کتاب ده روز با داعش نوشته یورگن تودنهوفر روزنامه نگار و نویسنده آلمانی خبرگزاری اشپیگل است که سرگذشت سفر ده روزه او همراه پسرش و یک فیلمبردار به قلب متصرفات داعش در عراق و سوریه بوده است. او بعد از شش ماه پیگیری و مکاتبه اینترنتی با یکی از پیکارجویان داعشی موفق میشود یک امان نامه از اداره خلیفه در رقه تهیه کند
کتاب ده روز با داعش نوشته یورگن تودنهوفر روزنامه نگار و نویسنده آلمانی خبرگزاری اشپیگل است که سرگذشت سفر ده روزه او همراه پسرش و یک فیلمبردار به قلب متصرفات داعش در عراق و سوریه بوده است. او بعد از شش ماه پیگیری و مکاتبه اینترنتی با یکی از پیکارجویان داعشی موفق میشود یک امان نامه از اداره خلیفه در رقه تهیه کند و سپس این ریسک بزرگ را به عنوان یک خبرنگار میپذیرد تا در سرزمینی قدم بگذارد که روزهای قبل سر چند خبرنگار غربی را به جرم کفر و شرک بریده بودند.
روایت این کتاب خواندنی ست ولی آنچه که جالب تر به نظر میرسد نظرات اجتماعی و روانی نویسنده در مورد عوامل موثر در شکلگیری جریانهای تروریستی است که در این نوشته به آنها اشاره خواهیم کرد.
ویژگی منحصر به فرد این نویسنده و خبرنگار و فعال حقوق بشری در یک کلمه خلاصه میشود. جسارت.
«من در طول زندگی با نظامیان و تروریستهای زیادی ملاقات کردهام، در سال 1960 در زمان دانشجویی با جنگجویان FLN در الجزایر، در سال 1971 در کسوت یک قاضی با تروریستهای فراکسیون ارتش سرخ ( RAF ) در هفتاد سالگی به عنوان نماینده ی مجلس با مبارزان آزادیبخش و تروریستها در موزامبیک، آنگولا و نامیبیا، در سال 2007 به عنوان مدیر رسانه با نخستین پیکارجویان داعش در عراق، در سال 2010 با رهبران طالبان در افغانستان، در سال 2012 با تروریستهای القاعده در سوریه»
یکی از اعتقادات همیشگی این نویسنده این است که همیشه سخن دو طرف دعوا را باید شنید و نمیتوان به حرف رسانهها اکتفا کرد. همین امر باعث شده تا او نگاه واقع بینانهتری در کشورهای غربی نسبت به همکارانش در رابطه با جریانهای خاورمیانه و عوامل شکلگیری و گسترش گروههای شبه نظامی داشته باشد. جسارت او نه فقط در سفرها و تهیه گزارشاتش مشهود هست بلکه در بیان نظراتش نیز اینگونه هست.
«90 درصد کشته شدگان جنگ های مدرن، غیرنظامیان هستند. از این رو جنگهای تهاجمی آمریکا با دستاویز طرفداری از حقوق بشر هم تروریسم به شمار میآیند، تروریسم دولتی. تمدنی که نمیپذیرد جنگ جرج بوش در عراق تروریسم محض بوده است، تمدن نیست. میدانم که در غرب کسی اجازه ندارد در چنین مواردی بی پرده اظهار نظر کند، اما زندگی، بسیار کوتاهتر از آن است که انسان بخواهد برای همیشه از حقیقت طفره برود و آن را کتمان کند.»
او عامل اصلی شکلگیری و قوت گروههای تروریستی را فعالیتها و جنگ افروزیها و یورشهای نظامیان غربی به کشورهای خاورمیانه میداند که همین امر باعث شده است در کشورهای غربی او را با القاب خائن، خائن به تمدن غربی، حامی تروریست ها و .... صدا بزنند. او نه تنها منتقد یورشهای اخیر غربیان به ممالک اسلامی است بلکه منتقد رویه کلی تمدن غربی است که با زور سر نیزه و برای رفاه اقتصادی هر چه بیشتر خود غربی ها، از 500 سال پیش رشد کرده است.
«در اوت 2007 نخستین بار با یکی از جنگجویان داعش در اطراف شهر رمادی عراق دیدار کردم. رامی، دانشجوی بیست و هفت ساله ی کم و بیش خجالتی بود که در رشته تاریخ درس میخواند و به این دلیل که نیروهای اشغالگر GIS مادرش را حین تفتیش و جست و جوی خانه به خانه، به ضرب گلوله از پا در آورده بودند به تازگی به تروریستها پیوسته بود. نیروهای اشغالگر، مادرش را در برابر چشمان او به خاک و خون کشیده بودند»
«ما هرگز به قساوت های خود توجه نکردهایم و آن را از فکرمان بیرون راندهایم. دنیای اسلام آن را فراموش نکرده است. بنابر گفته بیشتر نظامیان برجسته ی آمریکایی در شکنجهگاه آمریکاییها در بگرام در نزدیکی کابل، به مراتب با زندانیان وحشیانهتر از گوآنتانامو رفتار میکنند. مدت ها به زندانیان طالبان با سگهای شکاری تجاوز میشد تا اینکه آنان همه چیز را اعتراف میکردند. من اظهارات یکی از شهود واقعه را که خود از متخصصان امنیت بود، منتشر کردم. هیچ کس برآشفته نشد و خم به ابرو نیاورد. اگر همین شکنجهها را به جان سربازان آمریکایی سازمان ملل بیندازند و آنان از سوی این سگ ها مورد تجاوز قرار بگیرند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟»
تودنهوفر که در آلمان زندگی میکند و سرپرستی یک موسسه خیریه را نیز دارد به خوبی به نگاه غیر انسانی غربیها نسبت به ارزش انسانی مسلمانان و شرقی ها اشاره دارد. او شکلگیری تروریسم دولتی را همین نگاه غالبی میداند که توسط رسانهها دائما در حال پمپاژ است.
