در حال بارگذاری ...

این افتخار بزرگی برای علی بن ابی طالب(ع) به حساب می آید که اولین بنیان گذار پایه های تقریب بین مذاهب باشد. تا این اختلاف نظرها باعث از بین رفتن اتحاد و همبستگی امت اسلامی و ایجاد دشمنی بین طوائف متخلف آن نشود.

عبدالمتعال الصعیدی

♦ امام علی (ع) اولین بنیان گذار تقریب

 

♦ امیرالمؤمنین(ع) برترین نمونه ی گذشت به هنگام اختلافات

 

♦ مصلحت جامعه ی اسلامی در نزد امیرالمؤمنین(ع) فوق تمامی مصلحت هاست.

 

♦ امیرالمؤمنین(ع) نه تنها با کسی که حق مسلم خلافت او را غصب کرده منصفانه بر خورد نمود، حتی در مورد قاتلش هم منصف بود.

 

♦ این افتخار بزرگی برای علی بن ابی طالب(رضوان الله تعالی علیه) به حساب می آید که اولین بنیان گذار پایه های تقریب بین مذاهب باشد. تا این اختلاف نظرها باعث از بین رفتن اتحاد و همبستگی امت اسلامی و ایجاد دشمنی بین طوائف متخلف آن نشود. او این اتحاد را در امت اسلام حفظ می کند هرچند که اختلاف نظرهایی هم وجود داشته باشد. مردم با تمام اختلاف نظرهایشان در کنار هم زندگی می کنند و یکدیگر را همانند برادر دوست می دارند و هیچ کس کار به نظر و عقیده برادرش ندارد چراکه عقیده ی او یا درست است که مأجور خواهد بود و یا اشتباه است که معذور خواهد بود و در نهایت با او جدال احسن می کند. جدالی که در آن هیچ کدام متعصبانه بر عقیده خود پافشاری نمی کنند و هدف از آن دست یافتن بر حق و حقیقت است ونه غلبه و پیروزی بر دیگری.

♦ و بنا نهادن بنیان های تقریب فضیلتی ست عظیم برای پسرعم پیامبر(ص).

فضیلتی که از قرابت و خویشاوندی با پیامبر(ص) و پیشی گرفتن از دیگران در ایمان به رسول خدا - در حالی که طفلی بیش نبود و از همین رو هدایت یافته ترین انسانها ست - دست کمی ندارد. فضیلتی که از مجاهدت های او با مال و فکر و شمشیرش چیزی کم نمی آورد.

♦ اختلاف بر سر جانشینی پیامبر اکرم (ص)، اولین اختلافی بود که در میان مسلمانان رخ داد. پس از اینکه نبی مکرم اسلام (ص) رخت از این جهان بر بستند، انصار نزد سعدبن عباده که بزرگ خزرجیان بود گِرد هم آمده و می خواستند با او به عنوان جانشین پیامبر(ص) بیعت کنند. در همین حین ابوبکر همراه جمعی از مهاجرین پیش آنها رفت. دعوا و جدال سختی بر سر این موضوع بین آنها بالا گرفت و کار به جایی رسید که نزدیک بود جنگ به پا شود. زمانی که انصار با ابوبکر بیعت کردند ، حباب بن منذر دست به شمشیرش برد اما شمشیر را از او گرفتند. حباب هم با پیراهنش بر سر و روی آنها می زد تا این که کار بیعت تمام شد. حباب رو به جمعیت کرد و گفت : ای جماعت انصار! بالاخره کار خود را کردید. به خدا سوگند می بینم روزی را که فرزندان شما از روی سختی و بدبختی به در خانه ی فرزندان آنها رفته و دست نیاز خود را به سوی آنها دراز می کنند ولی حتی آب هم به آنها داده نمی شود. ابوبکر به حباب گفت : آیا از من می ترسی؟ حباب پاسخ داد: از تو نه. ترس من از آن چیزی ست که بعد از تو می آید. ابوبکر گفت: اگر اینگونه است که تو می گویی. اختیار با تو و یاران توست و لازم نیست که از ما اطاعت کنید. اما حباب در پاسخ گفت: هیهات ای ابوبکر. هیهات! اگر من و تو از این کار سرباز زنیم، پس از تو کسی خواهد آمد که از ظلم و عذاب های او در امان نیستیم.

♦ سعد بن عباده هم از بیعت با ابوبکر سر باز زد. ابوبکر پیکی برای او فرستاد که نزد ما بیا و با ما بیعت کن چراکه تمام مردم و حتی قوم تو در بیعت با ما هستند. اما سعد چنین پاسخ داد: به خدا سوگند تا تمام تیرهای خود را به سمت شما روانه نکنم، و سرنیزه و زوبینم را از خون شما خضاب نکنم، و با تمام توان ضربات شمشیرم را به شما نچشانم، و با همه اهل و عشیره ام با شما پیکار نکنم، حتی اگر جنیان هم همراه انس با شما بیعت کنند، با شما بیعت نخواهم کرد. تا اینکه به سوی پروردگارم بروم و حساب کار خود را بدانم. و اینگونه شد که او را به حال خود رها کردند تا از ریخته شدن خون مسلمین جلوگیری کنند. تا اینکه سرانجام در زمان خلافت عمر از دنیا رفت در حالی که نه با ابوبکر بیعت کرد و نه با عمر.

