یک لحظه دوربین بنده خاموش شد و از ایشان پرسیدم که ملا سعید نظرت درباره امام(ره) چیست؟ دیدم چهره اش به پهنای صورت خیس اشک شد و دستش را روی سینه اش گذاشت و با گریه گفت: «امام(ره) قلب من را تسخیر کرد
* محمد فرهادی
مستندساز و فعال فرهنگی
امروز باید اسلام قدرت بگیرد
در مریوان به دنیا آمد. پدرش عالم بود و خودش هم آرام آرام به ماموستایی و طلبگی علاقمند شد و بالاخره طلبه شد. دل خوشی از شاه نداشت و عاشق اسلام و آزادی مسلمانان بود. گفته شده قبل از انقلاب، به نجف و دیدار امام(ره) می رود. وقتی امام(ره) را زیارت می کند، عاشق امام(ره ) می شود. به امام(ره) می گوید: اجازه بدهید نماینده شما در منطقه کردستان باشم. این یکی از نمادهای وحدت است که می توانی سنی باشی و با امام(ره) شیعیان بیعت کنی. ایشان به عنوان نماینده وارد ایران می شود و یکسری کار انجام می دهد -از جمله تظاهرات و راهپیمایی بر علیه شاه- تا اینکه انقلاب پیروز می شود. بعد از پیروزی انقلاب یک عده از خانها و ضدانقلاب ها و ساواکی ها در کردستان، رفراندوم را تحریم کرده بودند، اما شهید مصطفی و یارانش نامه به امام(ره) نوشتند که شما ناراحت نباشید و ما تا روز آخر خدمت شما هستیم. انقلاب که پیروز شد شهید مردوخی یک سنگر در دزلی احداث کردند. مردم را جمع کردند و گفتند حالا وقت این رسیده تا از انقلاب و اسلام خودمان دفاع کنیم و مردم را مسلح کردند. برخی گفتند اینجا دور است و ضد انقلاب ها ما را از بین می برند. جواب دادند که اگر ما در این راه کشته شویم برای خدا شهید شده ایم. برخی گفتند: ملا مصطفی، این خمینی(ره) شیعه است و تو یک شیعه را به عنوان رهبر خودت انتخاب کردی؟ ملا مردوخی جواب دادند: واعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا... از تفرقه دوری کنید. ما مسلمان هستیم. یکسری فاصله داریم، اما اسلام باید امروز قدرت بگیرد و ما باید با هم باشیم. شهید ملا مصطفی سنگر خودش را تقویت کرد و حدود چهارصد پانصد مرد جنگی را از جایجای کردستان جمع و در دزلی نگه داشت. تمام کردستان سقوط کرده بود، اما پایگاه ملا مصطفی در دزلی باقی مانده بود. که امروز هم آثار دیوارهای آن باقی هست. مردم با کمترین امکانات در آنجا روزها را سپری می کردند. کردستان به دست ضدانقلاب ها افتاده بود، اما قلعه ملا مصطفی هنوز مقاومت می کرد. باشگاه افسران سنندج، پادگان سنندج و چند جای دیگر از جمله قلعه ملا مصطفی از مکان هایی بودند که سقوط نکرده بودند. ایشان خطی ایجاد کرده بود که مانع از نفوذ بیشتر ضدانقلاب ها و عراقی ها به کشور بشود. همین باعث ایجاد بغض و کینه در دل ضدانقلاب ها شده بود. تا اینکه روزی ملا مصطفی به کرمانشاه می رود، تا برای نیروهای خودش آذوقه تهیه کند. در راه برگشت در سنندج به منزل یکی از اقوام می رود و دشمن ایشان را شناسایی می کند و به خانه هجوم می آورند و ملا مصطفی را اسیر می کنند و در زیر پل سنتی سنندج ملا مصطفی را به شهادت می رسانند. ایشان از روی شناخت عاشق امام(ره) شده بود و عاقبت جان خودش را فدای امام(ره) و انقلاب کرد. شهید ملا مصطفی مردوخی نیز از نمادهای وحدت شیعه و سنی است. ای کاش ما این شخصیت ها را به دنیا معرفی می کردیم تا بدانند که منافاتی ندارد شیعه و سنی در کنار یکدیگر برای اسلام مبارزه کنند.