«اگر سیاست غرب صادق باشد، باید اعتراف کند که سیاست مدارانی مانند جرج بوش، دیک چنی، رامسفلد و تونی بلر دست کم به خاطر تعداد قربانیانی که از خود به جا گذاشته اند، تروریست های به مراتب بدتری هستند. همیشه هر جا که آن ها مداخله ی نظامی کرده اند نه تنها هزاران، بلکه صدها هزار غیر نظامی به شکل دردناکی مرده اند. عده ی بی شماری تحقیر و شکنجه شده اند و مورد تجاوز قرار گرفته اند. روش های آمریکا در گوانتانامو، ابوغریب یا بگرام، هم دیگرآزارانه (سادیستی) و هم قرون وسطایی بود. با این همه به ندرت فیلم یا عکسی از مرگهای ناشی از بمباران و موشک باران وجود دارد. به همین سبب لحظه ی مرگ یک مادر و کودک او در اثر پرتاب موشک آمریکایی بر خانه شان احساسات ما را تحت تاثیر قرار نمی دهد. ما چیزی از این ماجراها نمی بینیم و کم و بیش برای همیشه این قربانیان بی نام و نشان می مانند»
«القاعده در سراسر دنیا، در آمریکا و اروپا در 14 سال اخیر، بیش از 3300 نفر را کشته است، اما جرج بوش فقط در جنگ عراق و افغانستان دست کم 600 هزار نفر را از میان برده است! همین جنگ عراق که در اصل بر خلاف حقوق بین الملل و بیشتر بر اساس مستندات بیاساس صورت گرفت. آیا این تروریسم نیست؟ آیا حق با پیتر اوستینوف بریتانیایی نبود که جنگ های تهاجمی را «تروریسم ثروتمندان» نامید؟»
اخیرا هم دیدیم که یکی از موسسات تحقیقاتی در لندن، طی یک تحقیق ده ساله و طولانی در رابطه با ورود بریتانیا به جنگ عراق اذعان کرد که تونی بلر نخست وزیر وقت آن زمان در تصمیمگیری عجله کرده و مستندات کافی برای منطقی بودن ورود بریتانیا به جنگ وجود نداشته است.
«مبارزه غرب علیه تروریسم همواره با شکست و ناکامی همراه بوده است. نگاه کنید به افغانستان سال 2001 و عراق سال 2003. شمار تروریست ها در خاورمیانه عملا سر به آسمان می زند. در دوران بن لادن، دست بالا 1000 تروریست بین المللی وجود داشت، در حال حاضر باید بیش از 100000 نفر باشند»
آنچه که باز هم از نقطه نظرات او جالب و واقعی به نظر میرسد راه حل پیشنهادی او برای از بین رفتن داعش و گروههای تروریستی است:
«داعش در عراق زمانی شکست میخورد که گروههای متخاصم سنی و شیعه ی عراق دست از دشمنی با یکدیگر بردارند و در کنار هم با داعش مقابله کنند.»
«آشتی ملی در عراق به طور حتم، داعش را تضعیف خواهد کرد. شیعیان و سنی های عراق دیگر نباید با هم بجنگند، بلکه باید با یکدیگر علیه داعش مبارزه کنند.»
در این کتاب، علاوه بر آشنایی با نقطه نظرات تودنهوفر، به صورت خیلی واقعیتری با منطق، نوع زندگی و اعتقادات جنگجویان گروه دولت اسلامی موسوم به داعش آشنا میشویم. نکته جالب توجه دیگری که وجود دارد اینست که همین داعشیها بر خلاف تصور غالب، بیشتر از آنکه شیعهستیز و سنیستیز باشند غربستیز هستند و دشمن اصلی خود را آمریکاییها میدانند. آنها آرزوی اولشان اینست که نیروی پیاده نظام آمریکاییها در سرزمینهای متصرفه آنان قدم بگذارد تا جنگ رویایی خود را با ایادی کفر و استکبار انجام بدهند. آنها بعد از آمریکا و روسیه دول وابسته به اینها را دشمنان اصلی خود میپندارند و به همین علت بود که با دولت شیعه عراق سر ستیز پیدا کردند.
تروریستها، تکفیریها، داعش، دولت اسلامی، جبهه النصره، احرارالشام ، القاعده و ... همه و همه گروههایی هستند که به سادگی قابل شناخت نیستند. اینها پیچیدگی خاص خودشان را دارند و برای شناخت بهتر و دقیقتر باید راههای شناخت میدانی را باز کرد. عناصر مختلف اجتماعی، سیاسی، مذهبی، فکری، امنیتی در شکل گیری این گروهها دخیل بوده است. مواجه صرف اعتقادی یا مذهبی با اینها بزرگترین اشتباه تحلیلی است که در عمل تبعات بسیار زیادی می آفریند و به شکاف هرچه بیشتر میان مسلمانان میانجامد. از طرف دیگر، صرفا با مرور شبکههای اینترنتی و خبرهای شبکههای اجتماعی نمیتوان با این گروهها مقابله کرد بلکه باید تحقیقات وسیعی از پیدایش، انسجام، قوتگیری و ارتباطات این گروهها در عرصه عملی انجام شود تا مقابله با این گروهها به نحو درستی انجام شود.
بعد از گذشت قریب به یک دهه از آغاز حملات سخت گروههای تروریستی، همچنان رسانههای ما توانایی تحلیل درست از این گروههای تروریستی و تکفیری را ندارند.
* علی صالحی