پرسیدم : پس کی می خواهید استراحت کنید؟ تا دیروقت فرصت استراحت نخواهیم داشت! پیرمرد گفت : وقت برای خواب زیاد است! باید از این فرصت های محدودی که در این اماکن مقدس هستیم حداکثر استفاده را ببریم و به زیارت برویم.
* احمد قوی
خیلی خسته بودیم...نزدیک به 48 ساعت طول کشیده بود تا مسیر مشهد تا نجف را با اتوبوس طی کنیم. حالا دیگر وقت استراحت بود تا کمی خستگی راه را به در کنیم و آماده رفتن به حرم امیرالمومنین علیه السلام شویم.
به اعضای کاروان اعلام کردیم که 2 ساعت استراحت کنند تا بعد از نماز ظهر برای زیارت به حرم و مسجد کوفه برویم. (هر چند به دلیل تعداد نفرات بالا وکمبود جا، استراحت کردن خیلی هم راحت نبود.) من و دو نفر دیگر از بچه ها هم که تدارکات کاروان را بر عهده داشتیم از فرط خستگی از پا افتاده بودیم.
داشتم پتویی که به سختی نصیب مان شده بود را مرتب می کردم که متوجه شدم چند نفر از بزرگترهای کاروان - که تقریبا همگی سن شان نزدیک به 60 سال بود - در حال خروج از محل اسکان کاروان هستند.
سریع از آن ها پرسیدم: که جای خاصی تشریف می برید؟ الان وقت استراحت است. دو ساعت دیگر باید به مسجد کوفه و حرم برویم.(با خودم گمان کرده بودم که حتما می خواهند چرخی در خیابان های اطراف بزنند و یا شاید قصد خرید دارند.)
وقتی در جوابم گفتند که داریم به حرم می رویم، بلافاصله پرسیدم: پس کی می خواهید استراحت کنید؟ امشب تا دیروقت فرصت استراحت نخواهیم داشت! یکی از پیرمردهای باصفای جمع رو به من کرد و گفت: وقت برای خواب زیاد است! باید از این فرصت های محدودی که این جا هستیم حداکثر استفاده را ببریم و به زیارت برویم.
با شنیدن این حرف به شوق شان برای زیارت غبطه خوردم و به خودم نهیب زدم که چرا قبل از این خیال می کردم این برادران، انگیزه ی زیادی برای زیارت امام علی علیه السلام ندارند.