 

 

♦ گروهی از بنی هاشم نیز از بیعت با ابوبکر سر باز زدند. افرادی مانند زبیر بن عوام، خالد بن سعید بن عاص، مقداد بن الأسود، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عمار یاسر، براء بن عازب و أبیّ بن کعب که همگی به سمت امیرالمؤمنین (ع) روی آوردند. عتبة بن أبی لهب در شعری می گوید :

«گمان نمی کردم که امر (خلافت) از بنی هاشم و از ابا الحسن (ع) بیرون رود.

از کسی که اولین مؤمن و با سابقه ترین فرد در دین بود.

از کسی که آگاه ترینِ مردم نسبت به قرآن و سنت نبوی بود.

از کسی که آخرین فرد هم عهد و همراه پیامبر بود.

و از کسی که در هنگام غسل و تجهیز (پیامبر) جبرئیل به او کمک می کرد«.

♦ ابوبکر عمربن خطاب را نزد علی(ع) و یارانش فرستاد. علی(ع) هم نزد ابوبکر رفته و با او بیعت کرد. گفته شده است که علی (ع) با ابوبکر بیعت نکرد تا اینکه همسرش فاطمه (س) از دنیا رفت – یعنی شش ماه پس از فوت نبی(ص) – در این هنگام علی قاصدی برای ابوبکر فرستاد {و او را خانه ی خود دعوت کرد}. ابوبکر به منزل او آمده و در آنجا با ابوبکر بیعت کرد. سپس امیرالمؤمنین(ع) رو کرد به ابوبکر و فرمود : ما کینه و حسادتی از تو و خوبی هایی که خدا به تو ارزانی داشته است در دل نداریم. اما خود را در مسأله ی خلافت صاحب حق می دانیم در حالی که تو با این کار خود تک روی کرده و آنرا تنها برای خود می خواهی. با این حال منکر خوبی و نیکی تو نیستیم.

این رفتار حضرت امیر(ع) نشانگر این است که عقیده او در زمان بیعت با ابوبکر این بوده که « خود را در امر خلافت از ابوبکر شایسته تر و سزاوار تر می دانسته» اما مصلحت را در این دید که برای حفظ اتحاد و وحدت جامعه اسلامی تن به این بیعت دهد و اجازه ندهد عقیده او باعث ایجاد تفرقه در امت اسلام شود. تا با این کار خود برترین نمونه ی گذشت و فداکاریِ به هنگام اختلاف نظرها و بهترین اسوه در ترجیح مصلحت عموم بر مصلحت شخصی باشد. تازه این در صورتی است که بگوییم نظر و عقیده ی او فقط دارای مصلحت فردی بود و تنها به خودش نفع می رسانده ، در حالیکه اگر بخواهیم حق و حقیقت را بیان کنیم، باید گفت : دلیل این اعتقاد علی(ع) چیزی جز این نبود که او خود و خاندانش را در مسأله ی مصلحت اندیشی امت اسلام توانمندتر از هر کس دیگری می دید. که این هم به خاطر نزدیکی و خویشاوندی آنها با پیامبر(ص) بود چراکه خود این قرابت یک نوع قوه ی داعیه ی درونی در آنها ایجاد می کند که باعث می شود ایشان با حس عدالت گستری و انصاف با مردم مأنوس تر از دیگران باشند.

♦ اما همین که امیرالمؤمنین(ع) با ابوبکر بیعت کرد، دیگر عقیده و نظر خود را در قلبش محبوس کرده و صداقت خود را نسبت به او در آشکارا و نهان اظهار می داشت و هیچگونه کینه و بغضی نسبت به ابوبکر در دل نگذاشت. و نه تنها سعی نکرد که او را فریب دهد یا علیه او توطئه چینی کند بلکه در جنگ های ارتداد (حرب الردة) طوری موضع گیری می کند که نشان از کمال اخلاص و دوستی او می باشد. در جنگ با مرتدین و در جنگ با کسانی که از پرداختن زکات به حکومت سرباز می زدند، زمانی که مسلمانان با ابوبکر مخالفت کردند، امیرالمؤمنین (ع) یک تنه، با شمشیری آخته به سمت منطقه ذی القَصَّة (در نزدیکی مدینه منوره) رفت تا اینکه به ابوبکر رسید. زمام مرکب او را گرفت و به او گفت: کجا می روی ای جانشین رسول الله؟ ما را با رفتن خود داغدار مکن. به خدا سوگند اگر تو را از دست بدهیم، دیگر نظامی برای اسلام باقی نمی ماند. ابوبکر گوش به نصیحت مخلصانه علی(ع) سپرد و در مدینه باقی ماند. آری! این خیرخواهی امیرالمؤمنین(ع) نشان بر این است که چقدر نگران زندگی ابوبکر بوده. با این که می داند ابوبکر حق خلافت را از او غصب کرده است و اگر مانع رفتن او نمی شد می توانست سریعتر به حق خود برسد. اما روح علی(ع) بزرگتر از این است که این گونه افکار در آن راه پیدا کند؛ چراکه او با ابوبکر بیعت کرده بود و عقیده اش را در درون خود حبس کرده بود. بنابراین می بایست در بیعتش خالص باشد همانگونه که هر بیعت کننده ای باید باشد. و از همین رو نصیحتش هم باید خالصانه باشد هرچند که اگر خلاف آن عمل می کرد به نفع خودش بود.

 

 




نظرات کاربران