امام(ره) قلب من را تسخیر کرد
قرار شد مستند «شهدای اهل سنت کردستان» را بسازیم. خدمت حجتالاسلام شاهرودی نماینده ولیفقیه استان کردستان رفتیم. نامهای دادیم، اما جوابی دریافت نکردم. دیگر با دوستان معطل نکردیم و خودمان به روستای «علیآباد یالغوزآغاج» رفتیم. شهید این روستا بهنوعی اولین شهید منطقه کردستان است. این روستا در ورودی کردستان به سمت دهگلان قرار دارد. شهید «ماموستا ملاهاشم کریم پاوه» اسم این شهید بزرگوار است. وقتی وارد دهگلان شدیم، کمی جستوجو کردیم تا توانستیم پسر شهید را پیدا کنیم. پسر شهید بسیار به نظام علاقمند بود. این درصورتی است که آنچنان هم به آنها رسیدگی نمی شود.
با پسر شهید به روستای علیآباد یالغوزاغاج رفتیم. در آنجا ماموستایی بهنام ماموستا ملاسعید زندگی میکرد. بعد از هماهنگی به منزل ایشان رفتیم. از ایشان پرسیدم شما زمان انقلاب چکار می کردید؟ گفت: «ما برای دفاع از امام خمینی(ره) و انقلاب راهپیمیایی می رفتیم. از اینجا به قروه می رفتیم و در تظاهرات شرکت می کردیم و وقتی برمی گشتیم اعضای حزب رستاخیز ما را از مسجد بیرون می کردند و می گفتند که اینها طرفدار خمینی هستند.» پرسیدم شما چطور عاشق امام خمینی(ره) شدید؟ گفت: «امام(ره) فرموند که وحدت کلمه و ما پیرو بودیم. امام(ره) عاشق اسلام ناب محمدی بودند. در کلام امام(ره) اصلا بحث شیعه و سنی مطرح نبود. امام(ره) اسلام برایش مهم بود.» یک لحظه دوربین بنده خاموش شد و از ایشان پرسیدم که ملا سعید نظرت درباره امام(ره) چیست؟ دیدم چهره اش به پهنای صورت خیس اشک شد و دستش را روی سینه اش گذاشت و با گریه گفت: «امام(ره) قلب من را تسخیر کرد. امام(ره) سفره الهی برای ملت ما بود. امام.......
ملاهاشم دست از امام بردار!
شهید کریمپاوه هم زمانی از اسلام دفاع کرد که اسلام در مظلومیت و تنهایی و غریبی بود. دموکرات ها آنجا جمع شدند و هنوز بچه های ما آنجا نرفته بودند. اینها ایستادند و به تنهایی از امام(ره) و انقلاب دفاع کردند؛ به قروه می رفتند و راهپیمیایی می کردند، رفراندوم گروهکها و ضد انقلابها را تحریم کردند. ایشان با سخنرانی هایشان مردم را وادار کردند به نظام جمهوری اسلامی «آری» بگویند و مردم همه به انقلاب و امام(ره) رای دادند. بعد از این فعالیتها از دیوار خانه ماموستا کریم پاوه بالا می روند و اسیرش می کنند. دو بار ایشان را اسیر و می گویند: «ملاهاشم دست از امام بردار!» او جواب می دهد: «دست برنمیدارم.» آنها یک شب که در محله ملاهاشم عروسی برپا بود، در میان سروصدای عروسی به خانه ایشان رفته و ملاهاشم را شهید می کنند. بعد از شهادت روی سینه اش می نویسند: «ملاهاشم کریم پاوه بهعلت حمایت از خمینی توسط حزب دموکرات اعدام شد.»
خاطرات شهدای اهل سنت کردستان - بخش اول
منبع: مجله حلقه وصل شماره 43