مبانى آن دارند, علاقه بسیارى از خود نشان داده و از آنها نتیجه گیرى وحدت گرایانه کرده است. مطالعه کتاب الفصول المهمه, گواه این مدعاست.(مراجعه به فصل هاى نخستین الفصول المهمة شود.)
تکفیر برجسته ترین مصداق تفرقه
بعد از آن که گزاره فقهى ـ که متشکل از موضوع و حکم است ـ شکل گرفت نوبت به تطبیق آن بر موارد (مصادیق) فرا مى رسد.این که چه مواردى مصادیق تفرقه و در نتیجه حرام است و چه مواردى مصادیق کوشش در جهت وحدت و در نتیجه واجب به شمار مى رود, در این مرحله انجام مى گیرد. علامه شرف الدین در پاره اى از کتاب هاى خود به ذکر این مصادیق پرداخته است. در میان این مصادیق به تکفیر توجه ویژه اى نشان داده و آن را مصداقى بارز براى تفرقه افکنى به شمار آورده است. وى با تمسک به روایات شیعى و سنى تکفیر هر یک نسبت به دیگرى را حرام مى داند.(کیف نکفر المسلمین, وقد قال إمامنا الذی نهتدی بهدیه, ونکون نصب أمره ونهیه أبوجعفر محمد بن علی الباقر علیه السلام فی صحیح حمران ابن أعین من کلام رفعه إلیه: والإسلام ما ظهر من قول أو فعل, وهو الذی علیه جماعة الناس من الفرق کلها, وبه حقنت الدماء, وعلیه جرت المواریث وجاز النکاح, واجتمعوا على الصلوة والزکوة والصوم والحج, فخرجوا بذلک عن الکفر وأضیفوا الى الایمان) (ر.ک: إلى المجمع العالمی بدمشق/46). وى اقوال سنیان را نیز به تفصیل در این زمینه آورده است.)
وى نه تنها خود به تکفیر به چشم حکمى قطعى مى نگرد که آن را در مذهب شیعه بدیهى مى داند. در واقع, قطعیت حرمت از دیدگاه او برآمده از بداهت حرمت در شیعه است.
«ان الشیعة لم تکفر اهل السنة بإنکارها إمامة الائمة من اهل البیت علیهم السلام مع أن إمامتهم من أصول الدین على رأى الشیعة»(الفصول المهمة/208)
شیعه اهل سنت را به دلیل انکار امامت اهل بیت(ع) تکفیر نکرده است, با آن که بنابر نظر آنان امامت اهل بیت از اصول دین به حساب مى آید.
تکیه کلام ها و تعبیرهاى شرف الدین, قطعیت حرمت تکفیر را به خوبى مى نماید. کلماتى از قبیل (نعوذ بالله) و (نبرأ إلى الله) ـ که نوعاً در مورد گناهان بزرگ و غیر قابل انکار استعمال مى گردند ـ را مى توان در تعابیر وى نسبت به تکفیر مشاهده نمود.(وى در جایى مى گوید:«نعوذ بالله من تکفیر المسلمین, والله المستعان على کل معتد أثیم, همّاز مشاء بنمیم, کیف یجوز على الشیعة أن تکفر أهل الشهادتین والصلوة والصوم والزکوة والحج.» و در جاى دیگرى مى گوید:«ونبرأ إلى الله من تکفیر أحد من أهل الإیمان بالله ورسوله والیوم الآخر, والصلوات الخمس إلى القبلة, والزکوة المفروضة وصوم الشهر وحج البیت, ووجوب العمل بالکتاب والسنة»)
وى در برابر این پرسش که اگر حرمت تکفیر تا این اندازه قطعى و بدیهى است, پس چرا در تاریخ فقه مواردى از تکفیر را گاه مى توان مشاهده نمود, مى گوید:
«ولو فرض أن فی بعض کتبهم المعتبرة شیئا من تکفیر مخالفیهم, فلیس المراد من التکفیر هنا معناه الحقیقی, وإنما المراد إکبار المخالفة لأئمة أهل البیت, وتغلیظها نظیر ما ثبت فی الصحاح من تکفیر التارک للصلوة, والمقاتل للمسلم, و…»(أجوبة مسائل جارالله, السید شرف الدین/47)
اگر فرض گردد که در پاره اى از کتاب هاى معتبر شیعه, چیزى از تکفیر به چشم مى آید, مراد از آن تکفیر به معناى حقیقى آن نیست بلکه مراد بزرگ شمردن مخالفت با اهل بیت(ع) و غلظت بخشیدن به آن است, نظیر آنچه در صحاح درباره تکفیر تارک نماز و قتال کننده با مسلمان و… آمده است.